سازمان های تروریستی صهیونیستی/اسرائیلی در دهه هشتاد

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


از ویژگی های اصلی تروریسم صهیونیستی در دهه هشتاد، از سرگیری فعالیت سازمان های تروریستی صهیونیستی است که ساختارشان مستقل از دستگاه دولت است؛ به ویژه سازمان هایی که در مناطق اشغالی کرانه، غزه و الجلیل فعالیت می کنند. رخدادهای تروریستی که به این گروه ها نسبت داده می شود، فراوان است مانند: آسیب رساندن به دارایی های شهروندان عرب، تجاوز به مقدسات دینی اسلامی و مسیحی، کشتن اشخاص به صورت گزینشی یا با شیوه های وحشیانه مانند حمله بهاتوبوس های فلسطینی یا مسموم کردن دانش آموزان دختر فلسطینی و طراحی برنامه هایی برای ناتوان ساختن آنها از باردار شدن در آینده و آدم ربایی.

اگرچه هدف اصلی اعلام شده این گروه ها، راندن اجباری ساکنان فلسطینی، است اما "گروه صلح اکنون" اسرائیل نیز در یک مورد از عملیات تروریستی این گروه در امان نماند و در فوریه 1984 بمبی در تظاهرات آن انداخته شد که باعث مرگ یکی از اعضای آن شد. اما زنجیره ای از انفجارها که هدف آن، قتل شماری از رؤسای شهرداری های فلسطینی کرانه باختری در سال 1980 بود، توجه همگان را به اهمیت پدیده این سازمان ها جلب کرد.

اگر به سیاهه نام این سازمان ها که در پس عملیات تروریستی به ویژه در کرانه باختری قرار دارند بنگریم، می بینیم که برخی از آنها حتی مسئولیت برخی از رویدادها را به عهده گرفته اند در حالی که برخی دیگر به گونه ای پنهانکاری به خرج می دهند که حتی نام و اهداف خود را پنهان کرده و حتی برای یک لحظه نیز از آن پرده برنمی دارند. این سیاهه دربردارنده نام هایی است که معروف شده اند مانند: لفتا، انجمن سیوری صیون، حشمونیون و امانا. به علاوه شماری دیگر از نام ها که هدف آنها برپایی معبد سوم به جای حرم شریف و مسجدالاقصی است، مانند سازمان تاج کهنوتی و پاکباختگان جبل البیت. اما معروف ترین آنها گروه های تروریستی ضدترور (ت. ن. ت) و سازمان کاخ بودند که رهبری آن را حاخام مائیر کاهانا برعهده داشت.

درباره تعیین زمان پیدایش این گروه های جدید تروریستی صهیونیستی از آغاز دهه هفتاد تا پایان آن اختلاف نظرهایی وجود دارد. شماری از منابع، رویدادهایی را به عنوان نقطه آغاز شکل گیری این گروه ها، عنوان می کنند؛ مانند جنگ اکتبر 1973 که باعث سرخوردگی و بی اطمینانی نسبت به توانماشین رسمی تروریسم اسرائیل، در برآوردن نیازهای طرح صهیونیسم شد و یا مانند عقب نشینی اسرائیل از سیناء به ویژه از شهرک یامیت، در آغاز دهه هشتاد.

اگرچه تعیین یک حالت یا یک روز و یک ماه و یک سال، به عنوان نقطه آغاز موج تازه فعالیت مداوم تروریستی صهیونیستی کار بیهوده ای است، اما تلاش برای منحصر دانستن این گونه فعالیت ها، میان این دو تاریخ، به دور از انگیزه ها و توجیهات صهیونیستی نیست که وانمود می کند میان اعمال دولت صهیونیستی و این گروه ها "گسستگی" و فاصله وجود دارد.

اگر در نظر بگیریم که همه داده ها برآنند که بگویند، پیدایش سازمان های تروریستی میان نیمه دهه هفتاد و آغاز دهه هشتاد، برای پاسخگویی به نیازهای موجود در جوهر طرح اسکانی یهودی بوده است؛ زیرا "دولت" ـ از نظر بخشی از اسرائیلیان ـ از پاسخگویی خوب و کافی به این نیازها ناتوان بوده است، بنابراین، مبنایی که این سازمان ها متکی به آن هستند "مهاجر یهودی" است که با توان و حمایت دولت عبری به کرانه و غزه می آید تا جای ساکنان "فلسطینی" آن را بگیرد.

