خدمت نظام وظیفه در اسرائیل

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


نظامی گری صهیونیسم توانست این فکر را در وجدان اسرائیلی ها ایجاد کند که اسرائیل کشور کوچکی است که در برابر حملات همسایگان عرب از خود دفاع می کند. بدین ترتیب به جنگهای صهیونیسم علیه اعراب تا سال 1967، معقولیت و مشروعیت بخشید. بنابراین، بسیج جوانان اسرائیلی با موفقیت زیاد همراه بود؛ زیرا از احساسات اخلاقی، قومی و مذهبی آنها و از تمایل آنها به بقا ـ با این عنوان که تمایلی انسانی اخلاقی و مشروع است ـ بهره برداری می شد.

ایدئولوژی صهیونیسم که یهودیان را ملتی برگزیده به معنای حلولی (مذهبی و سکولار) می داند و همه چیز کشور، به ویژه مرزهای آن را مقدس می داند، ارتش را نیز مقدس می شمارد و حتی ارتش، عین قداست توصیف می شود. بن گوریون، ارتش را بهترین مفسر تورات خوانده است؛ زیرا فقط مفسر تورات می تواند مرزهای اسرائیل را مشخص کند. بنابراین خدمت نظامی قداست خاصی پیدا کرد و راهی شد برای ورود به طبقه نخبگان حاکم. در جامعه اسکانی، هر فرد باید از جان خود مایه بگذارد تا شایسته حکومت و تصمیم گیری شود.

به همین علت، به درستی گفته شده که هر ملتی ارتشی دارد اما در اسرائیل، ارتش یک ملت دارد. آن چه که این ادعاها را تأیید نمود، پیروزی های پی درپی و مهم اسرائیل بود که بقای مهاجران و سرازیری کمک های خارجی را تضمین کرد.

الف ـ بحران خدمت نظامی:

این وضعیت، تا سال 1967 برقرار بود؛ اما در این سال، مشکلات آغاز شد و به تدریج اعتقاد مهاجران صهیونیست به نظریه امنیت اسرائیل و مشروعیت آن زیر سؤال رفت. نخستین مشکل جنگفرسایشی بود که در طی آن، اسرائیلی ها دریافتند که دیگر انجام عملیات پی درپی و پیروزمندانه، کار آسانی نیست. مشکل بعدی، جنگ 1973 بود که نیروهای عرب مصری و سوری از خط بارلیو و استحکامات نظامی گذشتند و زیان هایی به دشمن صهیونیست وارد آوردند. جنگ لبنان نیز (که در اصطلاح اسرائیل، به آن، "باتلاق لبنان" گفته می شود) با شکست سخت اسرائیل همراه شد و این کشور در دستیابی به هدف خود از این تهاجم (که نابودی قطعی مقاومت فلسطین و لبنان بود) آشکارا ناکام ماند.

سپس این دوره شاهد عملیات پی درپی شهادت طلبانه بود که آخرین و مهم ترین آن عملیات قبیه بود. این عملیات در 25 نوامبر 1987 توسط دو عرب (یکی سوری و دیگری تونسی) و به مناسب سی و یکمین سالگرد کشتار قبیه به اجرا درآمد. این دو نفر، سوار بر دو هواپیمای بدون موتور بودند که یکی از آنها در راه به شهادت رسید و دیگری توانست در یکی از شهرک های صهیونیستی فرود آید. وی پس از کشتن شش اسرائیلی به شهادت رسید (لذا یکی از شعارهای انتفاضه این بود: شش نفر در مقابل یک نفر).

این عملیات به شهرک نشینان صهیونیست نشان داد که حافظه غربی زنده است و بازوی توانمند نظامی کشور صهیونیستی اسکانی نمی تواند آنها را در یک برج مستحکم قرار دهد و یا همیشه از آنها حمایت کند. سپس انتفاضه با سنگ نشان داد که دشمن تا چه حد از انجام عملیات جراحی و وارد کردن ضربه ای کشنده که دردها را یکباره تسکین می دهد، ناتوان است.

