ماشیح

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


ماشیح (Messiah) واژه ای عبری به معنای "مسیح رهایی بخش" است و با کلمه "مشیحیوت" یعنی "مشیحانیه" که همان اعتقاد به آمدن ماشیح است، هم خانواده می باشد و از ریشه عبری "مشح" یعنی "پاک کردن با روغن مقدس" مشتق شده است. یهودیان مانند اقوام و ملل باستان، پیش از نصب پادشاه و کاهن به سر آنها روغن می مالیدند تا نشانه موقعیت جدید آنها و نیز علامت آن باشد که روح الهی در آنها حلول کرده است.

طبق معمول می بینیم که در چارچوب یهودیت حلول گرا، قلمرو مفهومی واژه "ماشیح" رفته رفته گسترش می یابد و معنای گوناگونی پیدا می کند که همه در ساختار چند لایه یهودی در کنار یکدیگر قرار می گیرند. کلمه "ماشیح" به تمام پادشاهان و پیامبران قوم یهود و همچنین به کورش، پادشاه ایرانیان، و یا هر کس که خداوند او را مأمور انجام کار خاصی می کرد، اشاره داشت. همچنین در مزامیر در موارد متعدد از قوم یهود به عنوان قومی از مشحا نام برده شده است.

این کلمه در نهایت معنی خاصی یافت و اشاره به کسی داشت که از سوی خداوند فرستاده شده و قداست خاصی دارد؛ انسانی آسمانی و موجودی معجزه گر که خداوند قبل از خلقت جهان وی را آفرید و او در آسمان می ماند تا زمان فرستادن وی فرا برسد. به او "پسر انسان" نیز می گویند؛ زیرا به شکل انسان ظاهر می شود هرچند که سرشت وی آمیخته ای از خدا و انسان است. او تجسم خدا در تاریخ است.

وی نقطه اصلی و کامل حلول خدا در انسان و پادشاهی از نسل داوود است که پس از ظهور ایلیای نبی خواهد آمد تا مسیر تاریخ یهود بلکه بشریت را اصلاح نماید. او به رنج و محرومیت یهودیان پایان می دهد و آنها را رهایی خواهد بخشید؛ یهودیان پراکنده در تبعید را گردهم آورده، آنها را به صهیون بازخواهد گرداند؛ دشمنان قوم یسرائیل را از بین برده، اورشلیم (قدس) را به پایتختی خود برخواهد گزید؛ معبد را بازسازی کرده، براساس شریعت شفاهی و کتبی حکم خواهد راند و تمامی مؤسسه های قدیمی یهودیان از قبیل سنهدرین را از نو ایجاد خواهد کرد. او بهشت را که هزار سال می پاید، برپا می کند و مفاهیمی همچون "رؤیاهای هزاره ای" و "اعتقاد به بازگشت" بر همین اساس شکل گرفت.

خدای یهودیان علاوه بر تاریخ در طبیعت نیز حلول می کند و به همین دلیل می بینیم که دوران طلایی (عصر مشیحانی) تاریخ و طبیعت را در برمی گیرد. در سطح تاریخ، صلح ـ بر اساس روایتی ـ سراسر جهان را فرا خواهند گرفت و فقر برچیده خواهد شد؛ و ملتها ابزار ویرانگر خود را به ابزار سازنده مبل خواهند ساخت و تمام مردم دوستدار یکدیگر و فضیلت طلب خواهند شد. طبعا صهیونمرکز این عدالت فراگیر می شود و هم ملتها در خدمت ماشیح قرار می گیرند.

در روایت دیگری آمده است که صهیون بر همگان آقایی خواهد کرد و دشمنان را درهم خواهد شکست. اما در سطح طبیعت ما مشاهده خواهیم کرد که زمین سرسبز خواهد شد و از آن، نان و لباسهای پشمی و گندمی که هر دانه اش به اندازه یک گاو نر بزرگ است خواهد روئید. شراب نیز فراوان خواهد شد.

