تعلیم و تربیت اسرائیلی

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


هدف تعلیم و تربیت در رژیم صهیونیستی، از یک سو به پایان بردن مأموریت تبدیل "یهودی مهاجر" به "همبسته و وابسته اسرائیل" است. این مأموریت به وسیله پر کردن شکافهای عمیق فرهنگی ای که باعث شده است بین تمدن و فرهنگ یهودیانی که از نقاط مختلف جهان به اسرائیل مهاجرت کرده اند جدایی بیفتد، صورت می گیرد. از دیگر سوی، تعلیم و تربیت در رژیم اسرائیل، رهایی یهود از جنبه های منفی زندگی در دیاسپورا را هدف خود قرار می دهد. چرا که صهیونیسم دریافته است که زندگی یهودیان در دیاسپورا مملو از جنبه های منفی است. زندگی در دیاسپورا، زندگی ای حاشیه ای، طفیلی و همراه با هرم اجتماعی معکوس است. اکثریت یهودیان در مشاغل مالی، واسطه گری در تجارت و مشاغل آزاد کار می کنند. در کنار این اکثریت، تعداد اندکی کشاورز و کارگر وجود دارد، تازهاگر چنین چیزی وجود داشته باشد.

از آنجا که در زندگی یهودیان دیاسپورا، طبقه کارگر وجود نداشت، و زندگی یهود فاقد عادت به کار و ارتباط با زمین بود، باعث کینه ورزی امتها علیه ایشان شده بنابراین آنان همواره به گونه خوارشدگان، آزاردیدگان و بیمناکان زندگی می کردند. "گوردن (Aharan Gordon)" که به داشتن فلسفه "دین کار" مشهور است می گوید:

"به راستی که ما یهودیان به همه اشکال زندگی، به جز زندگی با کار عادت کرده ایم. درحالی که، کار بنیاد حیات ملی را تشکیل می دهد. کار چیزی است که شخص به شکل طبیعی و خودجوش به آن می پیوندد، و چیزی نیست که فرد به علت فشارهای خارجی به آن پناه برد و آرزو کند که روزی از آن به سوی زندگی بهتر بگریزد... نزد ما یهودیان تمایل به تحقیر کار یدی رشد کرده است... و سخن مشهور تلمود که می گوید: هنگامی که یهود اراده خدا را به اجرا درمی آورد، دیگران به انجام کارهای ایشان اقدام می کنند، بهترین بیانگر طبیعت ماست... به گونه ای که به صورت یک احساس غریزی در وجود ما رخنه کرده و طبیعت ثانوی ما شده است."

هرگاه در این کلام ژرف بیندیشیم و آن را تحلیل کنیم درخواهیم یافت که در دیدگاه صهیونیسم، کار، فقط از بعد اقتصادی دارای اهمیت نیست بلکه اهمیت آن به جوهره ایدئولوژیک صهیونیسم ـ که برای ایجاد فرهنگ متکامل ملی می کوشد ـ مربوط است. و همچنان که "گوردن" دریافته است کار، راهی بدان سوی است:

"ما در فلسطین با دستهایمان کار می کنیم. همه کارهایی که مجموعه زندگی را شکل می دهد.نخست، کارهای متضمن کوشش کمتر و تمیزی بیشتر، و در پایان، کارهای دشوارتر و کثیف تر... در آن هنگام ما واقعا به این داعیه که مالک تمدن خویش باشیم دست یافته ایم"

معمولاً گفت وگو از کار در اندیشه صهیونیسم با کار کشاورزی بر روی زمین مربوط است و همان طور که گفتیم، این کار فراتر از اهمیت اقتصادی مطرح و با اندیشه رهایی و رستاخیز ملی و ریشه دوانیدن در "سرزمین اجدادی" مربوط می شود، تا ماده زمینی برای استقلال سیاسی را تشکیل دهد. "گوردن" می گوید: "هنگامی که شادی موسم پربار و اندوه محصول نامرغوب و تغییر فصلها را بشناسیم و با خاک پیوندهای پویا و زنده برقرار کنیم، در آن زمان، فرهنگ حقیقی امکان سر برافراشتن می یابد."

