بابل، اسحاق (1941ـ1894)

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۲۱:۱۲ توسط Wikiadmin (بحث | مشارکت‌ها) (۱ نسخه واردشده)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


اسحاق بابل(Isaac Babel)نمایشنامه نویس و نویسنده روسی داستانهای کوتاه است. در اودسا به دنیا آمد و بزرگ شد. اودسا مرکزی بود که اقلیتهایی با پیشینه های گوناگون فرهنگی و نژادی در آن زندگی می کردند (برای همین تئاترها معمولاً یک نمایش را با سه یا چهار زبان اجرا می کردند). این شهر همچنین مرکز فعالیتهای گسترده بازرگانی بود. این را نیز باید افزود که اودسا مرکز پژوهشهای عبری و یدیشایی و نیز جایگاه جنبش روشنگری یهودی، جنبش صهیونیسم و جنبشهای کمونیستی یهودی به شمار می رفت.

بابل خانواده ای همگون شده داشت که زبان یدیشی زبان نخست آن بود. وی تا شانزده سالگی در خانه آموزشهای خاصی دید که بیشترش به عبری و مربوط به مسائل دینی، عهد عتیق و تلمود بود. سپس به مدرسه بازرگانی اودسا رفت. پس از 1915 پنهانی به پتروگراد رفت (همانجا که قبلاً سن پترزبورگ نام داشت و بعدا لنینگراد نام گرفت).

دلیل سفر مخفیانه اش این بود که یهودیان حق نداشتند بدون اجازه به این شهر بروند؛ زیرا به عکس، اودسا در منطقه اسکان یهودیان قرار نداشت. نخستین آثار ادبی اش پیش از انقلاب در پتروگراد و در مجله ایادبی منتشر گردید که سردبیرش ماکسیم گورکی بود.

پس از انقلاب بلشویکی، بابل به نیروهای انقلاب پیوست. او در بخش امنیتی، کمیساریای آموزش، مصادره محصولات روستایی و سپاهی که به جنگ ضد انقلابهای روسیه سفید رفت، خدمت کرد. وی در تیپ سواره ای که جنگجویان قزاق را دربرداشت و در جبهه لهستان می جنگید نیز حضور داشت.

این یکی از تعارضهای پرشمار در زندگی بابل است؛ زیرا قزاقها دشمنان دیرین اقلیت یهودی بودند و شمیلنکی، رهبر خیزش مردمی اوکراین علیه ایجاد مهاجرنشین در لهستان ـ خصوصا برای یهودیان آراندا ـ از میان همین قزاقها برخاست. همچنین حکومت تزاری، قزاقها را در دستگاه امنیت داخلی به کار می گرفت تا تظاهرکنندگان را سرکوب نمایند و سلطه روسیه را بر قومیتها و اقلیتهای موجود در امپراتوری بزرگ روسیه ـ از جمله اقلیت یهودی ـ تحکیم کنند.

با این همه، بابل یهودی به قزاقهای یهودستیزی پیوست که سوارانی دلاور و جنگجو بودند؛ آنها شمشیر و تفنگ در دست داشتند و بابل، روشنفکری شهری بود که عینک می زد، کتاب در دست می گرفت و اسب سواری بلد نبود.

این گونه تعارضها در زندگی بابل ادامه یافت. او که طبق اصول خشک ارتدوکسی پرورش یافته بود سرانجام به یک سکولار انعطاف ناپذیر تبدیل شد. همچنین وی از نظام شوروی حمایت کرد و در پایان، قربانی همین نظام گشت. بابل در همین دوره سواران سرخ (1926) را نوشت که به تجاربش در تیپ سواره نظام قزاقها اختصاص داشت. البته فرمانده این تیپ، بابل را به دگرگون سازی واقعیتها و زشت نشان دادن چهره سواران قزاق، متهم کرد.

در 1913 مجموعه داستانی نوشت درباره عملیات کشاورزی گروهی که یک فصل از آن به چاپ رسید و بقیه به دلیل تعارض با سیاست حزب کمونیست، توقیف گشت. در 1928 اجازه یافت برای دیدن همسر و دخترش به پاریس برود. پس از آن بود که دوره ترور و خشونت استالینی آغاز شد و بابل به گفته یکی از منتقدان، "آقای سکوت" شد.

با مرگ ماکسیم گورکی (1936)، بابل یکی از مهمترین دوستان و حامیانش را از دست داد. در عمل نیز به سال 1939 دستگیر گشت و بی درنگ به جایی نامعلوم برده شد. دلایل دستگیری وی روشن نیست، اما بر پایه یک نظریه، دستگیری اش سیاسی نبوده و به رابطه عاشقانه او با همسر رئیس پلیس مربوط می شده است. اگرچه زبان نخست بابل یدیشی بود و نخستین آثارش را نیز به فرانسه می نوشت، اما از مهمترین نویسندگان روسی به شمار می رود؛ زیرا زبان روسی همچون موم در دستانش بود و روسی را خیلی خوب می نوشت.

