خلیج فارس، تأثیر جنگ ـ برانتفاضه فلسطین ـ 1991

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


با شکست جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و توجه انقلاب اسلامی ایران در پشتیبانی مادی و معنوی جنبشهای اسلامی و به ویژه انتفاضه فلسطین که آمریکا و صهیونیسم آن را امتداد انقلاب اسلامی دانست، آمریکا و صهیونیسم درصدد برآمدند به اقداماتی در منطقه دست زنند تا در نتیجه آن منطقه عربی و اسلامی را زیر نظر خود قرار دهند.

این سیاست که از طرف آمریکا و با توافق اسرائیل اتخاذ شد، ناشی از این فکر بود که مقابله با بحرانها و مشکلات جاری در مناطق عربی و اسلامی که باعث خطر و مزاحمت برای آمریکا می شوند،آمریکا و هم پیمانش را به هدف خود نمی رساند بلکه لازم است که از بعضی تناقضات در منطقه استفاده شود و بدین ترتیب با درخواست دولتها و سازمانهای مربوطه، آمریکا حضوری قوی و جدی در منطقه پیدا کند. لذا "جرج بوش" رئیس جمهوری آمریکا بار دیگر حل بحران خاورمیانه و کشمکش اعراب و اسرائیل را در صدر اولویتهای کاری خود قرار داد به ویژه این که انتفاضه فلسطین روزبه روز از رشد چشمگیری برخوردار می شد و خطر و تهدید بالفعلی برای رژیم صهیونیستی و بسیاری از رژیمهای عربی با توجه به ویژگیهای ساختاری حکومتی و وابستگی آنها به غرب تلقی شد، به صورتی که به یکباره از درون کشورهای اسلامی رشد اسلام گرایی در مردم مسلمان شدت گرفت و رژیم صهیونیستی و بعضی از رژیم های عربی مرتجع و وابسته به غرب را در معرض خطر قرار داد.

بدین جهت آمریکا مصمم و قاطع، تصمیم به حل این بحران و اجرای سناریوی جدیدی گرفت که با تضعیف موقعیت اعراب در مقابل اسرائیل می توانست صورت پذیرد.

جنگ عراق و کویت در خلیج فارس در راستای این سناریو و به دنبال این اهداف صورت گرفت و با ارسال نیروهای آمریکایی به منطقه تا حد زیادی اهداف آمریکا را جامه عمل پوشاند و در خلال این اهداف مشترک بین آمریکا و صهیونیسم، هدف از بین بردن یا دست کم فشار بر انتفاضه هم عملی شد.

این سناریوی جدید از زمانی شروع شد که ناگهان عراق به کویت حمله کرد و در 11/7/1369 این کشور را ضمیمه خاک خود ساخت و به دنبال آن خاورمیانه به ویژه منطقه خلیج فارس دچار بحران شدیدی شد که عامل و زمینه ساز خوبی برای آمریکا در چارچوب نظم نوین جهانی و طرح صلح مورد نظر آن برای سرکوبی نهایی انتفاضه بود.

پس از اشغال کویت توسط عراق، آمریکا یکنیروی دویست هزار نفری به خلیج فارس اعزام کرد و همراه با نیروهای چند ملیتی و ارتش کشورهای عربی، در مدت کمتر از 6 ماه، اقدام به آزادسازی کویت کرد.

در همان زمان، وقایع نگاران و تحلیل گران سیاسی، بحران خلیج فارس و حضور نیروهای آمریکایی و چند ملیتی در این منطقه که تحت پوشش آزادسازی کویت، حفاظت از کشورهای عرب حوزه خلیج فارس، و تأمین امنیت منطقه و غیره انجام می گرفت را سرآغاز و نقطه عطفی برای تک قطبی شدن جهان و در پرتو آن برقراری صلح اعراب و اسرائیل و سپس سرکوبی انتفاضه و ایجاد نظم نوین جهانی آمریکا پیش بینی می کردند.