کار و ارتباط با زمین در اندیشه صهیونیسم، یک نشان غیبی عرفانی یافته است. و آن را در مقام قدسی قرار داده اند. برخی از متفکران صهیونیسم آن را همپایه با تورات به حساب آورده اند. و نزد برخی دیگر، ارزش آن به تنهایی از ارزش دین و خدا هم بالاتر می رود. همچنان که نویسنده زن اسرائیلی یائیل دایان "Yael Dayan" (دختر موشه دایان) در داستان خود به نام "خوشا بر بیمناکان" بیان کرده است. او درباره یکی از شخصیتهای داستان می گوید:

"دو مشت از خاک برگرفت، بر کف دستهای نوجوان خود ریخت و به او گفت این خاک را محکم بگیر آن را مشت کن و فشار ده، حس کن، بچش، که این یگانه خدای توست. هنگامی که خواستی برای آسمان نماز بگذاری، نماز مخوان تا بر جانهای ما فضیلت ببارد، بلکه به آسمان بگو که بر زمین ما باران ببارد".

اهتمام صهیونیسم به کار و ارتباط با زمین، هدف تعلیم و تربیت در رژیم اسرائیل را معین می کند. چرا که کار و ارتباط با زمین در حقیقت جریان تکوین انسان پیشگام و پیشتاز اسرائیلی است. دو واژه پیشگامی و پیشتازی بیشترین واژه است که در قاموس تعلیم و تربیت اسرائیلی به کار می رود. حتی محور فعالیتهای تعلیمی، تربیتی و کلید بحث در آن شده است.

صفت پیشگام، اولین بار در سال 1882 به مهاجران اولیه یهود، یعنی کسانی که لقب پیشگامان گرفتند، اطلاق شد. در سال مذکور جنبش بیلو (نک: بیلو، جنبش) به منظور دستیابی به آزادی اقتصادی و سیاسی تشکیل شد. این جنبش برای به دست آوردن سنجشی از سرزمین فلسطین از طریق موافقت سران حکومت عثمانی کوشش می کرد. اما در این راه شکست خورد و 12 عضو از اعضای آن از طریق دریا به "یافا" رسیدند و همانند کارگران کشاورز آغاز به کار کردند. شعار آنان آیه 22 از سفر "اشعیا" در تورات بود: یکی هزار تا می شود. (نک: بیلو، مانیفست)

سپس کنگره صهیونیسم در سال 1897، در شهر بال سوئیس (Basle) اندیشه پیشگامان را بنیاد گذاشت، تا ابزاری برای به اجرا درآوردن اهداف صهیونیسم از طریق اسکان یهودیان و ارتباط با خاک، به عنوان ارتباطی ایدئولوژیکی باشد. و ایمان، فداکاری، جانفشانی و انقلاب بر ضد الگوی زندگی یهود در دیاسپورا برپا شود.

از آن زمان "پیشگام" (نک: حالوتیسم) مثل علمی در تعلیم و تربیت اسرائیلی و متضمن مفاهیم متعدد تربیتی ـ تعلیمی است. و مراد از آن بیان کار یدی شاقّ، بازگشت به زمین و خاک، عضویت درمؤسه کشاورزی اشتراکی به ویژه در مناطق دوردست یا مراکز استراتژیکی است. هنگامی که پیشگامان اولیه در آبادیهای کشاورزی، ابزار مادی تربیتی برای بنای جامعه قومی یافتند، بیزاری و حتی دشمنی خود را نسبت به شهر ابراز کردند. و ساکنان آن را تحقیر نمودند. چرا که شهر در دیدگاه آنان عامل بازدارنده ای بود که مانع از ریشه دواندن در زمین می شد و منشأ مفاسد اجتماعی بود و سدی محسوب می شد که مانع درآمیختن افراد جامعه و ارتباط شان با همدیگر می گردید. همچنان که در شهر اثراتی از زندگی دیاسپورا مثل حرفه پست واسطه گری مشاهده می کردند، پذیرش در شهر دیده نشد مگر در دهه های 1950 و 1960 پس از تأسیس دولت اسرائیل و گسترش حرکت اسکان در همه نقاط فلسطین. اما روستا به جهات عقیدتی و سیاسی به شکلی که با ابعاد جمعیتی آن تناسبی نداشت، بر شهر مسلط باقی می ماند.