موضوعات یهودی از اصلی ترین موضوعات آشکار و نهان آثار وی بود. البته هرگز به سود یا زیان یهودیان موضع نمی گرفت و دانسته بود که یهودیتش (یا آنچه از آن باقی مانده) میراثی است که رفتارش را به عنوان یک شهروند دوره انقلاب تعیین می کند. همین مسئله نیز سبب شده بود که تعارضهای گوناگونی در زندگی اش پدید آید.

شاید راز عظمت و انسانی بودن آثارش نیز همین باشد؛ زیرا یهودیت او نظامی دربسته و خودبسنده نیست که جهان را به یهودی و غیریهودی تقسیم کند و غیرخودیها را اشرار بداند، بلکه بعدی بنیادین در ساختاری انسانی، تراژیک و کمیک است که مفهومی عالی و انسانی دارد. تراژدی یهودی درداستانهای او تراژدی خاص یهودیان نیست، بلکه تراژدی انسانی است که در اثر رنسانس و مدرنیسم به خاک سیاه نشسته و این در حالی است که خود عاشق سینه چاک این عملیات بوده است.

این سیاق انسانی، فراتر از یهودیت و هر نژاد و قومی دیگر است و زبان گویای جنگ میان جدید و قدیم و یا جامعه سنتی و مدرن است. پس مرجعیت نهایی در اینجا همان انسانیت مشترک و شادیها و رنجهای انسانهاست. بابل نویسنده ای پرکار نبود و شهرت ادبی اش به دو مجموعه ادبی سواران سرخ (1926) و داستانهای اودسا (1927) بازمی گردد. سبک داستانی او متأثر از فلوبر و موباسان است. به خوبی داستانها را روایت می کند و شخصیتهای گوناگون را از دل یک ماجرا بیرون می آورد. راوی داستان معمولاً همان شخصیت اصلی است که داستان را به زبان خود تعریف می کند؛ زبانی که گاه لهجه روستایی دارد، گاه خشونت نظامی و گاه لهجه یک یهودی از اودسا که روسی را با لوترای یدیشی حرف می زند.

موضوع اصلی داستانهای بابل، بازتاب یکی از مهمترین موضوعات ادب مدرن غربی است: ستایش انسان مادی. اما این موضوع در آثار بابل شکل خاصی به خود می گیرد و ابعاد نیچه ای اش کاملاً آشکار می شود. او در این قضیه همچون دیگر ادیبان یهودی معاصر خویش است که تحت تأثیر اندیشه های نیچه اند.

در ادبیات بابل، یهودی سنتی نماینده اخلاق ضعیفان است که بار تاریخ را بر دوش دارد و می خواهد از همه اینها رهایی یابد و همچون بت پرستانی باشد که نماینده اخلاق توانگران اند؛ هم آنها که نیروی جسمی فوق العاده دارند و بی هیچگرایش اخلاقی می توانند از زندگی در عالم مادی و محسوس بهره مند شوند. شاید بهترین مثال برای چنین انسانهایی از دیدگاه بابل، قزاقها باشند.

گفتنی است که این موضوع بازتاب گسترده ای در ادبیات صهیونیستی دارد؛ زیرا نسل صابرا یا عبرانیهای جدید، همان بت پرستهای نیچه ای هستند که بار تاریخ را بر دوش خود حس نمی کنند و برای همین می توانند بدترین و زشت ترین کارها را انجام دهند. در یکی از داستانهای بابل، قهرمان نمی تواند یکی از دوستان زخمی خویش را بکشد و به درگاه خداوند دعا می کند که توان کشتن به او ببخشد. در داستانی دیگر، قهرمان می کوشد به گروه قزاقها بپیوندد و برای این کار باید یک مرغابی را به شکل وحشیانه ای بکشد. او در این کار موفق می شود، اما هنگامی که در شب به بستر می رود وجدان یهودی اش او را می آزارد و توبیخش می کند.

در کنار نمایندگان اخلاق ناتوانان، یهودیان دیگری هستند که در عالم حس و بیرون از چارچوب خیر و شر زندگی می کنند؛ آنها قهرمانانی هستند که با یهودیان ناتوانی که در ادبیات یدیشی به تصویر کشیده شده اند، هیچ تناسبی ندارند و از سوی دیگر با یهودیان ایده آلیست و خیالپردازی که در ادبیات صهیونیستی دیده می شوند، تفاوت بسیار دارند.

