آلمان، تاریخچه صهیونیسم

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


از ابتدای جنبش صهیونیسم، آلمان همواره موردنظر رهبران صهیونیسم و محور توجه آنان بوده است. دلایل این اهمیت و توجه از این قرار است:

1. آلمان گهواره اندیشه ملی اندامی (ارگانیک) اروپایی بوده است؛ همان اندیشه ای که مبنای کار صهیونیسم بود و در چارچوب آن حرکت می کرد.

2. آلمان تا آن زمان مستعمراتی نداشت؛ از این رو برای جامه عمل پوشاندن به آرزوهای امپریالیستی اش به پیشاهنگان استعماری اکتشافی نیاز داشت؛ جنبش صهیونیسم خود را برای ایفایچنین نقشی به دولت آلمان عرضه کرد.

3. آلمان با شرق و با امپراتوری عثمانی روابط مستحکمی داشت؛ از این رو صهیونیست ها به آلمان به چشم یک گذرگاه اصلی به سوی فلسطین نگاه می کردند.

به تمام این دلایل می توان گفت که ملاحظاتی معرفتی و سیاسی و عملی وجود داشت که ویژگی خاصی به رابطه میان صهیونیسم و آلمان در تاریخ صهیونیسم داده است.

جنبش صهیونیسم در آلمان رویکردی وطنی داشت. بیشتر یهودیان آلمان به شدت ضد صهیونیست بودند. هرتزل در نظر داشت که اولین کنگره صهیونیسم را در شهر مونیخ برگزار کند، اما به سبب مخالفت شدید یهودیان تلاش او شکست خورد.

به رغم این که شمار نمایندگان آلمان در کنگره اول صهیونیسم 40 نفر بود، اما بیشتر آنان آلمانی نبودند؛ بعضی از آنان از فلسطین و بعضی از آنان از مهاجران اروپای شرقی بودند.

در آلمان بیشتر از هر کجای دیگر جنبش های دارای گرایش صهیونیستی تأسیس شد. صفت شاخص مشترک همه این جنبش ها استفاده از پوشش های علمی بود؛ مثل جمعیت اسرائیلی های تاریخی که در سال 1883 در برلین تأسیس شد، جمعیت علمی یهودیان روسی برلین (تأسیس 1889) که اعضای آن از یهودیان شرق اروپا بودند، و جمعیت توسعه کشاورزی و پیشه ها در فلسطین که به دست "ماکس بودنهایمر" و "دیوید ولفسون" در سال 1892 در شهر کلن تأسیس گشت و در سال 1897 به جمعیت ملی یهود تغییر نام داد و خواستار تأسیس دولت یهود شد.

علمی بودن این جمعیت ها نشان از فرهنگی بودن آنها و حضور نخبگان فرهنگی در آنها دارد؛ همچنین نشان دهنده شیوه تفکر منطقی، سازمان یافته و قاطعانه صهیونیسم در آلمان است.

در اکتبر 1897، جمعیت صهیونیست آلمان تأسیس شد تا کار جمعیت های [مختلف] صهیونیستی آلمان را سامان دهد. این جمعیت به آهستگی برآمد. در سال 1912، شمار اعضای آن 8400 تن بود؛ این تعداد در سال 1927 به بیست هزار نفر رسید و در سال 1934، بعد از به قدرت رسیدن نازی ها، به بیشترین حد خود یعنی 35 هزار نفر بالغ شد. این جمعیت مجله یودیشر روندشاو را منتشر ساخت و همچنین یک مؤسسه انتشاراتی یهودی نیز داشت. در سال 1912، کنگره منطقه ای صهیونیسم تشکیل شد و بیانیه پوزن را منتشر کرد که تصریح می کرد: "مهاجرت برنامه اساسی یکصهیونیست در طول زندگی اوست" و صهیونیست باید میان خود، سرنوشت و آینده میهن ملی از طریق وسایل اقتصادی و منافع مادی ارتباط برقرار کند.