اندیشه مشیحانی اندیشه ای حلول گرا و افراطی است که نشان می دهد انسان نتوانسته است مرزها را بپذیرد و از توحیدی که خدا را فراتر از طبیعت، ماده و تاریخ می داند، به تنگ آمده است؛ او همچنین تز محدودیت اراده و عقل بشری را نمی پذیرد و تاریخ را قلمروی نمی داند که خدا در اختیار انسان گذاشته تا در آن آزادانه عمل کند. انسان از چنین اندیشه هایی احساس تنگنا می کند و با تخیل فروپاشی مرزها می کوشد تا خدا را جایگزین تاریخ، طبیعت و انسان کند و با دخالت ناگهانی و مستقیم خدا در تاریخ و یا با فرستادن رهایی بخش (کریستوس) برای انجام مأموریت خاص خود (بنابر تفکرات گنوسی) همه مشکلات را یکباره حل کند.

این اتفاق ناگهانی در اسفار آخرالزمانی برخلاف کتابهای پیامبران تجلی یافته است. در کتابهای پیامبران آمده است که انسان در قلمرو تاریخ آزاد است و به تدریج پیشرفت می کند.

اعتقاد به ماشیح وابستگی اعضای گروههای یهودی به جوامع میزبان را به ویژه در جهان غرب تضعیف کرد و موجب شد که فاصله آنها از بیگانگان افزایش یابد؛ زیرا انتظار ماشیح وابستگیهای اجتماعی و تاریخی را از بین می برد و ایده سعادت شخصی افراد را کنار می نهد. اما تمایل یهودیان به بازگشت به سرزمین موعود نیز باعث می شود احساس گرایش به زادگاه و منطقه جغرافیایی خاص در آنها از بین برود.

به نظر می رسد کارکردی بودن جوامع یهودی و دست داشتن آنان در تجارت بین المللی در غرب به عنوان عنصر تجارت پیشه و بیگانه که هیچ گونه وابستگی به جامعه اش ندارد، به احساسات و گرایشهای مشیحانی آنها عمق بیشتری بخشید؛ تاجرسرزمین خاصی ندارد و وجدان و اندیشه او را هیچ چیزی محدود نمی کند. درست برخلاف کشاورز که تنها می تواند روی زمین خود کار کند و به آن دلباخته و وابسته است.

چیزی که بسیار پرمعنا می نماید این است که جنبشهای مشیحانی همواره با تصوف حلول گرا و میراث کابالا ارتباط داشته اند؛ میراثی که بر دیدگاهی جهانشمول استوار است و همه تفاوتها و مرزهای تاریخی اشیا را از میان برمی دارد.

اعتقاد به ماشیح رهایی بخش، در اصل اعتقادی ایرانی بابلی است. دین و آیین ایرانی، دینی حلول گرا و دوگانه پرست است که بر محور مبارزه خیر و شر (خدای نور و خدای تاریکی) می چرخد. این اعتقاد در هنگام مهاجرت یهودیان از بابل نمودار شد و در پی مخالفت ایرانیها با بازگرداندن خاندان پادشاهی یهودی به یهودیه ریشه دار گردید. این باور به شدت در ذهن و وجدان یهودیان ریشه دوانید تا آنجا که وقتی حشمونیها به قدرت رسیدند از آنها تعهد گرفته شد که به محض آمدن ماشیح بی درنگ از قدرت کناره گیری کنند.

اعتقاد به ماشیح در ابتدای امر شکل دنیایی و مادی به خود گرفت که نمایانگر درجه بسیار پایینی از حلول الهی بود، ولی بعدها به شکل حلول کامل خداوند در ماده و تاریخ درآمد. براساس چنین نگرشی ماشیح جنگجویی بزرگ (یا سوار مسلحی) است که قدرت را به یهودیان بازخواهد گرداند و دشمنانشان را شکست خواهد داد (اشیعا 9/9 تا 7). میزان حلول گرایی و در نتیجه، قداست افزایش یافت و ماشیح بن داوود به صورت فرزند انسان و یا فرزند خدا تجلی پیدا کرد (دانیال 7/13).

از آنجا که آرزوهای مشیحانی تحقق نیافت، نمود دیگری از ماشیح که تکمیل کننده نمود اول بود پیدا شد: ماشیح بن یوسف که متحمل رنج و محرومیت فراوان شده، در میان نبرد کشته می شود و تاریکی و عذاب سراسر زمین را فراخواهد گرفت (همین ایده بر نگرش مسیحیان نسبت به مسیح تأثیر گذاشت). ولی بعد از آن نوبت به ماشیح عجیب و خارق العاده ای از نسل داوود خواهد رسید که آزادی را به ارمغان می آورد. حاخامها گناهان قوم یهود را عامل به تأخیر افتادن ظهور ماشیح می دانند و بنابراین،بازگشت وی منوط به توبه ایشان است.

