صهیونیسم حلولی اندام وار (ارگانیک)

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


اصطلاح "صهیونیسم حلولی اندام وار" Immanenitist Zionism برای توصیف یکی از گرایش های اندیشه صهیونیسم وضع شده است. با وجود آن که توجیهات مذهبی، که طرفداران این صهیونیسم از آن استفاده می کنند روشن و مشخص است. این صهیونیسم در چارچوب حلول گرایی یهودی قرار می گیرد؛ زیرا در حلول گرایی یهودی، مرزهای میان خدا، انسان و زمین از میان می رود و خدا در ملت و در زمین، حلول می کند و آنها را یکی می گرداند تا حدی که خدا، همان ملت و همان خدا می شود.

مبلغان توجیهات مذهبی به شکلی بارز، این حلول گرایی را جلوه گر می سازند؛ چرا که آنها بیشتر از صهیونیست های سکولار، به آن مقیدند، اما این به معنای آن نیست که گرایش صهیونیستی حلولی اندام وار، منحصر به آنان است؛ زیرا بسیاری از صهیونیست های سکولار لامذهب نیز در صفوف آن می گنجند.

طرفداران گفتمان مذهبی بر این باورند که صهیونیسم دچار تنزل شده است و نشان آن، وضعیت جامعه اسرائیل است علت این تنزل، اختلال در اساس صهیونیسم سنتی است؛ چرا که (از نظر هارولد فیش) می کوشد تا طرح صهیونیسم را به شیوه سکولاریستی غرب (یعنی "کشوری براساس حقوق عمومی") توجیه کند.

او معتقد است که چنین توجیهی در زمان خود مفید بود؛ زیرا صهیونیسم را برای دیگران و برای خود یهودیان، مفهوم و مقبول می کرد، اما انحرافی از اصل و جوهر صهیونیسم بود که در عین حال این جوهر به شکلی لغزنده خود را بروز می دهد که در عین حال این جوهر به شکلی لغزنده خود را بروز می دهد که این امر باعث ایجاد دوگانگی در صهیونیسم شدهاست. نمونه آن، سند اعلام تأسیس اسرائیل است که در 5 آیار 5708 عبری (مه 1948) صادر شد و دو تقویم را مبنا قرار داد که یکی یهودی و دیگری غیریهودی است. همین دوگانگی در عبارت "صور یسرائیل" (صخره اسرائیل) نیز به چشم می خورد.

این عبارت به خاطر ابهامش عمدا در سند مذکور آمده است و گاهی به معنای "پدر" است و گاهی به معنای "سرزمین مقدسی که یهودی متدین رهسپار آن می شود" و به علاوه تعبیری از "هویت جمعی صخره ای (انعطاف ناپذیر)" اسرائیل نیز هست.

هارولد فیش می افزاید که [منظور از] این عبارت ممکن است همان اراده ملی باشد که روسو (و پس از او آحاد هاعام) از آن سخن گفته است و سرنوشت ملت ها را تعیین می کند؛ "نوعی جوخه یونانی که نمایانگر گذشته، حال و آینده است".

یک اندیشمند نژادگرای دیگر به نام گوئل فلورشایم در تحلیل توجیه سند اعلام اسرائیل می گوید که آن چه که در این سند آمده است محدود به ملت یهود نمی شود، بلکه چیزی جز تمایل صهیونیست ها برای عادی سازی یهودیان و تاریخ آنها نیست. فلورشایم سپس پوشالی بودن توجیه های غیرمذهبی را یکی پس از دیگری برملا می کند؛ مثلاً برخلاف این توجیه، محل تولد ملت یهود در ارتس یسرائیل نبوده است، بلکه در مصر و در صحرا بوده است و هیوت معنوی، دینی و قومی آن در تبعیدگاه و در خارج از خاک اسرائیل شکل گرفته است.