این سازمان ها با جنگ افزارهای آتشینی که تا حدودی از ارتش منظم اسرائیل، استفاده از آنها را آموزش دیده بودند در "شهرک مسلح" تأسیس شدند. همان طور که دولت عبری امتیاز حمل سلاح را در برابر فلسطینی بی دفاع به آنها داده است و به آنها در انجام کارهای تروریستی مصونیت قانونی داده است در حالی که قانون نژادگرا و تبعیض آمیز اسرائیل، هرگونه فعالیت فلسطینیان، از جمله فعالیت های صلح آمیز را تحت پیگرد قرار می دهد.

گزارش کمیته تحقق اسرائیل، به ریاست خانم یهودیت کارب، در پایان کار خود در مه 1982 مقامات اسرائیلی (هم ارتش و هم پلیس) را بهدسیسه و بی توجهی به جرایم شهرک نشینان متهم کرد. این گزارش، همچنین به دوگانگی نظام توقیف و محاکمه فلسطینیان و شهرک نشینان یهودی اشاره می کند. از آنجا که تشخیص و توصیه های این گزارش، مورد توجه هیچ یک از دولت های اسرائیل قرار نگرفت، خانم کارب به ناگزیر از سمت خود (معاون دادستان اسرائیل) کناره گیری کرد.

صرف نظر از تشکیل گروه های تروریستی صهیونیستی یا نبود این گروه ها، مقامات حکومت اشغالگر، آن چه را که می توان "توافق مقدس ضمنی" توصیف کرد، حفظ می کنند. شهرک نشینان مسلح، براساس این توافق بخشی از مسئولیت امنیتی را در کرانه و غزه به عهده می گیرند. بنابراین، حتی گزارش های سازمان ملل متحد اقرار دارند که "شهرک نشینان، شاخه نظامی پنهان مقامات حکومت اشغالگر اسرائیل هستند".

منابع مالی این گروه ها هنوز آشکار نشده است، اما دلایل و اعترافات بسیاری نشان از آن دارد که خود مقامات اسرائیلی، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم در تأمین مالی آنها مشارکت دارند؛ زیرا پول های زیادی را به این سازمان های اسکانی (مهاجرتی) سرازیر می کنند. این سازمان ها همچون چترهای اصلی هستند که بسیاری از گروه های تروریستی در سایه آنها رشد می کنند. به علاوه، مقامات اسرائیلی، حقوق دولتی هنگفتی را نصیب شهرک نشینان کرانه می کنند.

تأمین مالی خارجی، عنصری است که در چارچوب ماهیت کلی رژیم صهیونیستی نباید آن را نادیده گرفت. خود کاهانا می گوید که جنبش کاخ، وابسته به کمک های هوادارانش در ایالات متحده است. اما اعتقاد بر این است که سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا ـ همان طور که در گذشته هزینه های انجمن دفاع از یهود را می پرداخت ـ تأمین مالی اینگروه را بر عهده دارد. همچنین برخی از سازمان ها پیوندهای آشکاری با سرمایه داران بزرگ صهیونیست در ایالات متحده دارند.

تاکنون دیده نشده است که در روابط این سازمان ها با یکدیگر، رقابت یا دشمنی ـ مانند آن چه پیش از 1948 در روابط اتسل، لحی و هاگاناه پدید می آمد ـ وجود داشته باشد. می توان وجود رابطه همکاری میان این سازمان ها را تصور کرد و در نظر داشت که بسیاری از نام های این سازمان ها و ماهیت آنها، در پرده ابهام قرار دارد.

از دلایل وجود ارتباط همکاری میان این سازمان ها این است که چند نام، در زیر گروه مادر قرار می گیرند، مانند جنبش تسلط بر حرم ابراهیمی که انجمن "سیوری صیون" و "جنبش بازگردان تاج به صاحب آن" و "جمعیت صندوق جبل البیت"، در زیر چتر آن قرار می گیرند. همچنین بسیاری از سازمان ها به کار تبلیغاتی پرداخته و نسبت به اعمال سازمان های دیگر، ابراز خرسندی می کنند. این نیز ممکن است که یک نفر در چند سازمان، عضو باشد. افزون بر این، منابع و تأثیرات ایدئولوژیکی مشترکی نیز میان آنها وجود دارد.

اما عضویت در این گروه ها اندکی متحول شده است که باید بعدا به بررسی آنها پرداخت. در گذشته، اعتقاد بر این بود که سفارادها در میان گروه های تجمع صهیونیستی، برای دست زدن به اعمال تروریستی علیه اعراب و فلسطینیان، از بقیه آمادگی بیشتری دارند و به این کارها تشویق می شوند تا بدین ترتیب، خشم خود را علیه ستم نظام اجتماعی ـ که اشکنازها را بر آنها برتری می دهد ـ خالی کنند. اما نگرش به ترکیب گروه های نوین تروریست، این پندار را به وجود می آورد که گویا میان مهاجران آمریکایی که به تازگی به کرانه باختری و قدس آمده اند و رؤیای "وسترن" بازی و "کابوی" شدن را در سر می پروراند ودارای اخلاقیات ویژه خود هستند با سفارادهای ستمدیده و محروم، پیمانی نوین برقرار شده است. به علاوه، نسل صابرا پس از 1967 برای تندروی نژادی و رفتار تروریستی خونین در برابر اعراب و فلسطینیان، آمادگی بیشتری از خود نشان می دهد.