تصویر ترسیم شده از مسیح در اندیشه دینی مسیحی تأثیر پذیرفته از همین رسوبهای ذهنی است؛ مسیح مسیحیان نیز فرستاده خداست و فرزند انسان و خداوند است که رنج بسیار می کشد و حتی به صلیب کشیده می شود، اما پس از آن برانگیخته خواهد شد و پیروانش به پیروزی خواهند رسید.

به نظر می رسد تفاوت اصلی در دیدگاه مشیحانی یهودیان و دیدگاه مشیحانی مسیحیان در این نکته است که مسیحیت حلول الهی را در شخص عیسی بن مریم می داند و چنین حلولی برخلاف اندیشه مشیحانی قوم یهود، موقت پایان یافته و غیرقابل تکرار است. همچنین رهایی از نظر مسیحیان ارتباطی به سرنوشت قومی خاص ندارد بلکه دارای ابعاد جهانی است؛ چرا که راه هدایت برای همگان باز است.

گرایش مشیحانی ممکن است شکلهای متفاوتی به خود بگیرد. این گرایش به عنوان نمادی از حلول گرایی یهودی (حلول خداوند در مخلوقاتش و یکی شدن با آنها) دربردارنده یک بعد قومی مادی افراطی است (زیرا این حلول گرایی، نوعی حلول گرایی دوگانه گرا و صلب است).

در اینجا آمدن ماشیح به معنای بازگشت یهودیان به صهیون یا اورشلیم است که ماشیح، رهبر قوم یهود و بلکه رهبر همه اقوام و ملل، از آنجا بر جهان حکومت خواهد کرد. پس او موجب رهایی قوم یهود است و بس و با پیروزی اش یهودیان از دشمنان خود انتقام خواهند گرفت و به عنوان قومی مقدس به جایگاه شایسته خود دست خواهند یافت. البته تصویر دیگری از دوران مشیحانی نیز ترسیم شده است که جهانی و غیرقومی است (بیانگر حلول گرایی فراگیر و سیال). بر پایه چنین دیدگاهی در این دوران، صلح و همبستگی میان تمام ملتها تحقق خواهد یافت و هرچند که قوم یهود دارای جایگاه خاصی است ولی این باعث نمی شود که دیگر ملتها از روند رهایی دور بمانند.

دیدگاه اول بر وجود تفاوتهای عمیق و ریشه ای میان یهودیان و بیگانگان تأکید دارد، اما دیدگاه دوم تفاوتها را کاملاً از میان برمی دارد و در نتیجه، حالت سیاسی فراگیری پدید می آید که به حالت جنین دررحم مادر شباهت دارد. بدین ترتیب همه مرزها برچیده می شود و یهودیان با دیگر اقوام درمی آمیزند.

مشیحانیت ممکن است مانند مکتب یهودیان مارانو، دونمه، شبتانیستها و فرانکیستها جنبه ترخیصی و رواانگاری پیدا کند؛ زیر پا ماشیح و پیروان وی شریعت را نقض می کردند و زیر پا می گذاشتند تا از آزادی سرچشمه گرفته از آن بهره مند شوند. آنها در نهان با باقیمانده هویت یهودی خود و به شکلهایی که از یهودیت بویی نبرده بود، زندگی می کردند. چه بسا این بدان سبب است که لحظه مشیحانی، لحظه حلول کامل خدا در انسان (ماشیح) است. چنین لحظه ای لحظه وحدت وجود و در نتیجه، کم رنگ شدن و حتی مرگ خداست؛ زیرا خدا به ماده ای بشری تبدیل می شود.

اگر چنین اتفاقی بیفتد شرایع ارسال شده از سوی وی به عنوان خدا نیز بی اعتبار می گردد. مشیحانیت با تجلی ناگهانی خدا و نمودهای خشونت آمیز که گاهی به صورت قیام نظامی جلوه گر می شود، ارتباط دارد.

این موضوع در مورد ابوعیسی اصفهانی، داوود الرائی، دیوید رئووینی و یعقوب فرانک و در نهایت صهیونیسم نیز صادق است.