این وضعیت، احساس عمیقی را در اسرائیلی ها به وجود آورد که "عقیم ماندن پیروزی ها" خوانده می شود؛ زیرا جنگ های پی درپی (که گمان می رفت، هر یک از آنها، پایان دهنده جنگ هاست) نه صلح بههمراه آورد و نه پیروزی و برای اسرائیلی ها روشن شد که به "نقطه اوج" رسیده اند؛ یعنی به بالاترین حد استفاده بی فایده از خشونت و زور.

علاوه بر این، بسیاری از جوانان اسرائیلی ـ به گفته خود ـ دریافتند که کشور صهیونیستی در حالت دفاع از خود نیست، بلکه یک کشور تجاوزگر است؛ مثلاً در جنگ لبنان، نهاد نظامی اعلام کرد که هدف عملیات امنیت الجلیل، حتما یک هدف دفاعی برای توقف چیزی است که آنها را حملات شهادت طلبانه و پاکسازی 67 کیلومتر مربع از لبنان می خوانند. اما معلوم شد که هدف واقعی، تحمیل یک دولت کارکردی و دست نشانده در لبنان، تحت حمایت اسرائیل است؛ یعنی این جنگ، بر مهاجران تحمیل نشده بود، بلکه جنگی بود که آنها کاملاً به اراده خود به راه انداختند. این امر، باعث تضعیف اجماع ملی در اسرائیل شد. علاوه بر این، به سختی می شود تداوم بیست ساله اشغال کرانه باختری را به عنوان دفاع از خود توجیه کرد.

با کاهش احتمال جنگ میان اعراب و مهاجران صهیونیست (پس از امضای چندین معاهده صلح) دیگر امکان نداشت که عملیات نظامی اسرائیل، دفاعی خوانده شود. تردیدی در این نیست که افزایش گرایش به سکولاریسم، جهانی شدن و مصرف گرایی، چندان به روحیه پیکارگری کمک نمی کند و جوّ عمومی خصوصی سازی که در اسرائیل حاکم شده باعث می شود که فرد، هرچه بیشتر خودمحور شود و خود را بر جامعه مقدم دارد.

می توان ماجرای زیرا به عنوان مثالی برای وضعیت جوانان اسرائیل ذکر کرد: هر سال نمایندگی اسرائیل در جشنواره تلویزیون اروپا را هنرپیشه ای ظاهرا مؤنث به نام "دانا" به عهده می گیرد. اما وی یک زن واقعی نیست، بلکه در اصل، یک مرد منحرف جنسی یمنی تبار به نام بارون کوهن است که با انجام عمل جراحی در لندن، تغییر جنسیت داده است. او ازمحبوبیت زیاد و غیرعادی برخوردار است. تبدیل زن به مرد (یا به عکس) چیزی است که در جوامع بسیاری انجام می گیرد، اما هنگامی که عمل شخصی به یک نماد قومی تبدیل می شود مسأله را باید به عنوان یک قضیه اجتماعی تلقی کرد نه یک رفتار شخصی.

همه این رویدادها بخشی از مهم ترین پدیده های اعتراض آمیز است؛ یعنی نسل جوان مهاجران صهیونیست از خدمت نظامی رویگردانند و حتی از آن می گریزند. اسحاق موردخای (وزیر پیشین دفاع) تصریح کرده بود که گرایش جوانان اسرائیلی به پیکار، به شدت کاهش یافته است. اسرائیلی ها با نگرانی از طبقه ای از جوانان سخن می گویند که موسوم به "نسل ام. تی. وی" هستند و منظور از آن، یکی از شبکه های تلویزیونی است که مدام ترانه پخش می کند.