از نظر او این توجیه ها چیزی جز بقایایی دوران آزادی و روشنگری نیست. پس باید به ریشه ها، به گفتمان قومی مذهبی، یعنی به یهودیت بازگشت؛ زیرا (همان طور که هارولد فیش اعتقاد دارد) دست برداشتن از یهودیت و ارزش ها و اعتقادات یهودی وجایگزین کردن نگرش سکولاریستی به جای آن، باعث شده است که یهودیان دیگر به خودشان احترام نگذارند و صهیونیسم با شکست روبه رو شود.

اما همیشه تلاش هایی در درون صهیونیسم صورت گرفته است تا (به تعبیر کوک) از این دوگانگی پا فراتر نهد و به یگانگی دست یابد. هارولد فیش معتقد است که خط اصلی نوشته های هس و گوردون (نظریه پرداز صهیونیسم کارگری) پوپر (نظریه پرداز صهیونیسم فرهنگی) و کوک (نظریه پرداز صهیونیسم مذهبی) یکی است. همه آنها بر این بارورند که صهیونیسم واقعی دین و تاریخ را جدای از یکدیگر نمی داند و او دو در نوشته های این اندیشمندان، یکی هستند و آشکار و پنهان در یگانه گرایی ایده آلیستی که فراتر از واقع است با یکدیگر درمی آمیزند.

از نظر فیش، جوهر صهیونیسم در پس رستاخیز مقوله قداست در زندگی خصوصی و اجتماعی نهفته است. صهیونیسم از این شکلی از اشکال یگانه گرایی مقدس است.

فیش الهیات/ایدئولوژی صهیونیسم نوین (یعنی صهیونیسمی که خود را عین حق می داند) را شرح می دهد و توضیح می دهد که این صهیونیسم ریشه های خود را نه در تاریخ غرب یا تاریخ خاور نزدیک باستان و یا آن چه که "تاریخ یهود" خوانده می شود (آن طور که سکولارها تفسیر می کنند)، بلکه در پیمانی که میان پروردگار و ملت منعقد شده است، یعنی در تاریخ مقدس خواهد یافت.

این پیمان، صرفا تفسیر واقعی نیست، بلکه همان طور که اسرائیل آن را معرفی می کند خود واقعیت است و منبع ازلی زندگی این ملت است (قابل ملاحظه است که واقعیت کنونی، یعنی واقعیت اسرائیل، قوانین مقدس و خاص خود را دارد کهمنحصر به ملت یهود است و غیریهود، حتی اگر قربانی آن شود، نمی تواند درباره آن سؤال کند و یا به آن اعتراض نماید).

هارولد فیش یادآور می شود که اصل گفت وگو از نظر پوپر که گرایش حلولی سکولاریستی دارد) دقیق ترین ایده برای توصیف صهیونیسم نوین است و مشکل پوپر در این است که او به سبب دیدگاه های اگزیستانیسالیستی اش چندان به جهان سیاست نپرداخته است؛ بنابراین علی رغم طرز فکرش که دربردارنده جهان سیاست و تاریخ است، مبدأ فکر و اندیشه او، محدود و منحصر به "فرد" می شود. عملکرد فیش و صهیونیست های جدید، این گونه است. آنها اصل گفتگو را بر همه زمینه های زندگی اجتماعی و خصوصی اعمال می کنند.

شاید بهتر بود که از این نظر، صهیونیسم آنها را "صهیونیسم گفتگویی" بنامیم. اما می بینیم که نام "صهیونیسم حلولی اندام وار" دقیق تر است؛ زیرا تصویر مجازی اندام وار به شکل مادی اش (که آحاد هاعام به آن اعتقاد دارد) و حولی (که کوک به آن معتقد است) به طور جزئی در نوشته های همه صهیونیست ها دیده می شود و این پدیده در صهیونیسم نوین به طور کال تحقق می یابد. این تصویر مجازی در نوشته های پوپر جایگاه محوری دارد و گفتگو چیزی جز شکلی از اشکال یگانه گرایی اندام وار (ارگانیک) نیست و تعبیری است از حلول گرایی.