یهودیت حاخامی برای آرام کردن رویکردهای مشیحانی کوششهای بسیار کرد و در همین راستا بر بعد الهی بازگشت ماشیح و این که ماشیح وسیله خدا برای تحقق رهایی است، تأکید کرد. بدین ترتیب، یهودیان باید در کمال صبر و خویشتن داری در انتظار ماشیح باقی بمانند و تلاشهای فردی و گروهی برای جلو انداختن پایان جهان، کفر به شمار می رود. نهاد حاخامی در این زمینه تا اندازه زیادی موفق شد و یهودیان مارانو نیز در اروپا و برخی بخشهای کشور عثمانی به ویژه بالکان پراکنده شدند. گرایش مشیحانی در میان آنان بسیار عمیق و ریشه دار بود.

کابالای لوریانی که شامل دیدگاههای مشیحانی بود در میان اعضای گروههای یهودی رواج یافت و یهودی مرکز هستی به شمار رفت و اقامه نماز و انجام اوامر و نواهی از سوی یهودی به منزله مشارکت فعال وی در تعجیل ظهور ماشیح محسوب شد. این وضعیت، شرایط مناسبی را برای پدیدار شدن شابتای زوی و شبتانیسم فراهم ساخت. همه می دانند که نهادحاخامی در طول تاریخ برای ایستادن در برابر این گرایشها بسیار کوشید، ولی علی رغم آن بحران یهود و یهودیت به اوج خود رسیده بود.

در میان یهودیان، عده ای خود را به دروغ ماشیح معرفی کردند که به عنوان نمونه می توان از برکوخبا، ابوعیسی اصفهانی، یودغان و داوود الرائی نام برد. در دوران معاصر در غرب نیز کسانی مانند دیوید رئووینی، شابتای زوی و فرانک به دروغ خود را ماشیح معرفی کردند.

جالب است که گرایش مشیحانی در دوران معاصر به رغم داشتن اصول سفارادی، در شرق اروپا و بخشهای اروپایی کشور عثمانی رواج یافت. مشیحانیت که در اصل سفارادی بود بعدها به اقلیتهای اشکنازی اختصاص یافت. فرانکیسم، حسیدیسم و سرانجام صهیونیسم در وهله اول جنبشهای اشکنازی بودند؛ شاید بدین سبب که اشکنازها در محیط مسیحی زندگی می کردند و مسیحیت، حلول الهی را در یک شخص یعنی عیسی بن مریم می دانست. جنبشهای مشیحانی نیز چنین بودند و حلول الهی را از قوم یهود به ماشیح منتقل کردند.

با این حال می توان گفت که دیدگاههای مشیحانی توان و استعدادی نهفته در همه تمدنهاست که تنها حرکت تاریخ می تواند آن را نمایان سازد. انفجارهای تکراری مشیحانیت یهودی در دوران معاصر، بیانگر بحران یهودی و یهودیت است؛ زیرا جامعه اروپایی از دوران رنسانس با نمایان شدن ارزشهای پویایی نظام بورژوازی حرکت شتابان خود را آغاز کرد و این در حالی بود یهودیان گتونشین توانایی همگام شدن با این تحول را نداشتند؛ زیرا جامعه به آنها کمک نمی کرد و آداب و رسوم دینی پیچیده یهودیان نیز این همگامی را ـ اگر نگوییم ناممکن ـ دشوار می ساخت. هرچه یهودیان منزوی تر می شدند، فشار بیشتری بر آنها وارد می شد و هرچه فشارها افزایش می یافت، انتظارها و انفجارها مشیحانی بیشتر می شد.

یهودیان در دوران فشار و فلاکت، در چارچوب حلول گرایانه ساده و بسیطی گام برمی داشتند که همواره آنان را به یاد فرستاده ای می انداخت که خدای طبیعت و تاریخ، او را برخواهد انگیخت؛ کسی کهبرای اصلاح وضع آنان هر معجزه ای می کند. ماشیح همچنین تمایل اشباع نشده یهودیان به سلطه و قدرت سیاسی را ارضا خواهد کرد.