در واقع این سازمان ها، پرسش های مهم زیادی را در داخل و خارج تجمع صهیونیستی مطرح کرده اند. جالب توجه این است که نوشته های اسرائیلی این سازمان ها را به تخطی از مشروعیت کشور متهم می کنند. مشروعیت در اینجا دارای معنای غیرواقعی است؛ زیرا اقدامات این گروه ها در چارچوب مشروعیت کلی رژیم صهیونیستی که مبتنی بر ترور است جای می گیرد.

شناخت درست این گروه های جدید تروریستی صهیونیستی، بدون قرار دادن آنها در چارچوب میراث پیشین تروریسم صهیونیستی امکان پذیر نیست. این گروه ها، احساس عمیقی نسبت به این میراث دارند. بسیاری از عملیات تروریستی نام هایی دارند که نشانی تاریخی از میراث تروریسم صهیونیستی را در پیش از سال 1948 دارند مانند نامگذاری یکی از عملیات سازمان ت. ن. ت به عملیات شلومو بن یوسف (تروریست صهیونیست عضو اتسل که انگلیسی ها در دهه سی، او را به دلیل ارتکاب چنین عملیاتی، اعدام کردند).

بسیاری از تروریست های گروه های نوین، که مورد بازجویی قرار گرفته اند تأکید کرده اند که آن چه که انجام می دهند کاملاً با میراث پیشین تروریستی در ارتباط است؛ "ما همان گونه که بن گوریون، بگین و شامیر، در گذشته در اتسل، هاگاناه و لحی عمل کردند، عمل کردیم".

اندی برین، تروریست صهیونیست عضو سازمان تی. ان. تی (نک: تی. ان. تی) در مصاحبه ای که در نشریات اسرائیلی به چاپ رسید گفت:"نمی توانم خیابان هایی را که نام دیوید رازل بر آنها نهاده شده است بشمارم. رازل در سال 1939 در یک بازار عربی، بمبی کار گذاشت که در پی آن، 20 نفر کشته شدند، اگر آن چه که او کرد، درست بود، چطور آن چه که من انجام دادم اشتباه است؟!"

نمی توان گفت که این گروه ها یک "پدیده حاشیه ای" یا "غریبه" در رژیم صهیونیستی بوده اند. همچنین ادعای بیزاری یا شگفتی یا بی خبری، یا جستجوی توجیهات روانی خاص یا دلایل اجتماعی نادر برای این تروریست ها فایده ای ندارد؛ زیرا این گروه ها کاملاً با اسکان (مهاجرت و اسکان) در ارتباطند و به همین دلیل، فعالیت آنها همراه با افزایش فعالیت شهرک سازی، افزایش یافته است.

شگفت آور نیست که می بینیم، شهرک ها، زمینه ایجاد نیروی انسانی و تولید عضو برای سازمان های جدید تروریستی هستند. گفتنی است که جنبش های فعال مهاجرت و اسکان، همچون گوش امونیم و فعال ترین احزاب در فراخوانی سیاسی به مهاجرت و شهرک نشینی، همچون هتحیا و صیومیت، چارچوب سیاسی را برای این سازمان ها فراهم می سازند.

وحدت دیالکتیکی تروریسم دولتی و گروه های تروریستی صهیونیستی در دهه های هفتاد و هشتاد، دلیلی برای پنهان شدن تدریجی بیشتر این گروه ها بود؛ پنهان شدنی که بیشتر به "ذوب شدن" در چارچوب تداوم ویژگی های کلی تروریسم صهیونیستی/اسرائیلی شبیه است.

می توان راز این پنهان شدن آرام و تدریجی یا "ذوب شدن" را در این دانست که آنها نقش حلقه های واسطه را میان تروریسم دولتی و تروریسم مهاجران مسلح بازی می کنند.

بدون تردید تشخیص اندامی تروریسم صهیونیستی در برابر انتفاضه نیز از عوامل "ذوب شدن" حلقه های واسطه و گروه های تروریستی دردهه های هفتاد و هشتاد بود؛ زیرا رابطه میان دولت تروریست و شهرک نشینان مسلح، تحمل وجود و تداوم سازمان های واسطه ثابت را نداشت و به نظر می رسید که این سازمان ها تقریبا با دولت های اسرائیل درگیری دارند.

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد هفتم، چاپ اول، 1383.