اشغال کویت و عملیات آمریکا در آزادسازی آن و حضور نظامی در منطقه خلیج فارس علاوه بر این که موجب ویرانی عراق و کویت و خسارتهای زیاد به محیط زیست منطقه شد، در اوضاع سیاسی و آشفته خاورمیانه دوره نوینی به وجود آورد که نتایج آنرا باید در کنفرانس دو جانبه اعراب و اسرائیل، و سکوت اعراب در مقابل اقدامات سرکوبگرانه رژیم صهیونیستی علیه انتفاضه ملت مسلمان فلسطین، جستجو کرد. زیرا بحران خلیج فارس و در معرض خطر قرار گرفتن شیخ نشینهای حوزه خلیج فارس و عربستان سعودی که دچار تزلزل شده و دست به دامان آمریکا و کشورهای غربی شدند، اختلاف و اضمحلال جامعه عربی را بیش از پیش تعمیق و گسترش داد و اسرائیل را بیش از گذشته تقویت و دست آن را برای سرکوب انتفاضه بازگذاشت و بعضی از کشورهای عرب به ویژه شیخ نشینهای حوزه خلیج فارس نیز در مقابل حمایتهای آمریکا و متحدان آن به طور تلویحی و گذرا اعلام کردند که این حمایتها را با چشم پوشی از مواضع ضداسرائیلی خود جبران می کنند، یعنی همان چیزی که آمریکا انتظار آنرا داشت.

در ارزیابی پس از شکست عراق در جنگ خلیج فارس، غالبا صحبت از بین رفتن نیروگاهها، کارخانجات و تأسیسات زیربنایی آن کشور، به آتش کشیده شدن چاههای نفت کویت، پرداختهای عربستان سعودی به متحدین، بابت لشکرکشی آنها، قطع درآمدهای ارزی مصریان از ناحیه شاغلین آن کشور در کویت و عراق... می شد اما کمتر ارزیابی و برآوردی از خسارات بنیادی که بر فلسطینیان وارد شد به عمل آمد. مشکل در این بود که خسارات وارده بر فلسطینیان همچون نیروگاههای ویران شده عراق و یا چاههای مشتعل کویت به چشم نمی خورد.

در واقع ماجراجویی اسفبار صدام حسین در جنگ خلیج فارس، در تاریخ فلسطین به عنوان یکی از زیانبارترین و تلخ ترین نقاط عطف ثبت شد. و برخلاف تبلیغات رژیم عراق در طول اشغال کویت و هیاهوی رهبری ساف (یاسرعرفات) اشغال کویت نه تنها فلسطینیان را قدمی به آرمان خود نزدیک نکرد بلکه فلسطینیان دریافتند. که چه بهای سنگینی برای ماجراجویی صدام حسین و موضع گیری نابخردانه رهبر ساف در حمایت از جاه طلبی های صدام حسین باید بپردازند.

فلسطینیان مناطق اشغالی دریافتند که قربانی اصلی موشکهای اسکاد عراقی که اصابتشان بر تل آویو و حیفا با غریو شادی و هلهله آنان همراه بود، در حقیقت بیشتر خودشان بودند تا اسرائیلیها. زیرا فلسطینیان به دلیل مواضعی که در جنگ خلیج فارس اتخاذ کردند در ضعیف ترین شرایط ممکن قرار گرفتند و ضربات زیادی خوردند و صدمات فراوانی بر امکانات و توان اقتصادی آنها وارد آمد که در زیر ضمن بررسی توان اقتصادی فلسطینیان و ستون فقرات اقتصادی مناطق اشغالی به صدمات وارده بر آنها اشاره می شود.

به طور کلی ستون فقرات اقتصاد مناطق اشغالی را سه عنصر تشکیل می دهد:

الف ـ منابع داخلی (محلی)

ب ـ کمکهای اتحادیه عرب و سازمان ملل متحد

ج ـ درآمدهای اتحادیه عرب و سازمان ملل متحد که هر سه این منابع در نتیجه بحران خلیج فارس صدمات اساسی دیدند.