اعضای این نسل، به اوضاع کلی کشور، اعتنایی ندارند و به دنبال آسایش و راحتی هستند. این به طور کلی نشانگر آن است که جوامع صنعتی که "پیشرفته" خوانده می شوند گرایش کلی به مصرف دارند. موردخای می گوید: "بعضی معتقدند که ما به مرحله آسایش رسیده ایم و بعضی دیگر بر این باورند که ما باید تمام توان خود را صرف دفاع از اسرائیل کنیم".

گفتنی است که اعضای نخبگان جدید، پس از تأسیس کشور به دنیا آمده اند و پس از سال 1967 تربیت شده اند؛ یعنی پس از آن که کشور صهیونیستی وارد مرحله بهشتی مصرف گرایی شد، دیگر شهروندان آمادگی تحمل ریاضت و سختی را ندارند (بیشتر اسرائیلی ها جوان هستند و میانگین سنی 6/26 سال است که از این نظر با کشورهای عرب، چندان تفاوت ندارد). لذا برای نخستین بار در تاریخ نیروهای مسلح اسرائیل پدیده های مختلف اعتراض آمیز بروز کرده که کاملاً تازگی دارد؛ مثل رشد مهاجرت اعضای کیبوتس ها، که ستون فقرات نهادنظامی و ذخیره واقعی آن به شمار می رفتند و (پس از توقف طرح جنگنده لاوی) میزان مهاجرت افسران، کارشناسان نظامی، مهندسان و کارکنان صنایع نظامی روبه افزایش نهاده است.

علاوه بر آن، اعتیاد به مواد مخدر و جرایم جنسی در میان نیروهای اسرائیل و جوانان افزایش یافته است (گفته می شود که یک سوم جوانان اسرائیل، معتاد به مواد مخدر هستند) و سطح کارآیی آنها به طور قابل ملاحظه ای تنزل یافته است؛ تا جایی که در یکی از گزارشهای پنتاگون آمده است که 10 درصد از کل خسارات در جنگ با لبنان، ناشی از خود اسرائیلی ها بوده است که این میزان، بسیار بالاست.

ماده نظامی اسرائیلی نیز به فساد گراییده است و فساد و رشوه خواری در میان فرماندهان، شیوع پیدا کرده است و مطالبی در مورد دستمزد افسران منتشر می شود که به ابهت ارتش لطمه وارد می کند. شبکه ای از افسران عالی رتبه ارتش اسرائیل کشف شده است که از سربازان مستقر در جنوب لبنان و ذخیره ها رشوه های کلانی دریافت کرده بودند تا آنها را از خدمت نظامی معاف کنند (روزنامه معاریو نوشت که 15 افسر و مسؤول از جمله یک روانپزشک عالی رتبه در وزارت دفاع اسرائیل به عللی جعلی برای سربازان متمولی که از رفتن به خدمت نظامی بیم داشتند، مجوز معافیت از خدمت صادر کرده اند). اکنون ژنرال می میخارام فرمانده پیشین نیروی دریایی به اتهام فساد در طی خدمت نظامی، در خرید تجهیزات دریایی، تحت بازجویی قرار دارد.

علاوه بر این، به منظور کاهش هزینه، برخی از افسران از خدمت ترخیص می شوند. برخی از آنها نیز علیه اتیوپیایی ها، تبعیض نژادی اعمال می کنند و برخی از سربازان اتیوپیایی نیز خودکشی می کنند.

تا چندی پیش، داوطلب شدن برای شرکت در نیروهای زبده چتربازی کاری مهم به شمار می رفت و این نیروها در گذشته، شماری از داوطلبان را به علتتکمیل ظرفیت نمی پذیرفتند. اما اکنون به نظر می رسد که وضعیت عوض شده است. چه بسیارند کسانی که برای خلاص شدن از خدمت نظامی به حیله و نیرنگ متوسل می شوند؛ مثلاً ادعا می کنند که وضعیت روانی نابسامانی دارند.

