تصاحب، زمین، کار، نگهبانی و تولید

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


"تصاحب زمین، کار، نگهبانی و تولید" مجموعه ای از مفاهیم به هم پیوسته صهیونیسم کارگری است که اساس ایدئولوژی صهیونیسم کارگری را تشکیل می دهد:

الف ـ تصاحب زمین:

مفهوم تصاحب زمین، یکی از مبانی برنامه صهیونیسم اسکانی است. این مفهوم، خواهان تصاحب سرزمین فلسطین و بهره برداری از آن است تا بتوان آن را از دست دیگران رهانید و شهرک های یهودی را در آن بنا کرد. یهودی با تصاحب زمین، خود را از سربار بودن پاک می گرداند؛ زیرا یهودی در حالت پراکندگی (در سراسر جهان)، شخصیتی منزوی بود که با تجارت و ربا روزگار می گذراند و براساس بینشصهیونیستی در تبعید به سر می برد و از کشاورزی و بهره برداری از منابع طبیعی محروم بود. بنابراین در تصاحب زمین، فقط یک انگیزه اقتصادی وجود نداشت، بلکه انگیزه شخصی نیز حضور داشت.

اما تصاحب واقعی زمین نه از راههای مسالمت آمیز صورت گرفت و نه از راه اعمال نفوذ و خریداری زمین؛ زیرا صندوق ملی یهود در طی 45 سال (از زمان تأسیس خود تا سال 1947) نتوانست بیش از 9/3 درصد از مساحت فلسطین را به دست آورد؛ در حالی که هاگاناه (و اشترن و آرگون) در طی کمتر از یک سال (تا سال 1948) توانستند بر 76 درصد از مساحت این سرزمین سلطه پیدا کنند.

ب ـ تصاحب کار:

اگر استعمار صهیونیستی، فقط اسکانی بود به تصاحب زمین اکتفا می کرد، اما این استعمار، اسکانی اشغالگر بود. بنابراین چاره ای جز اشغالگری وجود نداشت. صهیونیست ها گمشده خود را در مفهوم تصاحب کار یافتند ژوزف واتکین در یکی از کنفرانسهای کارگران جوان تأکید کرد که تصاحب زمین و تصاحب کار، دو عنصر جدا نشدنی و مکمل یکدیگر هستند. در اصل، این هر دو مفهوم، برگرفته از اندیشه های گوردون، متفکر صهیونیست بود. او اعتقاد داشت که یهودیانی که به صورت پراکنده زندگی می کنند به کارهای دفتری و حسابداری مالی مشغولند؛ بنابراین زندگی ناگواری را می گذرانند که عاری از فعالیت و نوآوری است و در تصمیم گیری هایی که بر زندگی آنها تأثیر می گذارد، هیچ گونه اختیار و شرکتی ندارد.

بنابراین یهودی باید به زمین بازگردد. اما نه فقطبرای این که زمین را به مالکیت خود درآورد، بلکه در آن به کارهای سخت بدنی بپردازد و این گونه کار، بر زندگی او حاکم گردد؛ زیرا کار بدنی یکی از راههای بازگشت به جهان پاکی، احساس و طبیعت، و راهی برای اتحاد یهودیان است. بنابراین، کارگر یهودی باید به خاطر خودِ کار، کار کند؛ زیرا بدین ترتیب، خود را به حالت طبیعی درمی آورد و از انزوا و سرباری خلاص می شود و مشکل هرم طبقاتی یهود را که نظم آن برهم خورده است حل می کند و طبقه کارگر و کشاورز شکل می گیرد و رد پی آن، ساختار ملت یهود، کامل می شود.

علاوه بر آن، تشکیل این طبقه، مشکل عدم اختیار و عدم مشارکت در حاکمیت را نیز حل خواهد کرد. چون این ملت یهودی که کار را تصاحب کرده است و ساختار طبقاتی خود را کامل نموده است می تواند کشوری را تأسیس کند که از حاکمیت برخوردار است و در آن یهودیان از قدرت تصمیم گیری برخوردارند و بر سرنوشت خود حاکم اند.