منابع عمده درآمد محلی مناطق کرانه غربی و ساکنین نوار غزه عبارتند از صادرات محصولات کشاورزی و توریسم. اشغال ساکنین مناطق اشغالی در داخل اسرائیل منبع بعدی درآمد محلی را تشکیل می دهد که با پیدایش انتفاضه درآمد فلسطینیان از این محل در نوسان بوده است. جدا از آنکه رهبران انتفاضه اشتغال فلسطینیان در داخل اسرائیل را چندان تشویق نمی کنند، مقامات اسرائیلی نیز با جلوگیری از اشتغال اعراب در اسرائیل سعی نموده اند تا با وارد نمودن فشار اقتصادی بر انتفاضه جلوی پیشروی آنرا سد کنند. در طی ماههای بحران خلیج فارس نیز، اسرائیلیها با اعلام حکومت نظامی شدیدا رفت و آمد فلسطینیان را کنترل نموده و اجازه ورود به کارگران روزمزد را به اسرائیل نمی دادند.

محصولات کشاورزی مناطق اشغالی که به اردن و اسرائیل صادر می گردید نیز کاهش یافت جدا از اعتصابات و مشکلاتی که در اثر انتفاضه برای اقتصاد مناطق تحت اشغال به وجود آمد، اعلام حکومت نظامی های ممتد در طی بحران خلیج از یک طرف و فشارهای زیادی که اسرائیلیها برای جلوگیری از خروج محصولات فلسطینیان به عمل می آوردند، درآمدهای این منبع را شدیدا کاهش داد.

صنعت توریسم مناطق اشغالی نیز لطمه خورد، شمار توریستهای غربی که به مناطق اشغالی مسافرت نمودند طی چندماه بحران خلیج فارس بسیار کاهش یافت. در مجموع از این دو ناحیه به تنهایی اقتصاد مناطق اشغالی حداقل 25% تولید ناخالص ملی خود را از دست داد. کمکهای اتحادیه عرب و شیوخثروتمند خلیج فارس نیز کاهش یافت. به عنوان مثال، عربستان سعودی در سال 1369 بیش از 90 میلیون دلار به تنهایی به فلسطینیان کمک نمود. اما با موضع گیری فلسطینیان به نفع عراق، در جریان اشغال کویت، انتظار کمک از عربستان به فلسطینیان قطع شد و انتظار کمک رهبران فلسطینیان از عربستان و دیگر رژیمهای عرب، انتظاری عبث بود.

بدین ترتیب در بحران خلیج فارس،ابتدا عرصه بر فلسطینیان تنگ شد و تلاش برای از بین بردن انتفاضه قوت و شدت گرفت و اعراب نیز ملت مظلوم فلسطین را ترک کردند. بعد از منابع داخلی، مهمترین منبع اقتصادی فلسطینیانی مناطق اشغالی، از ناحیه فلسطینیانی بود که در مناطق خلیج فارس به ویژه کویت مشغول به کار بودند.

برخلاف بسیاری از کارگران مهاجر شاغل در این مناطق، فلسطینیانی ساکن حوزه خلیج فارس را بیشتر افراد تحصیل کرده، تکنیسین، معلم، متخصص تشکیل می داد. کمک آنها به مناطق اشغالی به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم انجام می گرفت. در حالت اول فلسطینیان به طور مستقیم برای فامیل و بستگان خود کمکهای مالی ارسال می داشتند. اما کمک اصلی به صورت غیرمستقیم صورت می گرفت و نحوه انجام آن نیز پیچیده تر از کمک مستقیم و با توافق "مجمع ملی فلسطین" بود.