ب ـ فرار از خدمت نظامی:

شمار فراریان از خدمت نظامی به سیزده هزار نفر رسیده است و 18 درصد از جوانانی که به سن سربازی رسیده اند به علت بیمارهای جسمی و روانی، 15 درصد به علل مختلف دیگر و بیش از 6 درصد به علل مذهبی از خدمت نظامی معاف می شوند.

در یک نظرسنجی، یک سوم جوانان اسرائیلی گفته اند که اگر امکان داشت، هرگز به خدمت نظامی اجباری (که سه سال است) نمی رفتند. موارد فرار از نوار اشغالی لبنان نیز رو به افزایش است. ارتش اسرائیل سیستم ذخیره را به کار می برد و هر سال یک بار و به مدت یک ماه، سربازان ذخیره را (که تعدادشان در سال 1996 حدود 429000 نفر بود) تا سن پنجاه سالگی برای آموزش مجدد به خدمت فرا می خواند (به همین علت گفته می شود که ملت اسرائیل، ارتشی است که یازده ماه مرخصی دارد)؛ اخیرا حدود یک سوم این نیروهای ذخیره غیبت می کنند.

در طی برخوردی که میان ارتش اسرائیل و ساکنان نابلس در سپتامبر 1996 روی داد یکی از گروهان های ذخیره، افراد خود را که 340 نفر بودند فرا خواند که فقط 60 نفر حاضر شدند و تنها 30 نفر از آنها زنده ماندند. یکی از آنها نیز از رفتن به کرانه باختری خودداری کرد (شمار سربازانی که علاقمند به خدمت در مناطق جنگی هستند رو به کاهش است و به 5 درصد از سربازان رسیده است). مهم تر از همه این که جامعه نیز با این موضع موافق است. این امر درتجمع صهیونیستی کاملاً تازگی دارد؛ زیرا (تا اواخر دهه شصت) خدمت نظامی در تجمع صهیونیستی بزرگ ترین افتخاری بود که یک شهروند ـ مهاجر می توانست به آن دست پیدا کند.

در برابر این وضعیت، ارتش اسرائیل ترجیح می دهد که افراد مشکل ساز را از سربازی معاف کند و آنها را به حال خود رها کند تا مشکلی پیش نیاید و مورد توجه افکار عمومی قرار نگیرد. یکی از قهرمانان فرار از خدمت نظامی، اویو گیون، برادرزاده موشه دایان است. او از مشهورترین خوانندگان جوان در اسرائیل است و گفته می شود که قیافه و حرکات او شبیه مایکل جکسون است. او چند سال پیش در تلویزیون شرح داد که چگونه به علل روانی از خدمت نظامی معاف شد. وی سرانجام به انگلیس مهاجرت کرد و در درخواست مهاجرت خود دلیل مهاجرت را "سرطان اشغالگری" ذکر کرده بود.

همه این پدیده ها نشانگر عمق بحران صهیونیسم است. این ارتش اسرائیل و جلوه ای که از خود بروز می دهد سنگ بنای اصلی قرارداد اجتماعی صهیونیسم و سند اصلی مشروعیت آن، چه در رابطه جامعه صهیونیستی با خود و چه در رابطه اش با جهان خارج است. تزلزل جلوه ظاهری، نشان دهنده تزلزل پایه های مهم مشروعیت است.

از تناقض هایی که باید ثبت شود و مورد ملاحظه قرار گیرد این است که این نسل جدید که از خدمت نظامی گریزان است و به آن اعتنایی ندارد، به گفته اونیری شالیط (استاد علوم سیاسی دانشگاه نظامی) "نظامی تر" است؛ زیرا به گفته شالیط، در نخستین روزهای مهاجرت شعار رایج این بود که که "شلیک کن و سپس اشک بریز" (و بنا به پندار مهاجران) جنگ بر فرزندان نسل قدیم، تحمیل شده بود و جنگ های آنها به اختیار خود آنها نبود و همان طور که همه می دانستند، جنگ چیز وحشتناکی بود. اما اعضای نسل جدید "جنگ های اختیاری"بسیاری را (نظیر اشغال لبنان و سرکوب انتفاضه) به راه انداختند؛ یعنی این جنگ ها کاملاً به اراده اسرائیلی ها رخ داد.

