فهرست شیندلر: تفاوت بین نسخهها
جز (۱ نسخه واردشده) |
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۲۱:۲۶
فیلم فهرست شیندلر (Schindlers list) از مهمترین فیلمهای استیون اسپیلبرگ، کارگردان یهودی آمریکایی است که اگرچه داستانی روایی دارد، اما برای آنکه رنگ واقعیت به خود بگیرد به شکل فیلمهای مستند ساخته شده است. به همین دلیل، کارگردان در بعضی مواقع از صحنه هایی (در مورد آدم سوزی و نسل کشی) استفاده می کند که بارها پخش شده است و مردم آنها را دیده اند. قهرمان فیلم، شیندلر است؛ صنعتگری آلمانی سودیتی (از آلمانیهایی که پس از جنگ جهانی دوم از منطقه سودیت ـ در غرب چکسلواکی ـ رانده شدند).
او انسانی خودمحور است که کاری با سیاست ندارد و همه همتش پول درآوردن و پول خرج کردن است. در آغاز جنگ به لهستان می رود تا سود به دست آورد و خوش بگذراند. در این چارچوب قراردادی با آلمانیها می بندد که براساس آن، شماری از کارگران یهودی اردوگاههای کار اجباری در اختیار او گذاشته می شوند تا وی نیز با استفاده از آنها در کارخانه ای که به راه انداخته است، ظروفی با کاربری نظامی برای آلمان تولید کند.
اگرچه شیندلر در آغاز، هدفی مادی، سودجویانه، پست و خالی از هر گونه ایده آلهای اخلاقی دارد، اما رفته رفته انسانیتش او را شکست می دهد و با یهودیان همکاری می کند؛ وی با پرداخت رشوه های کلان به افسران بلندپایه نازی می کوشد تا کارگران یهودی خود را از خطر مرگ حفظ کند. بدین ترتیب، قرارداد مادی میان شیندلر و نازیها، وسیله ای می شود برای نجات صدها یهودی که در فهرست شیندلر ثبت می شوند.
برای اینکه این فیلم را درست بفهمیم باید آن را دریافت و سیاق حقیقی اش قرار دهیم. مهمترین عناصر این سیاق، آن است که کارگردانش یک آمریکایی یهودی کاملاً همگون شده (و نه یهودی آمریکایی) است. به عبارت دیگر او از یهودیان جدید است که با یهودیان اروپا تفاوت دارند و گتو و مشاغل خاص را نمی شناسند. اسپیلبرگ در خانه ای بالیده است که آداب دینی را مراعات نمی کرده است و با زنی غیریهودی ازدواج کرده است. این بدان معناست که پیوندش با هویت یهودی بسیار سست است و این هویت درواقع بقایای نمادها و خاطرات پراکنده است.
تجربه اسپیلبرگ در جامعه آمریکایی تجربه ای بسیار موفق است؛ زیرا وی به موفقیتی چشمگیر دست یافته و نه تنها از نمادهای این جامعه شده است، بلکه از راه فیلمهای خود به نمادسازی برای جامعه می پردازد و وجدان و افکار عمومی را تشکیل می دهد. او چگونه می تواند تز صهیونیستی "یهود دربرابر غیریهود" را بپذیرد؟ و چگونه می تواند با این تفکر صهیونیستی که اسرائیل را در مرکز و یهودیان را پیرامونش قرار می دهد موافقت کند؟
بدین ترتیب قهرمان او باید کسی باشد که بتواند در هر دو جهان حرکت داشته باشد: جهان یهودیان و جهان غیریهودیان. این با تجربه ای که اسپیلبرگ در آمریکا داشته است، تناسب بیشتری دارد و بهتر از شیوه های ساده ادراکی در ادبیات صهیونیستی است که یهودی را به تنهایی در برابر گرگهای بیگانه قرار می دهد.
البته بعد عمیق تری نیز در فهرست شیندلر وجود دارد. طرح اساسی فیلم این است که نازیها یهودیان را از روی کینه و نفرت نمی کشته اند، بلکه به جهت سودآور نبودنشان آنها را نابود می کردند. برای همین آن یهودیانی که می توانستند برای اقتصاد آلمان مفید باشند، زنده می ماندند. اگرچه برخی آلمانیها نسبت به یهودیان کینه در دل داشتند، اما دلیل اصلی آنها برای کشتن ایشان، منفعت بود و نه نفرت.