به گفته یکی از منتقدان، قهرمانان بابل مانند شراب سرخ نامرغوبی هستند که پر از حساب است. برای نمونه، یکی از آنها زن یهودی زمختی است که خانه اش مرکز دزدان و روسپیان است؛ بعضی از آنها گدایان چانه درازی هستند که در گورستان یهودیان نگهبانی می دهند و از بیهودگی وجود انسانی سخن می گویند؛ برخی سردسته هایی هستند که بازرگانان و نظامیان اودسا را می ترسانند و برخی قصابهایحسیدیست و لهستانی اند که به ذبح شرعی اشتغال دارند.

این جنبه از ادبیات بابل بیانگر درک وی از بعد حسی عالم یهودیان یدیشی است؛ اگرچه این عالم به دلیل گسترش سکولاریسم و مدرنیسم ـ خصوصا پس از انقلاب شوروی ـ در حال برچیده شدن و نابودی است. از این روست که ادبیات بابل به سوگنامه ای برای نابودی این عالم تبدیل شده است؛ البته سوگنامه ای کمدی. همین آهنگ است که تا اندازه ای او را از هیچ انگاری موجود در بسیاری از آثار مدرن، رهایی می بخشد و شکلی ابتدایی از تثبیت زندگی را جایگزینش می کند. برای مثال، یک خانه سالمندان یهودی است که می خواهد با تبدیل شدن به تعاونی کفن و دفن، بقای خود را استمرار دهد، اما نمی تواند باقی بماند. مگر با نگه داشتن و به خاک نسپردن تنها جسدی که در اختیار دارد. بنابراین، نخستین مراسم خاکسپاری واقعی برای این شرکت تعاونی، پایان کار آن است.

داستان دیگری نیز دارد درباره کودکی که پدر و مادر کمونیست و بی دینش نام کارل را بر او می نهند، اما پدربزرگ و مادربزرگش پنهانی او را ختنه می کنند و نامش "کارل ـ یانکل" (کارل ـ یعقوب) می شود. در داستان سوم، پسر یکی از حاخامها به حزب کمونیست (نماد دنیای جدید) می پیوندد، اما همچنان با والدین خود زندگی می کند؛ زیرا نمی خواهد مادرش (نماد دنیای قدیم) را ترک کند.

در داستان چهارم، پسر کمونیست یک حاخام در درگیری کشته می شود و پس از مرگ، در اوراق او تصویر لنین، موسی بن میمون و بخشنامه های حزب کمونیست را پیدا می کنند که در هامش آنها شعرهایی به عبری و قطعه ای از سرود سرودها نوشته شدهاست.

شاید گیدالی از مهمترین داستانهایی باشد که این تعارض و درگیری را به تصویر را به تصویر می کشد؛ قهرمان داستان، پیرمردی یهودی و عتیقه فروش است که از دزدی و غارتی که در شهرش روی می دهد و عاملانش دو گروه کمونیست و ضد کمونیست هستند، دچار وحشت و سرگردانی شده است.

او می پرسد: بدین ترتیب انسان چگونه می تواند میان انقلاب و ضد انقلاب فرق بگذارد؟ او این تز را که "هدف وسیله را توجیه می کند" قبول ندارد و از این که انقلاب از مردم می خواهد همه ارزشهای خوب و بد قدیمی را دور بریزند رنج می برد. "ما به انقلاب بله می گوییم، اما آیا می توانیم به آداب روز شنبه نه بگوییم؟". سرانجام، داستان با پیشنهاد قهرمان داستان به مهمان کمونیستش پایان می یابد: آنچه جهان بدان نیاز دارد، سیاست بیشتر نیست، بلکه سازمانی جهانی متشکل از انسانهای خوب است که همه مردم در سایه آن با صلح و همبستگی زندگی کنند.

بابل پس از دوره استالینی حیثیت و اعتبار خود را در شوروی باز می یابد و آثارش در دهه شصت چاپ می شود راهنمای فرهنگ یهودی بلاک ول، بابل را نیز ادیبی یهودی برشمرده است. این در حالی است که او در چارچوب فرهنگ روسی و به زبان روسی نوشته است. اگرچه موضوعاتی یهودی در آثار او وجود دارد، اما همه آنها موضوعات روسی یهودی اند و به زندگی پس از انقلاب یهودیان یدیشی در روسیه اختصاص دارند. از آنجا که موضوع آثار وی گستره ای انسانی دارد، آثارش در سطح جهانی مطرح است. همه اینها سبب می شود که نتوان او را رمان نویسی یهودی معرفی کرد.

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد سوم، زمستان 1382.