اعضای این نسل در جایی که "سرزمین اسرائیل" خوانده می شود زاده شده اند؛ لذا اعتقاد کامل دارند که اشغالگری با زور، یک "مسأله طبیعی" است و کرانه باختری، occupied(سرزمین اشغال شده) نیست، بلکه سرزمین قومی توراتی است. بنابراین (همان گونه که در اصطلاح آمریکایی گفته می شود) یک سرزمین disputed (مورد منازعه) است و یهودیان باید از آن محافظت کنند و حق ندارند که از آن عقب نشینی و یا درباره آن مذاکره کنند. اعراب در این جا "اعراب یهودا و سامره" هستند و بنابراین "پایمال کردن حقوق آنها" از نظر اخلاقی اشکالی ندارد.

ج ـ تمرد از خدمت در نیروهای نظامی رژیم صهیونیستی:

یکی از مشکلات مهمی که نیروهای نظامی رژیم صهیونیستی از آغاز انتفاضه الاقصی در سال 2000 میلادی با آن مواجه شده اند، مسئله تمرد نیروهای ذخیره از خدمت در اراضی اشغالی 1967 (نوارغزه و کرانه باختری رود اردن) است. رژیم صهیونیستی طی چند سال انتفاضه الاقصی با روشهایی که بیشتر سرکوب گرانه بوده اند سعی کرده که بر این مشکل غلبه کند. اما با این وجود تمرد به بخشهای حساس و برگزیده ارتش این رژیم، نظیر نیروی هوایی و واحد کماندویی کشیده شد.

این امر ضمن این که ضربه ای به اعتبار نیروهای نظامی را رد کرد نشانگر جو مخالفت و اعتراضی است که در جامعه این رژیم شکل گرفت.

1 ـ موارد تمرد از خدمت از آغاز انتفاضه:

مهمترین موارد تمرد از خدمت از آغازانتفاضه الاقصی عبارتند از:

1) نارضایتی و تمرد نیروهای ذخیره و احتیاط عادی از خدمت در چند ماه پایانی سال 2000 که منجر به دستگیری و بازداشت گسترده آنها در ژانویه 2001 گردید.

2) مخالفت بیش از 100 نفر افسر و سرباز احتیاط با خدمت در اراضی اشغالی فلسطین در فوریه سال 2002.

3) نامه 27 نفر از خلبانان نیروی هوایی به سرلشکر "دان هالوتس" فرمانده نیروی هوایی در سپتامبر سال 2003.

4) نامه سیزده نفر از نیروهای ذخیره عضو واحد برگزیده کماندویی "سایرت متکل" به شخص "آریل شارون" نخست وزیر در دسامبر 2003.

همچنین چند مورد اعتراض و تمرد فردی نیز وجود داشته است. مانند مخالفت "یوسف صندیق" افسر احتیاط از پیوستن به یگان خدمتی خود در ژوئن 2002 مخالفت سرگرد ذخیره "موشه افک" با خدمت دخترش "گالی افک" در شهرک "نتزاریم" واقع در نوارغزه، نامه و مخالفت پنج دانش آموز دبیرستان با خدمت در ارتش "تا زمانی که به اشغالگری ادامه دهد".

مخالفت "یوناتان بن آرتسی" جوانی که به جهت صلح طلب بودن حاضر به خدمت نشد و استعفای سرهنگ "ایتان رونل" در اعتراض به اعمال غیرقانونی علیه غیرنظامیان در فلسطین. وی در نامه ای به موشه یعلون رئیس ستاد ارتش اظهار داشته بود که "در اراضی اشغالی فلسطین کودکان قربانی گلوله های ما می شوند... کشوری که در آن، ارتش تظاهرکنندگان را با شلیک گلوله متفرق می سازد غیردموکراتیک است".