می توان گفت که مشیحانیت، شورش مردمی یهودیت است و به همین دلیل افراد تهیدست و دورمانده از نخبگان حاکم را جذب می کرد. البته این شورش احمقانه توانایی درک عوامل اصلی بحران و دستیابی به راه حلها را نداشت. این حالت به یهودستیزی توده های مسیحی شباهت داشت که آن نیز به عنوان شورشی مردم از درک علل تهیدست شدن توده ها و ابزارهای بهره کشی عاجز بود و به همین دلیل به جای دستیابی به علت اصلی مشکل و حمله به بهره کشان اصلی، اقلیتهای یهودی را مورد تهاجم قرار می دادند؛ زیرا آنها ابزار علنی و مستقیم بهره کشان بودند.

تأکید بر این نکته که جنبشهای مشیحانی دارای دو ساختار داخلی و بین المللی بودند، حائز اهمیت است. همچنین باید تأکید کرد که برخورد و تلاقی این دو ساختار معمولاً به بحران و انفجار می انجامید. ساختار داخلی در افزایش فقر و فلاکت یهودیان پدیدار می شد و ساختار بین المللی نیز در لحظه سرنوشت سازی نمایان می گشت که ماشیح دروغین، آن را فرصت مناسبی برای قیام خود می دانست (پایان خلافت اموی برای ابوعیسی اصفهانی، خیز برداشتن روحانیان مسیحی به سوی احیای جنگهای صلیبی برای داوود الرائی و آغاز دوران استعمار غربی و اولین شکست عثمانیها برای شابتای زوی).

مشیحانیت به عنوان پدیده ای ژله ای شکست ناپذیر است؛ زیرا اگر ماشیح ظهور کند، نشانه درستی این ایده است و اگر ظهور نکند باید در انتظار وی باقی ماند. حال اگر ظهور کند و در مراحل اولیه پیروز شود، این نشانه صحت ادعای او را ثابت می کند؛ زیرا او برای قومش همه عذابها و سختیها را تحمل می کند. اگر شکست به صورت ارتداد از یهودیت جلوه گر شود پس براساس دیدگاههای مشیحانی این امر از باب رد گم کردن و تقیه دانسته می شود.

وی به عنوان ماشیح برای درگیر شدن با جهان شر باید وارد آن شود و بر همین اساس از یهودیت خارج می شود. همچنین اگر ماشیح کشته شود یابمیرد، تصور پیروان وی این خواهد بود که وی نمرده و کشته نشده است بلکه غایب شده و در آینده بازخواهد گشت. پیروان منتظر، گروه دینی جدا و مستقلی از نهاد حاخامی تشکیل دادند که عقایدش بر محور ماشیح و اعمالش بر محور انتظار می چرخید.

این امر در واقع شیوه نهفته بیشتر جنبشهای مشیحانی یهودی و غیریهودی است که معمولاً به ناکامی می انجامد و معتقدان و پیروانش بهای گزاف آن را می پردازند.

گرایش مشیحانی در دوران معاصر در غرب از آغاز قرن هفدهم و همزمان با شروع طرحهای استعماری غرب و افزایش سکولاریزاسیون تمدن غربی شدت گرفت و این در حالی بود که تمدن مذکور این توان را به انسان غربی داده بود که برای حل و فصل مشکلات خود، آن را صادر کند و یا در هر گوشه از جهان جنگی به پا نماید. همچنین در همین دوران اندیشه صهیونیستی (هزاره گرا) در میان محافل تجاری پروتستان رواج یافت. این گرایش مشیحانی پس از شکست تلاشهای شابتای زوی و یعقوب فرانک به شکل نهفته باقی ماند تا این که صهیونیسم پدیدار گشت. می توان گفت که جنبش حسیدیسم نیز یک جنبش مشیحانی بدون ماشیح و یک جنبش مشیحانی پراکنده است؛ زیرا حلول الهی را در تعداد زیادی از اولیا که تسادیک [صدیق ]نام دارند، پراکنده می کند. هر یک از این اولیا در بردارنده مقداری از حلول الهی بود و همین، هواداران بسیاری را پیرامونش جمع می کرد.

قرائیان با ایده ماشیح آشنا نیستند؛ زیرا تحت تأثیر اسلام قرار داشتند و پیروان خود را از نزدیک شدن به کسانی که از آمدن ماشیح خبر می دادند، برحذر می داشتند. موسی بن میمون اعتقاد داشت که اگرچه صلح با آمدن ماشیح سراسر جامعه را فرا خواهد گرفت، ولی تأکید می کرد که طبیعت قوانین خود را تغییر نخواهد داد و نسبت به صحت ادعای مدعیان مشیحانیت در روزگار خود ابراز شک و تردید می کرد و یارانش را از آنها برحذر می داشت.