کوک، حاخام صهیونیست، که از اسرار کابالا آگاه بود از طرح تصاحب کار دفاع می کرد. او با استفاده از اصطلاح حلولی اندام وار می گفت: "ما از توجه به زندگی جسمانی مان و از توسعه احساساتمان غافل بودیم و به هر آن چه که با حقیقت جسم رابطه ملموسی داشت، بی توجه بودیم؛ زیرا ما قربانی نگرانی های خود بودیم و به تقدس زمین، اعتقاد نداشتیم".

از نظر ما میان مفهوم تصاحب کار و مفهوم حسیدی توجه به جسم، تشابه ساختاری وجود دارد؛ زیرا این مفهوم اخیر، معتقد است که روح انسانمی تواند با شادابی جسمی و غوطه ور شدن در امور مادی، به درجات عالی از پاکی، شفافیت و تعالی روحی دست یابد. سخن از تصاحب کار و پاکی کار عبری، یک چیز مجازی نبود، بلکه امری بسیار حساب شده بود؛ مثلاً برخی از کارگران عرب که برای مهاجران صهیونیست کار می کردند، در جنگل هرتزل درختکاری کرده بودند، اما کارگران یهودی آن درخت ها را کندند و روز بعد، به عنوان کار پاک عبری، آن درخت ها را از نو کاشتند.

سخن از تصاحب کار و کار بدنی به این شکل رومانتیک نشانگر ریشه های طبقاتی خرده بورژوازی صهیونیسم کارگری است که توده های آن از میان طبقاتی آمده بودند که نتوانستند خود را با اوضاع جدید طبقاتی و اقتصادی در شرق اروپا هماهنگ سازند و نتوانستند به کسانی که به ایالات متحده یا اروپای غربی مهاجرت کردند بپیوندند؛ لذا می بایست در جستجوی یک ساختار اقتصادی جدید برآیند که بتوانند با آن سازگاری داشته باشند. پس گمشده خود را در بازگشت به جهان مقدس کشاورزی در سرزمین مقدس اجدادی یافتند!

اما انگیزه تصاحب کار، فقط روانی و طبقاتی نبود، بلکه ضرورت های عملی نیز وجود داشت که استعمار اسکانی اشغالگر در فلسطین مستلزم آن بود. چون زمینی که یهودیان به آن مهاجرت کردند، خالی از سکنه نبود، بس باید آن جا را از ساکنانش خالی کرد و کارهای آنان را به دست گرفت. مهاجران از همان آغاز، به اهمیت کار عبری به عنوان اساس اسکان اشغالگر پی برده بودند. استفاده از کارگران عرب به معنای آن بود که مهاجر صهیونیست همچنان به اعراب وابسته خواهد بود و از آنان بی نیاز نخواهدبود.

به علاوه این امر در نهایت مانع از آن می شد که یهودیان، به اکثریت دست یابند. بنابراین چاره ای جز این نبود که کارگر یهودی، جای کارگر عرب را بگیرد و ایجاد شغل های جدید برای مهاجران تازه وارد، امری اجتناب ناپذیر بود. این امر بدون توسل به تصاحب کار، تحقق پذیر نبود.

برخی از مهاجران با این مفهوم صهیونیستی کارگری مخالف بودند؛ چرا که آن را با منافع اقتصادی خود در تعارض می دیدند؛ زیرا سرمایه داری یهودی، کارگر کارآمد عرب را که کم هزینه است بر کارگر ناکارآمد عبری که پرهزینه است ترجیح می داد. صهیونیست های طرفدار کارگران، اعتصابهای متعددی را علیه سرمایه داران یهودی ـ که به خلوص و پاکی مهاجران یهودی توجهی نداشتند ـ سازماندهی کردند.

با وجود این صهیونیست های طرفدار کارگران معتقد بودند که تصرف زمین، فقط برای طبقه کارگر یهودی نیست، بلکه برای کل ملت یهود است و تعارض میان آنها و سرمایه داران فقط مربوط به یک امر جزئی بود که سرمایه داران بر استفاده از کارگران عرب پافشاری می کردند.