به علاوه، هنگامی که این تصویر مجازی را "صهیونیسم حلولی اندام وار" توصیف می کنیم منظورمان این است که این صهیونیسم همه دوگانگی ها و پراکندگی ها را پشت سر نهاده و همه خلأها را پر کرده و همه مسافت ها را پیموده است ومقدمات و نتایج را به یکدیگر پیوند داده است و شکل صهیونیسم را از همه شائبه ها پاک کرده است به طوری که شکل و مضمون و فرم و محتوای آن درهم تنیده شده است و قومیت به دین و دین به قومیت تبدیل شده است.

بالاتر از این، صهیونیسم در جستجوی آن نیست که در خارج از خود و یا در هیچ یک از نگرش های غیریهودی توجیهی برای خود بیاید، بلکه حلقه بسته ای است که به خود اکتفا می کند. در این جا دال، همان مدلول است. این وجود اندام وار، نشانگر راز انزوای این ملت راز رانده شدن آن از سوی ملت های دیگر است.

شاید این اندام واری (و حلول گرایی) کامل در این شعار گروه های سیاسی که می کوشند فلسفه صهیونیسم نوین را در عمل پیاده کنند، نماد می یابد: "براساس تورات اسرائیل، سرزمین اسرائیل برای ملت اسرائیل" این عبارت را موشه دایان غیرمذهبی و سکولار بر زبان می آورد! باید در اندام آوری و حلولی بودن آن تأمل کرد؛ چرا که براساس تورات، زمین و ملت (خاک و خون) با یکدیگر مرتبط اند و تورات، منبع قداست این دو است. اما این صهیونیسم را از آن جهت اندام وار (ارگانیک) می نامیم تا ارتباط آن را با جنبش های سیاسی مشابه و با اندیشه قوی اندام وار افراطی نظیر نازیسم تبیین کنیم.

این صهیونیسم اندام وار در تفسیر ظاهری "عهد عتیق"، به اوج خود می رسد، زیرا این نحوه تفسیر، ظاهر را همان باطن، داستان های مذهبی را همان تاریخ و وعده الهی را فرصتی برای اسکان (مهاجرت) می داند (اعتقاد صهیونیست های مسیحی نیز کاملاً همین طور است). در این چارچوب توراتی، فیش می تواند به گروه های مسیحی بنیادگرا در ایالاتمتحده (که ارتجاع، علاقه شدید و نفرت شدیدتر آنها نسبت به یهودیان، معروف است) رو نماید و از آنها بخواهد که به معنای مذهبی رویدادهای تاریخ و به مفهوم و اهمیت صهیونیسم و دولت صهیونیستی اعتراف کنند.

در درون این چارچوب که با خود و با مقدماتش هماهنگ است و خودکفاست و بر خود لازم نمی داند که به آن چه خارج از آن است اشاره کند طرح های سنتی صهیونیسم بُعد شگفت آور و نوینی پیدا می کند؛ چرا که تاریخ یهود، تاریخی عادی نیست و قومیت یهودی نیز (برخلاف آن چه که هرتزل و طرفدارانش ادعا می کردند) قومیتی عادی نیست، بلکه هویتی بی نظیر است و ملت یهود برخلاف همه ملت ها، ملتی عادی نیست، بلکه از "خدا" سرچشمه می گیرد.

طرفداران این گرایش دوست دارند سخنان بلعام کاهن را اقتباس کنند؛ آن گاه که پادشاه موآب از او خواسته بود تا عبرانی های نخستین را که به قلمرو او نزدیک می شدند نفرین کند و او گفت: "اینها ملتی هستند که به تنهایی روزگار می گذرانند و در میان ملت ها به حساب نمی آیند" (اعداد 23/9) که آن را می توان این گونه ترجمه کرد: "اینها ملتی اندام وار و مقدس هستند که با دیگر ملت ها نمی آمیزند و در آنها ادغام نمی شوند و در میان ملت ها به حساب نمی آیند؛ چرا که رانده شده اند". انزوای یهودیان، پدیده ای طبیعی است؛ زیرا در اعماق یهودی ریشه های نگرانی وجود دارد و بنابراین او برای همه جهان نگرانی ایجاد می کند و سر سازش ندارد و (مانند جسمی عجیب) شبیه مایه ای است که در ماده ای قرار داده می شود و بدون آن که خود تغییر کند، آن را تغییر می دهد.

