اِرمیای پیامبر

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


ارمیا (ermiaya nabi) در زبان عبری به معنای بزرگ داشته یهوه است. ارمیا یا "یریما" پسر "حلقیا" ودومین پیامبر اعظم عهد عتیق و یکی از پیغمبران بنی اسرائیل بود. وی از خاندانی کهن از خادمان معبد، در شهر عناتوث واقع در چهار میلی شمال شرقی اورشلیم، به دنیا آمد. وی در سن بیست سالگی (در سال 628 ق.م.) مطابق سال سیزدهم سلطنت "یوشیا" به نبوت مبعوث گردید و براساس آنچه در تاریخ آمده هرگز ازدواج نکرد.

این پیامبر بزرگ مردی بود به صفات انسانی آراسته و با وجود آنکه مورد غضب عامه قرار گرفته بود، از بین الهامات و واردات نفسانی که می پنداشت از طرف خداوند به او القا می شود دریغ نکرد. ارمیا معاصر روزگاری ناگوار در تاریخ یهود است. وی در زمانی می زیست که سلطنت آشور رو به انحطاط نهاده بود و طوایف مهاجم سیت ها سراسر سرزمین شام و سواحل فنیقیه را غارت می کردند. اندکی نگذشت که شهر نینوا، پایتخت آشور، سقوط کرد و کلدانیان در بابل سلطنت شرق را در قبضه خود گرفتند.

در آن ایام بابل و مصر بر سر کشور فلسطین با یکدیگر رقابت داشتند. یوشیا، پادشاه یهود، با مصریان همراه و هم پیمان گردید، ولی خود در جنگی شدید که بین آن دو کشور به وقوع پیوست به قتل رسید و دیری نگذشت که کشور یهودیه زیر سلطه و قدرت کلدانیان در آمد و آنها از خراج گزاف سالیانه از این دیار دریافت می کردند.

ارمیا، که مردمی روشن بین و دل آگاه بود، خصومت با کلدانیان و مقاومت در برابر آنان را خطرناک می دانست و هموطنان خود را پیوسته هشدار می داد که بیهوده شهر اورشلیم را شکست ناپذیر نپندارند و اگر سر به طغیان بردارند، کلدانیان بر سرزمین یهوه غالب خواهند شد. از ایننبوت و پیشگویی، عامه مردم خاصه کاهنان به خشم آمده، او را به قتل محکوم کردند و او را در محاصره قرار دادند، ولی او همچنان در عقیده خود ثابت بود و سخنان خود را تکرار می کرد و همان استحکام عقیده و ثبات قدم، جان او را نجات داد و رؤسای یهود او را مستوجب قتل ندانستند.

سرانجام قوم یهود به بیانات و نصایح او گوش ندادند و علیه بابلیها قیام کردند و آشوریها شهر اورشلیم را محاصره کردند. باز ارمیا رؤسای قوم و کاهنان و مردم را بیم می داد و علنا اظهار می داشت که با این رفتار، وطنشان را محکوم به زوال و شکست ساخته اند و محکوم به نابودی و فنا هستند. تنها راه علاج بر حسب پیش بینی او آن بود که با کلدانیان از در تسلیم درآیند و به اصلاح امور داخلی و بهبود دین خود بپردازند. و نیز پیشگویی کرد که بنی یهودا به زودی برای مدت هفتاد سال در بابل به اسیری خواهند رفت و درباره انهدام بابل هم مطالبی گفت.

شاه یهود از این بیانات او خشمگین شد و او را در سیاهچالی پر از گل و لای به زندان افکند. ولی کلدانیها با تصرف شهر اورشلیم او را آزاد کردند. این بلا تنها حادثه ای نبود که برای ارمیا روی داد، بلکه بارها برای او از این گونه حوادث سخت پیش آمد و کرارا قوم یهود قصد جان او کرد. در زمان سلطنت "یهویاقیم" پسر یوشیا، پادشاه، نخستین طومار ارمیا را که از نبوّت خود نوشته و حاوی پند و اندرز بود، پاره کرد و در آتش انداخت و او و کاتبش باروک (باروخ) را به زندان افکند.

در سال 586 ق.م "نبوکد نصر" شهر اورشلیم را فتح کرد، ارمیا را آزاد ساخت و با او به نیکی رفتار کرد و به او وعده معدودی دیگر، اجازه اقامت در شهر اورشلیم داد ولی دیگران را محکوم به تبعید کرد واکثر اهالی و سکنه را به اسارت به بابل برد. بعضی از یهودیان، بعد از این واقعه ارمیا را ربوده و به مصر بردند. وی در آنجا همچنان به نبوت مشغول بود تا آنکه عمرش به پایان رسید و به طور نامعلوم و شاید با شکنجه ای دردناک زندگی را بدرود گفت. کتاب وی به چهار بخش کلی تقسیم می شود. مصنّف کتاب "نیاحات" نیز، آن حضرت می باشد که بلاها و تصورات حزن آور در آن ذکر شده است.

مآخذ:

  1. مصاحب، غلامحسین: دایره المعارف فارسی، جلد اول، 1345.
  2. گارودی، روژه: پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی، ترجمه: دکتر نسرین حکمی، وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1364.
  3. ناس، جان: تاریخ جامع ادیان، ترجمه: علی اصغر حکمت، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چاپ پنجم، سال 1372.
  4. مشکور، محمدجواد: خلاصه ادیان در تاریخ دینهای بزرگ، انتشارات شرق، چاپ سوم، 1368.