موارد تمرد به دو بخش جمعی و محدود تقسیم می شود.

2 ـ موارد تمرد جمعی:

در سال 2001 دو هزار و پانصد نفر سرباز ذخیره بدون کسب اجازه از خدمت غیبت کردند. شمار بیشتری نیز به عنوان "فراریان از خدمت بی انگیزه" (کسانی که به دلایل شخصی و یا پزشکی از خدمت شانه خالی می کنند) مطرح شدند. رژیم صهیونیستی در ابتدا به دستگیری گسترده نظامیان متمرد دست زد و 600 نفر را بازداشت کرد. این نیروهای ذخیره اعتراضاتی داشتند از جمله این که طلاب مدارس مذهبی از خدمت این که طلاب مدارس مذهبی از خدمت نظام معاف هستند، در حالی که اقشار دیگر ناچارند حتی در سنین سی و چهل سالگی به منطقه اشغالی 1967 بروند. آنها حس می کردند که در جهت منافع شهرک نشینان فدا می شوند.

در اعتراض سال 2002 دو افسر نیروی نظامی رژیم صهیونیستی به نامهای سروان "داوید زونشتاین" و ستوان "یانیف ایتزکوویتز" که ادامه اشغال سرزمینهای 1967 و سرکوب جمعیت فلسطینی را برای رژیم صهیونیستی بی فایده می دانستند و حتی تهدیدی علیه امنیت آن رژیم به حساب می آوردند، نامه ای تهیه کردند که به "نامه رزمندگان" معروف شد. آنها در این نامه و (به عبارت بهتر بیانیه) تأکید کردند که "سرزمینهای اشغالی 1967 بخشی از خاک "اسرائیل" نیست و ما نباید آن سوی مرزهای 1967 خدمت کنیم... و نباید به این جنگ ادامه داد...

آمار امضاءکنندگان نامه که در آغاز حدود پنجاه نفر بود در مدت کمی به 150 نفر رسید و پس از آن امضاءکنندگان گروه فشاری به نام "تشویق سرپیچی" به رهبری سروان "داوید زوشتاین" را تشکیل دادند و نامه تهیه شده در فوریه 2002 را به عنوان منشور سیاسی خود قرار دادند. امروزه 583 نفر از همه واحدهای نیروهای نظامی اسرائیل نامه مزبور راامضاء کرده اند و به این حرکت پیوسته اند. بالغ بر 280 نفر از این عده به دلیل تمرد از خدمت در اراضی اشغالی 1967 توسط دادگاههای نظامی به حبسهایی در حدود 35 روز محکوم گردیده اند. این حرکت امروزه در بسیاری از فعالیتهای اعتراضی و مخالف شرکت دارد و نقش سازمان دهنده را به عهده می گیرد.

نیروی نظامی رژیم صهیونیستی اجازه نداد که دامنه این نافرمانی گسترش یابد. فروکش کردن مقطعی انتفاضه و کاهش عملیاتها و مطرح شدن طرح صلح "نقشه راه" و مذاکره بین مقامات رژیم صهیونیستی و فلسطین و برقراری آتش بس همگی عواملی بودند که درگیری نیروهای نظامی رژیم صهیونیستی در اراضی اشغالی را کم کردند. اما این رژیم سرانجام آتش بس را با انجام حملات هدفمند با استفاده از هواپیماها و هلیکوپترها علیه فرماندهان فلسطینی و اعضای برجسته گروههای جهادی نقض کرد.