بنابراین یهودستیزی و تمایل گسترده به راندن آنها، پدیده هایی اجتماعی نیستند که دیگران (اغیار) بتوانند از شر آن رها شوند، بلکه این دو پدیده، نمادی طبیعی از وجود عجیب و غریب اسرائیل است که میثاق [الهی] آن را مشخص می کند. این دو پدیده، اعترافی بر "راز"گونه بودن اسرائیل و بزرگداشت آن است.

حاخام یهودا عمیتال (رئیس یکی از مدارس مذهبی) اهداف صهیونیسم را همان طور که فلسفه نوین آن را مشخص می سازد تفسیر می کند و می گوید: "صهیونیسم نمی خواهد مشکل یهودیان را از راه تأسیس یک کشور یهودی حل کند، بلکه برای حل مشکل آنان می خواهد کشوری بنا نهد که ابزار آفریدگاری است که ملت اسرائیل را برای رهایی آماده می کند... هدف این عملیات این نیست که ملت اسرائیل را عادی گرداند تا بن ملتی همچون ملت های دیگر تبدیل شود، بلکه هدف آن این است که آن را به ملتی مقدس و ملت خدای زنده تبدیل کند".

[در این رویکرد] برخلاف آن چه که بسیاری از اغیار می پندارند، وجود این ملت در فلسطین، اسکان، استعمار، اشغال و تجاوز برای حمایت از یهودیان یا حفظ امنیت میهن یا خدمت به استعمار یا سوسیال دموکراسی و تمدن غرب یا هر چیز دیگری از این قبیل نیست، بلکه وجود این ملت در فلسطین، تحقق مشیت خداوند است؛ چرا که یهودی فریضه ای مقدس و مسؤولیتی دینی بر عهده دارد و هدف او رهایی ملت مقدس و تحقق وعده الهی است و پیمان میان خدا و اسرائیل بخشی از گفتگوی ازلی میان ملت و خداوند است.

بنابراین، این روند پایان پذیر نیست و "مرز" ندارد و رسالت این ملت مقدس، او را مکلف می سازد کهسرزمین قدس را از ساکنان اصلی عرضی اش تخلیه کند.

اما موضوع مرکزیت اسرائیل در زندگی یهودیان پراکنده، بُعد دینی عمیقی پیدا می کند؛ زیرا پس از تأسیس دولت، مسؤولیت "سرنوشت یهود" به عهده مهاجرنشین صهیونیستی نهاده می شود. بنابراین آن چه که ملت یهود را مشخص می سازد، فقط خاطرات پیشینیان که مشترکا به اسرائیل و اعضای گروه های یهودی خارج فلسطین مربوط می شود نیست، بلکه سرنوشت واحد نیز از ویژگی های این ملت است و مسؤولیت این واحد سرنوشت واحد، کاملاً بر دوش امت جدید که در سرزمین اسرائیل ظهور کرده قرار گرفته است.

این جملات مطنطن نیازمند تفسیر است؛ چرا که در واقع، شامل تصوری از مسأله اسرائیل را راه حل آن است. هنگامی که از قداست ملتی که سرزمین ملت دیگری را اشغال کرده است سخن به میان می آید، حتما باید میان توجیه ها و رفتار، رابطه ای وجود داشته باشد؛ مثلاً پیش از تأسیس کشور، صهیونیست ها از کار (غیرمقدس) عبری سخن می گفتند؛ زیرا می خواستند جای عرب را بگیرند. لذا توجیه سوسیالیستی و مفهوم یهودی خالص، شعار مناسبی بود. اما چرا اکنون حلولی اندام وار مطرح می شود؟ و میزان حلول گرایی فزونی می یابد؟

گوئل فلورشایم، جواب این پرسش را می دهد و می گوید، بازگرداندن زمین به یهودیان (یعنی تسلط یهودیان بر آن) بدون وعده خداوند و بدون دست آویز حلولی، کار غیرعاقلانه ای می شود و ستمی است در حق ساکنان عرب فلسطین. به علاوه بدون آن، توضیح مطالبه سرزمین مقدس توسط یهودیان و توجیه تقدم خواسته های یهودیان بر حقوق اعراب،دشوار می گردد. بدین ترتیب، صهیونیسم نوین، توجیهی است برای وضعیت جدید.