مهاجران برای رفع این تعارض، برخی از یهودیان شرقی را از یمن وارد کردند؛ زیرا کارگر یمنی هم یک کارگر (مقدس) عبری بود که مطامع اشغالگرانه صهیونیست های کارگر را برآورده می کرد و هم یک کارگر ارزان قیمت عرب بود که آزمندی سرمایه داران صهیونیست را اشباع می ساخت.

اما این مشکل، بحرانی تر شد؛ زیرا کارگران یمنی از وضعیت خود راضی نبودند، پس مهاجران بهناگزیر ورود یهودیان از یمن را متوقف کردند.

شعار تصاحب کار، به هیچ موفقیتی دست نیافت؛ زیرا تا سال 1914، شمار کارگران یهودی، از 13 درصد نیروی کار در فلسطین فراتر نرفت. به همین دلیل، ژوزف واتکین پیشنهاد داد که مزارع کیبوتس تأسیس شود تا کارگر کشاورز، مالک مزرعه نیز بشود. این پیشنهاد واتکین به علت آن بود که وی می دانست که چون کارگران یهودی دارای ریسه بورژوازی هستند، تبدیل آنان به کارگر صرف، برایشان دشوار است.

از سوی دیگر، نبود رابطه عاطفی میان آنها و زمین، باعث شده بود که بسیاری از آنان به ایالات متحده مهاجرت کنند. مزارع کیبوتس توانست آرزوهای خرده بورژواهای یهودی مهاجر را مبنی بر دستیابی به مالکیت تحقق بخشد. به علاوه مزارع کیبوتس آنها را در زمین تثبیت کرده و بدان مرتبط می ساخت؛ یعنی مزارع کیبوتس به وسیله ای تبدیل شد که هدف تصاحب زمین و هدف تصاحب کار را همزمان با هم تأمین می کرد. شعار تصاحب، به یکی از اصول این مزارع تبدیل شد.

ج ـ تصاحب نگهبانی:

اگر شعار تصاحب نگهبانی را نیز که مربوط به مزارع کیبوتس است به آن چه که ذکر شد بیفزاییم، درمی یابیم که کیبوتس نماد عملی اسکان اشغالگر صهیونیست و نمایانگر رومانتیسم و وحشیگری کشاورزی و نظامی گری آن است. این شعار از یهودیان می خواهد که نگهبانی از خود را خود به عهده بگیرند، نه این که از اعراب و شرکت ها به این منظوراستفاده کنند. گروههای کارگران هم به اصل کار و دفاع (عفودا و هاگاناه) پایبند بودند و هم به شعار تصاحب کار که به معنای محروم کردن اعراب از کار است و هم به شعار تصاحب زمین که به معنای تسلط بر زمینهای فلسطینی به بهانه کار است. بیشتر نیروهای هاگاناه و پالماخ از ساکنان مزارع کیبوتس و موشاو و از کارگرانی بودند که زمین و کار را به اشغال خود درآورده بودند.

د ـ تصاحب تولید:

برای آن که شهرک نشینان، به طور کامل، تافته جدابافته شوند شعار "تولید خود را بخرید" ظاهر شد. این شعار ـ که به صورتی نهادینه درآمده بود ـ خواستار تحریم تولیدات عربی و منع داد و ستد با اعراب و خرید انحصاری از تولیدات یهودی و داد و ستد انحصاری با یهودیان بود. شاید بتوان گفت که هیستادروت، کار عبری و مصرف عبری را تحمیل کرد. بدین ترتیب همه چیز فراهم شد: از اشغال نظامی زمین تا اشغال نظامی کار که هدف آن تشکیل یک منطقه بسته اقتصادی و تمدنی با نهادهای اقتصادی و نظامی خاص خود که هنوز اسرائیل نامیده می شود و صهیونیست بودن کشور صهیونیستی در همین امر نهفته است.

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد هفتم، چاپ اول، 1383.