به دنبال آن در سپتامبر 2003 نامه خلبانان منتشر شد. 27 نفر خلبان (که ذخیره و دائم بودند) در نامه خود آورده بودند که "حاضر نیستند دستورات غیراخلاقی و غیرقانونی در حمله به مناطق مسکونی فلسطینی را بپذیرند". آنها تأکید کردند که "ادامه اشغال، امنیت کشور را به مخاطره جدی می افکند." شاخص ترین چهره امضاءکننده نامه سرهنگ "یفتاح اسپکتور" بود کسی که "حماسه نیروی هوایی اسرائیل" خوانده می شد. وی در جنگ 1973 شرکت داشت و جزء خلبانانی بود که در عملیات حمله به نیروگاه "اوزیراک" عراق در سال 1981 شرکت نموده بود. البته بیشتر این خلبانان از 15 سال قبل پرواز نکرده بودند. پنج نفر دوره آموزش اف 15 را می گذراندند و دو نفر با هلیکوپترهای ترابری پرواز می کردند.

این نامه اهمیت بسیاری داشت، زیرا تمرد در نیروی هوایی تا آن زمان سابقه نداشت و از آنجا کهبرجسته ترین بخش نیروهای نظامی رژیم صهیونیستی دست به مخالفت زده بودند، مقامات رژیم صهیونیستی به شدت نگران شدند. به دستور "دان هالوتس" فرمانده نیروی هوایی این خلبانان از حق پرواز محروم شدند و از آنها خواسته شد که دست از اعتراض بردارند و امضای خود را پس بگیرند. آنها تهدید به اخراج شدند.

ارتش رژیم صهیونیستی هنوز از شوک نامه خلبانان درنیامده بود که نامه سیزده نیروی ذخیره از واحد کماندویی برگزیده سایرت متکل در تاریخ 23 دسامبر 2003 منتشر گردید. این نامه خطاب به نخست وزیر نوشته شده بود و نسخه ای از آن را برای "شائول موفاز" وزیر دفاع فرستادند. نیروهای ذخیره مزبور در این نامه تأکید می کردند که "قصد نداریم بیش از این به برقراری یک حکومت سرکوبگر در اراضی اشغالی و نقض حقوق انسانی میلیونها فلسطینی کمک نماییم." و این که "ما بیش از این خود را سپر بلای شهرک نشینان سودجو قرار نخواهیم داد." این نامه حتی تکان دهنده تر از نامه خلبانان بود. زیرا این نامه را اعضای یکی از معتبرترین و زبده ترین واحدهای نظامی رژیم صهیونیستی منتشر نمودند. واحد سایرت متکل در پرونده خود عملیات موفقیت آمیز نجات هواپیمای "سابنا" از دست هواپیماربایان که در 1972 و به رهبری "ایهود باراک" انجام شد و عملیات "انتبه" در 1976 که به رهبری "یوناتان نتانیاهو" برادر "بنیامین نتانیاهو" صورت گرفت را دارد.

"زئف بویم" سخنگوی نیروهای نظامی رژیم صهیونیستی بدین شکل از این امر اظهار نارضایتی کرد: "ناراحت کننده است که آنها عناوین نظامی و نام واحدشان را به کار می برند تا این که مقاصد سیاسی خود را بیان کنند." شارون در این مورد خاص ساکت ماند.

3 ـ مخالفتهای محدود:

مهمترین مورد از مخالفتهای محدود دو نامه ای است که تعدادی دانش آموز دبیرستانی در اوت 2001 و سپتامبر 2002 منتشر کردند. در این نامه ها "هگای متار"، "ماتان کامینر"، "شیمری زامرت"، "آدام مائور" و "نعام باحات" که نقش سازمان دهنده داشتند به همراه دوستانشان اعلام کردند که حاضر نیستند تا زمانی که ارتش به اشغالگری ادامه می دهد، خدمت کنند. این پنج نفر در دادگاه نظامی یافا به 12 ماه حبس در زندان ششم پایگاه نظامی "عتلیت" محکوم شده اند.