هر فرد شاغل فلسطینی 5% درآمدش را علی الرأس به صورت مالیات مستقیم به"مجمع ملی" می پرداخت. دولت کشور میزبان به عنوان عامل اجرایی یا "وزارت دارایی مجمع ملی" عمل می نمود. به این صورت که مالیاتهای جمع آوری شده را از طریق اردن به دست رهبران فلسطینی می رساند. جمع مبالغ ارسالی از خلیج فارس به رقمی نزدیک به 250 میلیون دلار در سال بالغ می گشت (45 میلیون دلار از ناحیه مالیات و 210 میلیون دلار به صورت مستقیم). اما به دنبال بحران خلیج فارس، مالیاتها عملاً قطع شدو 18 میلیون دلاری که ماهانه از ناحیه فلسطینیانی شاغل در خلیج فارس به کرانه غربی می رسید، به کمتر از 4 میلیون دلاری که ماهانه از ناحیه فلسطینیانی شاغل در خلیج فارس به کرانه غربی می رسید، به کمتر از 4 میلیون دلار کاهش یافت.

اقتصاد مناطق اشغالی که براثر ماهها مبارزات انتفاضه رو به تحلیل رفته بود، با کاهش یا بعضا قطع درآمدهای خارجی عملاً دچار وضع وخیمی شد. جدا از رکود کلی، عواقب بحران خلیج فارس در زمینه های مشخصی همچون بیکاری، بهداشت و درمان و آموزش و پرورش نمایان گردید. تا قبل از بحران خلیج فارس، سازمان ملل از طریق آژانس امدادرسانی خود جمعا به 28000 خانوار فلسطینی در اردوگاههای آوارگان فلسطینی کمک غذایی می نمود. اما این رقم در طی بحران این منطقه به 295000 رسید. اگر متوسط خانوار را در فلسطین اشغالی 5 نفر بگیریم، در این صورت از هر 4 فلسطینی مناطق اشغالی سه نفرشان مجبور شدند کمک غذایی دریافت کنند. خدمات بهداشتی و درمانی نیز با مشکلات جدی روبه رو شد.

طی سالهای گذشته، فلسطینیان به تدریج سعی نمودند که خدمات بهداشتی و درمانی را هر چه بیشتر خود در اختیار گرفته و تسلط اسرائیلیها را در این زمینه مرتبا کاهش دهند. کمیته امداد پزشکی که زیر نظر "ساف" اداره می شد، طی سالهای اخیر توانسته بود پیشرفت قابل توجهی بنماید. کمکهای ارسالی فلسطینیان ساکن خلیج فارس منبع اصلی درآمد کمیته امداد پزشکی را تشکیل می داد. با کاهش این کمکها، بالطبع دامنه خدمات کمیته کاهش یافت. کمیته برای فلسطینیانی که قادر به پرداخت هزینه ها نبودند، خدمات خود را به رایگان انجام می داد. تا قبل از بحران خلیج فارس جمعا 6% از مراجعین به واحدهای کمیته، خدمات رایگان دریافت می نمودند. اما در طی بحران خلیج فارس این رقم به 45% رسید.

به عبارت دیگر کمیته از یکسو منابع مالی اش را از دست داد و همزمان از سویی دیگر با افزایش تقاضای خدمات رایگان روبه رو گردید. در نتیجه کمیته مجبور شد بسیاری از خدمات خود را تعطیل نماید.

آموزش و پرورش و تحصیلات عالی نیز وضع مشابهی پیدا کرد: فلسطینیان سعی نمودند که تعلم و تربیت را نیز به تدریج به عهده بگیرند. برای دو میلیون جمعیت مناطق اشغالی شش دانشگاه وجود دارد که از نظر علمی معتبر می باشند. مسئولیت اداره این دانشگاهها بر عهده "شورای آموزش عالی فلسطین" که در سال 1356 تأسیس شد، می باشد. به استثنای دانشگاه بیت اللحم، اعتبار بقیه دانشگاهها از صندوق "اتحادیه دانشگاههای عرب" که 22 کشور عرب، در آن عضویت دارند، تأمین می شد. بخش عمده منابع مالی صندوق از سوی کشورهای عربستان، کویت و امارات تأمین می گردید. اما در زمان بحران خلیج فارس در حدود 70% اعتبار صندوق از میان رفت که در نتیجه این کاهش، حقوق و دستمزدهای کادر هیأت علمی و کارمندان دانشگاهها به کمتر از نصف آنچه قبلاً دریافت می کردند، کاهش یافت.