این آبادیهای کشاورزی یا شهرکهای یهودی نشین، در حقیقت پادگانهای نظامی یا شبه نظامی است، که برای استقرار خود نقاط استراتژیک را انتخاب کرده است. این آبادیها بیش از آن که با وزارت کشاورزی مربوط باشند، با ارتش ارتباط دارند. و به این ترتیب این آبادیها علاوه بر اهمیت اقتصادی و اجتماعی، دارای اهمیت نظامی نیز می باشند.

مسلما ماهیت نظامی این آبادیها با روح نظامی گری که اسرائیل می کوشد در درون جوانان اسرائیل پرورش دهد، ارتباط دارد. و این جزئی از مفهوم وسیع واژه "پیشگامی" است که پیشتر به آن اشاره شد. بلکه اگر رژیم اسرائیل را به مثابه یک کلّ درنظر آوریم، عنصر جدایی ناپذیر آن را تشکیل می دهد. در این رژیم که در حقیقت رژیم نظامی است، نیروی نظامی اهمیتی تام و تمام یافته و ارزشهای نظامی مقام اول را اشغال کرده است. عوامل و زمینه های این وضعیت، در اهداف صهیونیسم، موقعیت اسرائیل و تکوین جامعه اسرائیلی متبلور است.

از جهتی تحقق اهداف صهیونیسم که در اشغال فلسطین و بخشهای دیگری از سرزمینهای عربی و ایجاد دولت یهودی بر روی آن تجلی یافته، ممکن نیست مگر با زور اسلحه، چرا که این اهداف با آرمانهای عربی که در فاصله ای نه چندان دور به شکل مقاومت مسلحانه ابراز خواهد شد، برخورد خواهد کرد. چنین برخوردی بروز کرد و هنوز نیز ادامه دارد.

صهیونیستها به خوبی می دانند که اهدافشان فاقد حقانیت است. مهاجر یهودی نیز می فهمد بر سرزمینی ایستاده است که صاحبان اصلی اش به خاطر آن سرزمین با او مبارزه خواهند کرد. اگر این درگیری و مبارزه استمرار یابد، نتیجه ای که بر آن مترتب است، احساس نگرانی، تردید و ترس از آینده خواهد بود. این احساسات، رژیم اسرائیل را از اساس تهدید می کند، به ویژه که اسرائیل "آمیزه از هم گریز" شهروندان است. بنابراین روح نظامی گری عامل یکپارچگی و وحدت بین افراد این "سرامیک چهل پاره" (موزائیک) جمعیتی ـ فرهنگی می شود.

واقعیتهای جامعه اسرائیل که به آن اشاره شد، اسرائیل را در نقطه احتمال قطعی جنگ قرار داده و آن را از صورت یک کشور، به پادگانی نظامی تغییر داده است. اسرائیل نیز از این وضع برای پرورش و تثبیت این معنا در ذهن مردم کشورش بهره برداری می کند که راه گریز از جنگ وجود ندارد، جنگی باهمه توان و با استفاده از تمامی راهها و شکست به معنای فنا و نابودی است. ژنرال "اسرائیل تال" می گوید:

"سرنوشت هر ملتی از ملتهای جهان، رفتار آن ملت را شکل می دهد. سرنوشت ما را امتی از جنگجویان ساخته است. چرا که ما راه بازگشت نداریم. به کجا می توانیم بازگردیم؟ در حالی که لشگریان ما یقین دارند که نباید شکست بخورند وگرنه حکم به اعدام زنان و کودکان خود داده اند".

شعارهای صهیونیستی، مثل "یهودا با خون و آتش سرنگون شد، دوباره نیز با خون و آتش برمی خیزد" و "داوود"، جالوت را بر این سرزمین کشت و امروز داوود دیگری جالوت دیگری را خواهد کشت" از این روح نظامی گری حکایت می کند. نتیجه این شده که جنگ را هاله ای از قداست احاطه کرده است. قداستی که نزد برخی از متفکران صهیونیسم همشأن تورات و نزد برخی دیگر، برتر از تورات مقام یافته است. "بیر دیشفسکی" می گوید:

"شمشیر و کتاب (مرادش تورات است) هر یک دیگری را نقض می کند و آن را کلاً نابود می سازد. دوره ای که ملت یهود در آن زندگی می کند، دوره دشوار و طاقت فرسایی است. در چنین دوره هایی مردان و امتها با شمشیر زندگی می کنند نه با کتاب آری، شمشیر تجسّم مادی زندگی در پاک ترین معانی آن است، اما کتاب چنین نیست."