نعام باحات از بین این افراد به ندای وجدان که همواره از دوره کودکی با او بوده اشاره می کند و این که به دنبال انتفاضه همواره از خود می پرسیده تا کی اسرائیل می تواند این مردم را آواره نگاه دارد؟ او معترف است که همواره تناقضی را بین ارزشهای خود و ارزشهای "دولت اسرائیل" حس می کرده است. چراکه از یک طرف شاهد دیدگاه عمومی صهیونیستها مبنی بر دشمنی اعراب و اثبات حقانیت اسرائیل بوده و در سوی دیگر مردمی را می دیده که سی سال تحت اشغال در کمال فقر و محروم از آزادی زیسته اند. دادگاه در هنگام صدور حکم اعلام کرد که هدف از این حکم هشداری است به بقیه. این افراد متهم شدند که قصد گسترش مخالفت در صفوف ارتش را داشته اند.

4 ـ دلایل تمرد:

علل این مخالفتها چه بوده است؟ رژیم صهیونیستی تاوان اشغالگری خود را پس می دهد. این اشغالگری، رژیم صهیونیستی را با جمعیت انبوهی از اعراب مسلمان مواجه ساخت که از یک طرف نمی خواست آنها را در جمعیت خود جذب کند و از طرف دیگر نمی توانست که آنها را با جمعیتیهودی جایگزین نماید. رژیم صهیونیستی سالها مردم فلسطینی کرانه باختری و نوارغزه را در وضعیتی تأسف بار و در حالت بلاتکلیفی نگه داشته و حاضر نشده حق مشروع آنها را برای تعیین سرنوشت خود و برخورداری از استقلال را پذیرد (هرچند که فلسطینیان ساکن در اراضی اشغالی سال 48 وضعیت چندان بهتری ندارند). از این رو فلسطینیان برای دفاع از حقوق خود، صهیونیستها را مورد حمله قرار دادند.

برخی از اتباع رژیم صهیونیستی به دلایل وجدانی، برخی به دلیل بیم از دست رفتن فرزندان خود (هزینه انسانی که جبران آن برای این رژیم دشوارتر از فلسطینیان است) و برخی دیگر به دلیل حملات شدیدی که به صورت دائمی علیه امنیت و جان آنان انجام می شود خواهان پایان دادن به اشغال در این منطقه هستند و حاضر به خدمت در آنجا نمی باشند. مطابق یک نظرسنجی 25% اسرائیلیها با ادامه اشغال کرانه باختری و نوارغزه مخالف هستند.

حرکت "تشویق سرپیچی" و دو حرکت جدید "امضاءکنندگان نامه خلبانان" و "نیروهای ذخیره واحد نخبه سایرت متکل" و گروه فشار موسوم به "یش گوول" (حدی وجود دارد) خواهان خروج رژیم صهیونیستی از این اراضی و برچیده شدن شهرکها هستند.

یک علت دیگر تمردها، نارضایتی شهروندان رژیم صهیونیستی از خدمت در واحدهای ذخیره است. (خدمت ذخیره هر سال به مدت یک ماه برای تمام اتباع آن رژیم اجباری است و محدوده سنی آن برای زنان کمتر از چهل سال و برای مردان کمتر از چهل و پنج سال می باشد). نیروهای ذخیره این احضار شدن خود به خدمت را باعث زیانهای اقتصادی می دانند و نیز به معافیت از خدمت محصلین مدارس مذهبی (معروف به "یشیوا") معترض هستند. به علاوه از آنجا که بیشتر نیروهای ذخیره به نواحی اشغالی 1967 اعزام می شوند و بایداز شهرکها محافظت کنند آنها حس می کنند که بی جهت قربانی منافع عده ای شهرک نشین می شوند.

مآخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد هفتم، چاپ اول، 1383.
  2. www.Telegraph.co.uk/news/main.jhtml; sessionid.
  3. www.hartford-hwp.com/archives/51 a/064.html.
  4. http: www.Haaretz.com (2003/9/26) (2003/12/23) (2004/1/8) (2003/1/11).
  5. http://www.workers.org/www/2004/refuseniks 0115. php.
  6. http://www.aljazeerah.info.
  7. www.telegraph.co.uk.
  8. http://www.seruv.org.il.
  9. http://www.refuz.org.il.
  10. Jerusalempost, 2006.2.16.