صدمات بحران اشغال کویت برای فلسطینیان، بدبختانه فقط منحصر به مناطق اشغالی نشد. فلسطینیانی مقیم، شاغل و یا ساکن در کشورهای حوزه خلیج فارس در مقایسه با هموطنان خود در مناطق اشغالی وضع بهتری نداشتند. جدا از کمکهایی که فلسطینیان شاغل در این مناطق به مناطق اشغالی ارسال می داشتند، در بلندمدت به آنان به عنوان پشتوانه اقتصادی تشکیل کشور مستقل فلسطینی نگریسته می شد. و نیز دانش فنی و تکنولوژی، تجربه اداری، مدیریت و تواناییهای اجرایی که فلسطینیان شاغل در حوزه خلیج فارس طی دهها سال کسب کرده بودند پشتوانه دیگری برای فلسطین مستقل فرض شده بود. اما در بحران خلیج فارس این پشتوانه همزیر سؤال رفت و آینده آن در تردید قرار گرفت.

از مجموع 000/370 فلسطینی که تا قبل از اشغال در کویت زندگی می کردند، قریب به 000/200 نفر در جریان اشغال آنجا را ترک کردند. برخی به مناطق اشغالی بازگشتند، برخی به کشورهای همجوار پناه بردند و شمار انبوهی در اردوگاههای آوارگان در مرزهای کویت و عراق و عربستان سرگردان شدند. سرمایه، هستی و زندگی فلسطینیان ساکن کویت عملاً از بین رفت. حجم داراییهای از دست رفته فلسطینیانی مقیم یا شاغل در کویت بالغ بر 11 میلیارد دلار شد. برای چهار میلیون فلسطینی که حداقل نیمی از آنان به صورت آواره در چادرها و اردوگاههای آوارگان در اطراف و اکناف خاورمیانه به سر می بردند. این 11 میلیارد دلار پشتوانه و ستون فقرات محکمی بود که از بین رفت.

حمایت ساف و عرفات از عراق همه پلهای پشت سر فلسطینیان را نه تنها با کویت، بلکه با بخش عمده ای از جهان عرب به ویژه کشورهای ثروتمند حوزه خلیج فارس از بین برد. سرمایه و هستی شان به کنار، هزاران فلسطینی ساکن کویت به جرم همکاری و طرفداری از رژیم عراق بازداشت شدند و صدها نفر از آنان به دست کمیته های مسلح و جوانان کویتی اعدام شده و مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار گرفتند.

تمامی موارد فوق الذکر، احساس عمیقی از ناامیدی را در میان فلسطینیان به بار آورد. در چنین شرایطی معمولاً تیغها برای یافتن یک مستمسک، یک عاملی که همه تقصیرها بر گردنش ریخته شود، بیرون آمد. این بار ساف و مشخصا رهبری آن یاسرعرفات به عنوان مقصر اصلی در موضع گیری ساف در کنار عراق و در نتیجه مسئول مصیبتهای وارده به فلسطینیان، بر صندلی اتهام قرار گرفت.

اسرائیلیها که قبلاً با دشواری زیاد در مورد عدم پذیرش ساف به عنوان سخنگوی فلسطینیان روبه روبودند، پس از بحران خلیج به راحتی و صراحتا اعلام نمودند که در راه حلها و تلاشهای دیپلماتیک در سطح بین المللی یا منطقه ای، به هیچ روی حاضر به پذیرش ساف نخواهند بود جدا از تل آویو، واشنگتن و دیگر متحدین غربی آن و حتی برخی از کشورهای عرب که تا قبل از آن حضور ساف را به عنوان بنده فلسطینیان در یک راه حل کلی لازم می دیدند، تا مدتی اصراری بر این که ساف در گفت وگوها مشارکت کند نشان ندادند.