وضعیت جدید در این خلاصه می شود که استعمار صهیونیستی، به ناحق بخش بزرگی از زمین را تصرف کرده و به اشغال خود درآورده و ساکنان آن را به بردگی گرفته و بدین ترتیب، همه عرف های دینی، اخلاقی و بین المللی را زیر پا گذاشته است. هیچ منطق انسانی، هر اندازه هم که دقیق و زیبا باشد نمی تواند چنین چیزی را توجیه کند؛ به ویژه این که اعراب با قبول عمل انجام شده مخالفند و برخلاف انتظار طرح صهیونیسم، هنوز ناپدید نشده اند. صهیونیست ها هیچ راه حلی، حتی راه حل نظری برای این وضعیت ندارند.

بنابراین به ناگزیر به منطقی متوسل شده اند که در سرشت خود غیرمنطقی است و آن منطق حلولی اندام وار است که بشر و کارهایش را مقدس و مطلق می انگارد به طوری که عقل به خودش اشاره می کند و مرجع خودش می شود و به خود اکتفا می کند و از خودش معیار می گیرد و نیازمند توجیه از خارج نیست. در واقع وقتی چنین باشد انسان هر آن چه را که دوست دارد انجام می دهد. لذا جولان، غزه، نیل و فرات را تصرف می کند و در تفسیر این اقدام، آن را بخشی از گفتگو با پروردگار و نمود پیمان و مسؤولیت بی همتایی توصیف می کند که هیچ کس غیر از مهاجرنشین صهیونیستی (یهودی مطلق مقدس) نمی تواند آن را به دوش گیرد این دست آویزی بی همتا برای حالتی بی همتاست که همان حالت گسترش و پراکندگی صهیونیسم است که حد و مرزی ندارد؛ زیرا در این جا به یک عمل مقدس تبدیل می شود و اعمال مقدس، نه آغازی دارد و نه پایانی، نه دلیلی دارد و نه تفسیری.

می توان حالت انزوای همیشگی را که مهاجر صهیونیست از آن رنج می برد نیز به همین شکل تفسیر کرد. همان طور که پیش تر گفته شد ملت مقدس یهودی، به تنهایی روزگار می گذراند و در میان ملت ها به حساب نمی آید؛ چرا که واقعا یک ملت اندام وار رانده شده است. لذا می تواند در جلیل و نابلس و در جزیره کوچک متروکه ای در اقیانوسی از اعراب ساکن شود و معتقد است که وجود خانه اش در نزدیکی آتشفشان، یک امر کاملاً طبیعی است و در میراث دینی به آن اشاره شده است. اما وضعیت جنگ همیشگی نیز از دیگر وضعیت های مقدس است.

حاخام زوی یهودا کوک (پسر حاخام کوک) می گوید: "ارتش دفاعی اسرائیل، قداست کامل است؛ چرا که نماینده حکومت ملت خدا بر روی زمین خداست". یهودی اندام وار واقعی هرگز در جستجوی صلح نیست. همان طور که حاخام یعقوب آریل می گوید، یهودی متدین به صلح معترض است. او حافظه تاریخی خود را حفظ نمی کند و نمی گذارد که رویدادهای گذشته، فراموشش شود، بلکه همواره در وجدان خود، نسبت به جهان خارج، هوشیار است. همان طور که حاخام افراییم زیمل می گوید. در نهایت امر، برای ما بهتر این است که از امت ها کناره بگیریم.