همان گونه که می بینیم، این برنامه وطنی در اساس به امثال ولفسون (سرمایه دار و اقتصاددان) و واربورگ (دانشمند زیست شناس) فرصت ارتباط دوگانه ای [با یکدیگر ]می داد و این ارتباط دوگانه هم به آنان بیشترین امکان را در جامعه آلمان می داد تا صهیونیسم برایشان نوعی تأکید بر تعلق و وابستگی به آلمان باشد.

اتحاد صهیونیستی آلمان نیرویی مؤثر بود؛ به ویژه در پانزده سالی که ریاست سازمان جهانیصهیونیسم در آلمان، چه در شهر کلن (در دوره ریاست دیوید ولفسون) و چه در برلین (در دوره ریاست اتو واربورگ)، متمرکز بود.

وجود سازمان صهیونیسم در آلمان در دست برداشتن ترک ها (هم پیمانان آلمان) از بازداشت و تعقیب یهودیان در فلسطین مؤثر بود. از این رو جنگ جهانی اول در آلمان نقشی تعیین کننده در تاریخ صهیونیسم داشت که اهمیت آن کم تر از اهمیت نقشی نبود که بعدها انگلستان با صدور اعلامیه بالفور بازی کرد. نفوذ صهیونیسم در دولت آلمان و در نتیجه فشار آلمان بر ترکیه عثمانی موجب حفظ و حمایت صهیونیست های وطن گزین در فلسطین شد؛ حتی بعضی از وطن گزین ها مثل دیوید بن گوریون به عنوان اتباع دولت های دشمن به دست نیروهای انگلیسی دستگیر شدند. تا مدت ها بعد از انتقال [رهبری] سازمان صهیونیسم از آلمان رهبران صهیونیست های آلمان مواضع حساس و مهمی را، اگرچه کم تر از قبل، در سازمان صهیونیسم اشغال کرده بودند که "فلیکس روزنبلوت"، "ریچارد لختهایم" و "کورت بلومنفیلد" از این دسته بودند.

در دوره جمهوری وایمار (1933-1918) جنبش صهیونیسم ویژگی های وطنی خود را حفظ کرد؛ این جنبش همچنان متشکل از نخبگان بود و هنوز یک جنبش مردمی و توده ای به حساب می آمد. ظهور نازیسم فرصتی بزرگ برای شکوفایی و برآمدن صهیونیسم بود. شمار اعضا در ابعادی وسیع افزایش یافت و همچنین دولت نازی با جنبش صهیونیسم به همکاری پرداخت تا در چارچوب قرارداد معروف به هعفرا یا قرارداد مهاجرت اجباری، یهودیان از آلمان کوچانده شوند.

این قرارداد به منزله تنها دروازه خروجی یهودیان از آلمان بود؛ چه، برطبق این قرارداد آنها مجبور بودند فقط به فلسطین بروند؛ این بدان معنا بود که جنبش صهیونیسم وطنی به جنبش وطن گزین تبدیل شده است و در نتیجه بحرانی که نازیسم پدید آورده بود و نیز در نتیجه همکاری دولت نازی با سازمان صهیونیسم ماده خام انسانی [نیروی مهاجر] نیز تدارک شد. جنبش صهیونیسم تا سال 1938 به طور قانونی و رسمی به کار خود ادامه داد؛ یعنی همکاری نازی ها و صهیونیست ها با یکدیگر تا زمانی که منافع و مصالح مشترک پابرجا بود، ادامه داشت و رشته ارتباط آن گاه از هم گسیخت که هر یک خود را از دیگری بی نیاز احساس کرد.

بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم، اتحاد صهیونیستی جدیدی در آلمان پدید آمد و در سال 1954 جنبش صهیونیسم در آلمان دوباره تشکیل شد و سازمان جهانی صهیونیسم نیز در سال 1956 آن را به رسمیت شناخت. جنبش صهیونیسم در آلمان نقش مهمی در جمع آوری پول و کمک و به صدا درآوردن ناقوس جنایات نازی بازی می کند؛ به عبارت دیگرویژگی وطنی گذشته خود را بازیافته است.

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد ششم، چاپ اول، پاییز 1382.