در سایه این اندیشه میدانی برای اخلاق و عواطف انسانی نمی ماند. متفکران صهیونیسم در سخنان خود، این نظر را تصدیق و توجیه کرده اند:

"گستره روابط بین الملل از اساس و بنیان غیراخلاقی است، چرا که این روابط بر مبارزه قدرتهاو منافع استوار است. مرزها در جهان برحسب میزان زور و قدرت ملتها ترسیم شده است. به این خاطر شایسته و بایسته است که اسرائیلیها از منافعشان دفاع کنند. اگر اعراب پیروز شوند، یقینا عملکردشان شدیدترین تجاوزها خواهد بود. در این صورت جنگ جنبه ای از ابعاد مبارزه عمومی برای زندگی است. و زمینه ای وجود ندارد که یهودی خودش را مجرم به حساب آورد"

خلاصه ای از مطالب گذشته می تواند هدف تعلیم و تربیت اسرائیلی را به این صورت معین کند: هدف ایجاد انسان پیشتاز اسرائیلی است که به کار یدی و کشاورزی احترام می گذارد. با زمین پیوند دارد و از روح نظامی گری برخوردار است. و به این دلیل، نقیض یهود دیاسپورا و از آن پیشرفته تر است. قانون آموزش و پرورش اسرائیل به این مطلب اشاره دارد. ماده دوم آن تصریح دارد بر این که:

"هدف تعلیمات رسمی در مقطع ابتدایی ـ پایه ریزی بنیانهای تربیت بر ارزشهای فرهنگی یهود ـ پیشرفت علم، میهن پرستی، وابستگی به دولت و ملت یهود.

انجام کار یدی و کشاورزی، پرورش انسان پیشگام، و فعالیت برای ایجاد جامعه آزاد، برابر، همراه با گذشت، تعاون و بشردوستی است."

"بن گوریون" بر این قانون با این کلام خود حاشیه زده است:

"این قانون خطوط اساسی پیوند ما با ملت یهود در سرتاسر زمین و پیوند ما با فرهنگ انسانی آن را پایه ریزی می کند. این قانون اصولی را معین می کند که به موجب آن ما توانمند می شویم تا این که ملت نمونه و دولت نمونه باشیم. به این دلیل یهودیگردانیدن (فلسطین) عملی متمم مهاجرت دادن (انتقال یهودیان به فلسطین) است."

با این که قانون یاد شده، بر دوستی نوع بشر به عنوان هدفی از اهداف تعلیم و تربیت اسرائیلی تأکید کرده است، اما تعلیم و تربیت اسرائیلی در عمل راهی متناقض با آن را می پیماید. چرا که در واقع جوان یهودی در راستای بیزاری از نوع بشر و احساس برتری نسبت به غیر خود، پرورش داده می شود.

مآخذ:

  1. عطاری، عادل توفیق: التربیة الیهودیة فی فلسطین المحتلة و "الدیاسبورا"، موسسة الرساله، بیروت 1980.
  2. راهب، هانی: الشخصیة الیهودیة فی الروایة الانجلیزیة، مرکز الأبحاث الفلسطینیة، بیروت 1974.
  3. بهاالدین، احمد: اسرائیلیات، دارالهلال، قاهره 1965.
  4. مرکز الابحاث الفلسطینیة: الفکرة الصهیونیة، بیروت.
  5. الموسوعة الفلسطینیة: حالوتیسم، المجلد الثانی، 1984.
  6. مرکز الدراسات السیاسیة و الاستراتیجیه فی الاهرام: العسکریة الصهیونیة، الجزء الثانی، قاهره 1974.
  7. مرکز الابحاث الفلسطینیة: مجله شؤن فلسطینیة، العدد 249، بیروت 1975.
  8. مرکز الابحاث الفلسطینیة: من الفکر الصهیونی المعاصر، بیروت 1968.
  9. رزوق، اسعد: اسرائیل الکبری، مرکز الابحاث الفلسطینیة، بیروت 1968.