نزاع عرب و اسرائیل در چارچوب قداست، پایان ناپذیر و غیرقابل حل است؛ چرا که نباید از زاویه منافع متعارض و عملیات تصرف زمین به آن نگاه کرد، بلکه باید از زاویه راز عشق یهودی به صهیون و راز تنفر عرب از اسرائیل بدان نگریست (گفتنی است که در این جا، معنای دینی و ظاهری کلمه "راز" مدنظر است). نزاع، صرفا بخشی از "میراث شیطانی" است؛ زیرا همه نسل های عیسو (یعنی ملل همسایه عبرانی ها که اعراب باشند) در کمین فرزندان اسرائیلمی نشینند تا آنها را آزار دهند و هر زمان که فرصتی فراهم شد آنها را نابود سازند (از یورش های جان برکفانه گرفته تا کودکانی که به شهرک نشینان بی گناه، سنگ پرتاب می کنند)؛ زیرا نیروهای شیطان، تاب تحمل ملت اسرائیل را که در دایره حلول و قداست زندگی می کند ندارند.

در درون این دایره اندام وار حلولی مقدس، اعراب به عمالقه و یبوسی ها و ملل سرزمین کنعان تبدیل می شوند که در عهد عتیق از آنها یاد شده است و باید رانده و نابود شوند برای همین حاخام ها، فتاوای دینی خود را مبنی بر کشتار غیرنظامیان عرب صادر می کنند که این دستور شریعت است.

بدین ترتیب، صهیونیسم اندام وار حلولی مهاجر صهیونیست را به بینشی مجهز کرد که انزوای کامل آن را معقول می گرداند و سنگدلی، سرسختی، تجاوز و خشونت او را توجیه می کند. این بینش، وضعیت کنونی مهاجر صهیونیست را تداوم آن چه که بود و زمینه ساز آن چه که خواهد بود و تحقق دیدگاه های توراتی می داند. مهاجری که خانه خود را در نزدیکی آتشفشان ساخته است و همواره در معرض خطر به سر می برد، می تواند جامه ای از قداست بر تن کند تا وضعیت خود را توجیه نماید؛ به طوری که خود را ابزاری از ابزارهای رهایی و بخشی از عملیات عظیم الهی بداند که در آن اختیاری ندارد. درست مثل سرباز غربی که وجود خود را در جنگل های گرم و سیاه آفریقا با رنگ پوست سفید خود و مسؤولیت های اخلاقی ناشی از آن توجیه می کرد. بدین ترتیب، صهیونیسم اندام وار، هرگونه دوگانگی را پشت سر نهاد و همه سؤالات را مسکوت گذاشت و مهاجر صهیونیست را از هر گونه جنبه انسانی مشخص و تعریف شده خالی کرد و قداستی بر آن پوشانید که اورا از وجود انسانی واقعی خود محروم می سازد و بدین ترتیب شکل اصلی و غربی صهیونیسم که یهودی را چیزی جز یک شی ء یا یک کالا نمی داند. به طور کامل تحقق می یابد.

هارولد فیش می گوید که صهیونیست ها اخیرا به راز قداست، آرزوی رهایی، بی همتایی، معنای وعده الهی و میثاق الهی پی برده اند. او معتقد است که گروه گوش امونیم، نخستین تشکل سیاسی است که از ایدئولوژی صهیونیسم نوین، یعنی صهیونیسمی که واقعیت خود را درک کرده است، پیروی می کند. از دید تجربی و عملی، حق با فیش است. اما می توان گفت که الگوی نهفته در پس صهیونیسم نوین، همان الگویی است که در پس آن چه که "راست اسرائیلی" خوانده می شود ـ صرف نظر از گرایش مذهبی آن ـ وجود دارد. آن چه که در چارچوب حلولی اهمیت دارد، ملت و زمین است نه خدا.

بنابراین شارون بی دین و نتانیاهو با همه رسوایی هایش در زندگی خصوصی و اجتماعی می توانند در چارچوب همین الگو ـ الگوی انعطاف ناپذیر حلولی ـ حرکت کنند؛ یعنی همان الگویی که یهودی مقدس بر مبنای آن در زمین مقدسش می ایستد و با اغیار (بیگانگان) رودررو می شود.

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد هفتم، چاپ اول، 1383.