مخالفین رهبری ساف در میان رژیمهای عربی از یکسو و جناح مخالف عرفات، درون مقاومت فلسطین نیز در چنین اوضاع و احوال مساعدی، کوششهای خود را برای برکناری عرفات افزایش دادند.

مقاومت فلسطین همواره در مثلثی که یک رأس آن فلسطینیان، یک رأس اعراب و رأس سوم آنرا اسرائیل و غرب تشکیل می دادند در تلاش و تقلا بود. بخش عمده ای از موفقیت دیپلماتیک ساف به رهبری یاسرعرفات در دو دهه گذشته در این بود که عرفات توانسته بود حالت تعادلی بین این سه رأس را برقرار نماید. او توانسته بود هم بخش عمده ای از فلسطینیان، هم بخش قابل توجهی از رژیمهای عربی و هم طیفی از اسرائیلی و غرب را با خود همراه سازد. اما در جریان اشغال کویت، عرفات فقط تأکید بر روی رأس فلسطینی مثلث گذاشت و عملاً دو رأس دیگر را از دست داد.

سیاست جانبداری از عراق در مناطق اشغالی فلسطین نیز، صرف نظر از درست یا غلط بودن آن، سیاستی بود که بعضی فلسطینیانی مناطق اشغالی با احساسات تمام و بدون آنکه رهبری ساف و یا دیگر نیروهای فلسطینی نقش چندانی در تصمیم گیری آنها داشته باشد اتخاذ نمودند. زیرا از همان روزهای اولیه اشغالی کویت پرچم عراق و تصاویر صدام حسین در کوچه بازارهای مناطق اشغالی ظاهر گردید. مناطقساده "دشمن دشمن ما دوست ماست" بالاخص که آن دشمن خصمی همچون اسرائیل باشد، مصداق کامل حمایت فلسطینیانی مناطق اشغالی از رژیم عراق بود.

ساف یا می بایستی به این احساسات، که در مناطق اشغالی از همه جا قوی تر بود، پشت می کرد و مخالف بغداد موضع می گرفت و یا خود را همراه احساسات فلسطینیانی مناطق اشغالی می نمود. ساف سعی نمود تا راه حل میانه ای برگزیند. در طرح صلحی که با عجله دست و پا نمود هم خروج عراق از کویت را قرار داد و هم لشکرکشی آمریکا به خلیج فارس را محکوم نمود.

افزایش حمایت فلسطینیان از رژیم عراق، به ویژه با مانوری که صدام حسین داد مبنی بر گره زدن اشغال کویت به اشغال سرزمینهای اعراب و حل مسأله فلسطین و بالاخره اعلام این که در صورت بروز درگیری با موشک به اسرائیل حمله خواهد کرد، باعث گردید که راه حل ساف در کیف رهبرانش باقی بماند. البته برخی از شخصیتهای فلسطینی مخالف عرفات او را متهم به زیر پا نهادن اصول و دنباله روی از احساسات عامیانه فلسطینی کردند، برخی دیگر معتقد بودند که علت اصلی موضع گیری عرفات نزدیکی و پیروی بیش از حد "ساف" از رژیم عراق بود.