شیندلر با درک همین موضوع توانسته بود شماری از یهودیان را نجات دهد. اگر از این زاویه به فیلم بنگریم، شاید یکی از مهمترین صحنه هایش آنجا باشد که یکی از نگهبانان نازی درباره بعضی از کودکانی که به کارخانه شیندلر فرستاده می شدند گفت که اینها به درد نمی خورند؛ زیرا بچه هایی هستند که نمی توانند در کارخانه کار کنند. اما شیندلر با عصبانیت به آنها می گوید که دستهای کوچک بچه ها به کار می آید؛ چراکه تنها این دستها می توانند در بعضی ظرفها که در کارخانه ساخته می شود بروند. مسئله بر سر سود عملی است و دوست داشتن و نفرت داشتن مطرح نیست. به همین دلیل نام فیلم هم فهرست شیندلر است؛ گویا انسانها نیز ارقام و یگانهایی هستند که ارزش ذاتی ندارند و برای همین می شود آنها را فهرست نمود! اسپیلبرگ حتی جرأت به خرج داده به شوراها و مجالسی نیز که نازیها ترتیب داده بودند و اعضای یهودی آنها در قضیه نسل کشی با نازیها همکاری می کردند، پرداخته است.
اگرچه طرح فکری فیلم بر این پایه استوار است که یهودیان به دلیل یهودی بودن کشته نشده اند و دوگانه گرایی صهیونیستی "یهودی/غیریهودی" واقعیت ندارد، اما از نظر هنری، پیامی کاملاً صهیونیستی است که با مضمون فکری فیلم تعارض دارد. این پیام صهیونیستی در پایان رنگی فیلم، به روشنی آشکار می گردد؛ هرچند که در ساختار فیلم و شخصیتهایش نیز نفوذ کرده است؛ زیرا تنها نماینده غیریهودیان که در برابر ما ظاهر می شود، شیندلر است و دیگر افرادی که جنبش بشر را نمایندگی می کنند، همگی در چارچوبهای ادراکی اختصارگرا قرار دارند که فیلم به شکل عامیانه ای بر آنها متمرکز شده است.
در مورد قربانیان نیز خوب می دانیم که حکومت نازی، اصل سودآوری مادی را نه تنها برای یهودیان بلکه ـ بدون استثنا ـ برای همه انسانها اجرا نمود. اگر اسپیلبرگ این را در نظر می گرفت و واقعه آدم سوزی را به نمونه های مشابهش در تاریخ ربط می داد، روشن می شد که این شیوه سودمدارانه غربی است که از آمریکای شمالی آغاز شد، در آفریقا و فلسطین ادامه یافت و در یک لحظه تاریخی در حکومت نازی متبلور گشت.
شاید تنها تفاوت میان دیگر کشتارهای غربی و نسل کشی نازیها در این باشد که آنها همواره علیه سپاهان، مسلمانان یا آسیاییان غرب و یا مناطق دوردست بوده است و عامل کشتار نیز سپاهیانی بوده اند که وظیفه ای جز جنگ و کشتن نداشته اند، اما کشتاری که نازیها به راه انداختند در اروپا و به صورت برنامه ریزی شده صورت پذیرفت؛ آن هم به دست جامعه ای مدرن و متمدن که مردمش از فلسفه سخنمی گفتند و به موتزارت و بتهوون گوش می دادند و در عین حال بوی گوشت کباب شده انسان به مشامشان می رسید (در یکی از صحنه های فیلم، دو سرباز نازی در حالی که درباره موسیقی بحث می کردند به قربانیان یهودی حمله ور می شوند).
اما انسانیت و تمدن غربی نمی تواند مستقیما و بی پرده با پی آمدهای فلسفه ای که نگرش خودگرایانه سودمدار و مادی را ترویج می کند، روبه رو شود؛ نگرشی که همه هستی را به ماده ای مصرفی تبدیل نموده است. برای همین از روبه رو شدن با آن طفره می رود. خصوصا با توجه به اینکه در دوره اطلاعات و ارتباطات، تغییر دادن واقعیتها ناممکن است.
بدین ترتیب تنها راه چاره اش این است که میزان تعمیم یا تخصیص واقعیت را دستکاری کند. مثلاً به جای آنکه جنایت نازیها را جنایت تمدن غرب علیه انسانیت بداند، آن را تعمیم یا تخصیص می دهد. به عبارت دیگر، همین جنایت برای تمدن غرب به جنایت آلمانیها علیه یهودیان اختصاص می یابد و برای یهودیان به جنایت غیریهودیان علیه یهودیان تبدیل می گردد. یهودیان به تنهایی حکم قربانی را پیدا می کنند و جلادشان یا فقط آلمانیهای بد هستند (براساس دیدگاه تخصیصی) و با همه بشریت (برپایه نگرش تعمیمی).
جالب اینکه در هر دو حال تمدن غربی تبرئه می شود. بدین ترتیب واقعیت تباه می شود و نه برای بینش که برای گمراه کردن به کار می رود. بدین ترتیب این امکان وجود دارد که به رغم سر و صدا درباره کشتار نازیها و لزوم جلوگیری از جنایت، نسل کشی در ویتنام، فلسطین و بوسنی هرزگوین ادامه یابد.
مأخذ:
- مسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد سوم، زمستان 1382.