یهودیان ارتدوکس در دوران معاصر به بازگشت شخص ماشیح ایمان دارند. اما یهودیان اصلاح طلب چنین ایده ای را مردود می دانند و تز دوران مشیحانی یعنی مشیحانیت بدون ماشیح راجایگزین آن می سازند. این خود بیانگر حلول گرایی بدون خدا است.

صهیونیسم به یک معنا عقیده ای مشیحانی است و می توان گفت که ساختار داخلی جنبش مشیحانی صهیونیسم مبتنی بر افزایش فقر و تهیدستی یهودیان شرق اروپا به ویژه پس از ناکام ماندن روند مدرنیزاسیون سازی است. اما چارچوب بین المللی آن مبتنی بر ضعیف شدن امپراتوری عثمانی و افزایش حملات امپریالیسم غرب به شرق است. نوشته های صهیونیستی آکنده از مطالب مربوط به بازگشت و دوران طلایی مشیحانی و ماشیح است.

در خاطرات هرتزل مشاهده می کنیم که بخشی از توهمات وی در مورد خودش دارای جنبه مشیحانی است. هرچند که برخی صهیونیستها به بازگشت شخص ماشیح اعتقاد نداشتند، ولی همگی آنان به دوران مشیحانی یا ـ به گفته هس ـ "شنبه تاریخ" و یا "پایان تاریخ" ایمان داشتند. تنها تفاوت این دیدگاه با نگرش سنتی دینی در این بود که به شخص ماشیح اعتقاد نداشت و به عبارت دیگر مشیحانیت بدون ماشیح را قبول داشت (حلول گرایی بدون خدا).

با کنار گذاشتن شخصیت ماشیح امکان هم پیمان شدن مؤمنان با ملحدان فراهم گردید و بروز پدیده مشیحانی غیردینی امکان پذیر شد؛ به عبارت دیگر دوران طلایی مشیحانی در فلسطین با استفاده از فناوری و خشونت و شیوه های غیردینی تحقق یافت بدون آن که یهودی بخواهد منتظر ظهور ماشیح باقی بماند. البته مشیحانیت غیردینی و سکولار با برداشت ابتدایی و دنیوی یهودیان از قضیه مشیحانیت چندان تفاوتی نداشت.

صهیونیسم با برانگیختن احساس مظلومیت و بی وطنی در یهودیان، احساسات و انتظارات مشیحانی را در میان آنها زنده نگه می دارد تا ارتباط آنها با زمان و مکان قطع شود و رهسپار اسرائیل شوند. با بررسی تاریخ گروههای یهودی مشخص می شود که هیچ یک از جنبشهای مشیحانی نتوانسته است بر تمام یهودیان جهان سلطه یابد؛ زیرا آنها پیوندی با یکدیگر ندارند.

به همین دلیل ناکام ماندن هر یک از این جنبشها در هر نقطه از جهان و رویگردانی پیروانش ازیهودیت، بر یهودیان دیگر نقاط جهان اثر مهمی نمی گذاشت. اما صهیونیسم به عنوان یک جنبش مشیحانی توانست برای اولین بار تقریبا بر همه یهودیان سایه افکن شود. جنبش گوش ایمونیم در بسیاری از ابعاد خود همچون انتظارها، گفتمانها و نمادهایش یک جنبش مشیحانی است.

تندی اندیشه های انقلابی و هیچ انگارانه برخی اندیشمندان یهودی در دوران معاصر ـ همچون اسپینوزا، مارکس و دریدا ـ نشأت گرفته از میراث بجا مانده از مکتب مشیحانی است. همچنین مخالفت کامل آنها با مرزبندیهای تاریخی و بشری و انقلابی گری و هیچ انگارانه آنها نشأت گرفته از گرایش شدید آنان به مشیحانیت بدون ماشیح و تمایل بچه گانه آنان به خلاصه کردن جهان در یک یا دو عنصر و بازگشت به حالت سیالیت رحمی است که ویژگی اندیشه مشیحانی به شمار می رود.

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد پنجم، چاپ اول، پاییز 1382.