با هر دیدی که بر جریان اشغال کویت بنگریم، در این که کل این ماجرا مصیبت بزرگی برای فلسطینیان به بار آورد کمتر تردیدی می تواند وجود داشته باشد. اصابت موشکهای عراقی بر اسرائیل و حمایت صریح ساف از بغداد، ظرف چندماه دستاوردهایی را که انتفاضه به زحمت و با تقبل صدها شهید و مجروح و زندانی در عرض چندسال به دست آورده بود دو دستی تقدیم اسرائیل نمود. انگشتان اتهامی که ظرف چندسال گذشته به تدریج به طرف اسرائیل گرفته شده بودند در همان هفته های اولیهبحران محو شد. حالت مظلوم نمایی و این که اسرائیل همواره مورد تهدید و نابودی از طرف همسایگان عرب خود قرار دارد، هم در اسرائیل و هم در غرب مجددا ظاهر گشت.

احساسات فلسطینیان به نفع رژیم عراق غریو هلهله و شادی آنها، هر بار که موشکهای اسکاد عراقی در آسمان ظاهر می گشت، بخش عمده ای از حمایت و طرفداری را که انتفاضه در میان اسرائیلی هایی که مخالف توسعه طلبی و سیاست سرکوب رژیم صهیونیستی در مناطق اشغالی بودند، کسب کرده بود از دست داد. اگر ادعا شود که برنده نهایی این تراژدی اسرائیل و بازنده اصلی آن، جدا از کویت و عراق، فلسطینیان شدند سخنی گزاف نخواهد بود زیرا رژیم صهیونیستی توانست بدون این که در این جنگ حتی یک گلوله شلیک کند، به دستاوردهای سیاسی و نظامی مهمی دست یابد که در زیر به بعضی از آنها اشاره می شود:

1 ـ دریافت یک کمک 13 میلیارد دلاری از آمریکا برای انتقال هر چه بیشتر یهودیان جهان به فلسطین اشغالی و دریافت کمکهای مالی دیگر از کشورهای اروپایی.

2 ـ تقویت بنیه نظامی خود و مجهز شدن به سلاحهای پیشرفته از جمله موشکهای پاتریوت آمریکا و برخورداری از کمکهای نظامی دیگر و بهبود موقع نظامی آن در مقابل اعراب.

3 ـ حذف خطر بالقوه اعراب و تضعیف بنیه نظامی آنها و پیدایش انعطاف در مواضع ضدصهیونیستی کشورهای خط مقدم جبهه با اسرائیل و ایجاد یک شکل و ساختار سیاسی نوینی در جامعه عربی که قبح صلح با اسرائیل را به تحمل گرایشهای اسلامی مردم منطقه ترجیح می دهد.

آنچه که از مجموع تأثیرات جنگ خلیج فارس بر انتفاضه می توان دریافت این است که این جنگ هدف دار بود و هدف آن محاصره انتفاضه و مجبورکردن رژیمهای عربی طرفدار آمریکا به یاری و پشتیبانی نکردن از انتفاضه و تهدید و ترغیب آنها برای جلوگیری از ورود انتفاضه به کشورشان و گرفتن تعهد از آنها مبنی بر این که سیاست جدید آمریکا در مقابله با مقاومت ملت فلسطین در داخل و خارج از آن، جامعه عمل پوشد و نسبت به انتفاضه ملت مسلمان فلسطین سخت گیرند.

به هرحال اگرچه در نتیجه بحران اشغال کویت بر پیکره انتفاضه صدمات جدی وارد شد اما انتفاضه طی چند سال توانست ضایعات ناشی از جنگ خلیج فارس را جبران کند. آنچه که در نهایت باعث پیدایش انتفاضه گردید تراژدی حدود 5 میلیون مسلمان فلسطینی بود که بیش از نیمی از آنان پراکنده و آواره شده و نیم دیگر زیر سرنیزه اشغالگران اسرائیلی زندگی مشقت باری را می گذرانند. مادام که این 5 میلیون انسان وجود داشته باشند، انتفاضه و مقاومت ممکن است، کند شود یا شتاب بیشتری بگیرد، اما هرگز از بین نخواهد رفت.

مأخذ:

  1. صفاتاج، مجید: دانشنامه فلسطین، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، جلد چهارم، تهران 1382.