جنگ 1973

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


الف ـ وضعیت کلی و آمادگی جنگی:

1 ـ وضعیت نظامی پس از 1968:

وضعیت نظامی اعراب پس از تجاوز ژوئن 1967 بسیار سخت و نگران کننده بود. نیروهای اسرائیل بر تمامی فلسطین مستولی شدند و در جنوب، سینا را اشغال کرده و به کانال سوئز رسیده بودند و در شمال، بلندیهای جولان را تصرف کرده بودند به نحوی که کشورهای خط مقدم عرب یعنی مصر و سوریه و اردن، قسمت عمده ای از امکانات نظامی و بخشی از توانائیهای اقتصادی را از دست داده بودند.

آنچه ذکر شد، نتایج مستقیم تجاوز 1967 بر صحنه رویارویی بود. اما در زمینه سیاسی و در سطح سازمان ملل متحد، اسرائیل با عناد و تصمیم قاطع، با هرگونه راه حلی که به عقب نشینی نیروهایش از سرزمین های به زور به چنگ آمده منجر گردد، مخالفت نمود. همچنین به رسمیت شناختن حقوق ملی تغییرناپذیر ملت فلسطین و مسائل مربوط بهبازگشت پناهندگان فلسطینی به میهن شان را قاطعانه رد کرد.

در مقابله با چنین وضعیت نظامی سیاسی، برای تمامی دولتهای عربی و به ویژه مصر و سوریه ثابت شد که استفاده از زور تنها وسیله بازگرداندن حق غصب شده اعراب است.

2 ـ آمادگی جنگی:

مصر و سوریه و تجدید سازماندهی آنها در درجه اول اهمیت قرار داشت. برنامه های مربوط به آن علی رغم نبردهای موجود در دو جبهه سوریه و مصر که اوج آن در جنگ فرسایشی دو جبهه بود، شروع شد.

در چنین شرایط دشوار، مقاومت فلسطین در صحنه مبارزات مسلحانه بروز یافت که در آغاز با عملیات محدود ضد دشمن اشغالگر به ویژه در کرانه غربی و نوارغزه شروع شد و پس از مدتی فعالیت خود را به گونه ای گسترش داد که ضربات دردناکی بر پیکر دشمن وارد ساخت، دشمنی که اقدام به ایراد ضربات انتقامی در زمین و هوا کرده بود و سوریه و اردن به دلیل داشتن پایگاههای فداییان فلسطینی بیشترین ضربات را متحمل شدند.

سوریه و مصر در خصوص اراده آزادسازی سرزمین اشغالی و ایجاد شرایط و عوامل مناسب جهت نیل ملت فلسطین به حقوق ملی اش به توافق رسیدند. این اراده در توافقنامه نظامی که دو طرف سوری و مصری در روز 26/11/1970 امضا کردند و اهداف درگیری آینده و شیوه های فرماندهی و دستگاههای اجرایی آن تعیین شد متجلی گردید. این توافقنامه سنگ بنایی بود که طرح استراتژی نظامی و سیاسی جنگ 1973 بر آن بنا نهاده شد.

طرح استراتژی مشترک سوریه و مصر که جوانب و عناصر آن در خلال مرحله بین نوامبر 1970 و اکتبر 1973 تکامل یافت، حدود درگیریمسلحانه و مشکلات آن زمان را در برنامه کار خود قرار داد. این درگیری مسلحانه در وضعیت جهانی بسیار پیچیده و مبتنی بر توازن هسته ای و داشتن قدرت متقابل در بازدارندگی استراتژیک بود. و در مقدمه اینها دو ابرقدرت ایالات متحده و اتحاد شوروی قرار دارند. درگیری مسلحانه دارای عوامل و عناصر و معادلات متعددی است که شدت و ضعف و ظهور و اختفای آن براساس محل درگیری و شرایط اطراف آن است. به نظر می رسد افکار عمومی جهان و به ویژه سازمان ملل متحد یکی از عوامل مهم و مؤر در درگیری است.

3 ـ استراتژی اسرائیل:

به منظور آمادگی برای هرگونه درگیری مسلحانه ناچار باید قدرت و امکانات دشمن و توان وی در تحمل جنگ و آثار ناشی از آن درنظر گرفته شود و نقاط قوت دشمن به منظور ضربه زدن به آن و یا از کار انداختن آن و همچنین نقاط ضعف به منظور بهره برداری و نفوذ در آن تعیین گردد. به منظور آشنایی با عوامل عمده استراتژی عربی در جنگ 1973 به ناچار باید به عوامل استراتژی اسرائیل ولو به اختصار اشاره نمود.

خطوط کلی استراتژی اسرائیل در آغاز جنگ 1973 ادامه نتایج تجاوز ژوئن 1967 بود. اسرائیل به منظور حفظ دستاوردهای آن جنگ و بهره برداری از آنها جهت تحقق برخی اهداف صهیونیستی در توسعه طلبی های مرحله فعلی طرح ریزی کرد. خطوط عمده این طرحها را می توان به صورت زیر خلاصه نمود:

1) حفظ آرامش در وضعیت نظامی ناشی از جنگ 1967 در جبهه های اطراف اسرائیل و مقابله با هرگونه تحرک عربی چه فلسطینی و چه از سوی دیگر کشورهای عربی.

2) ادامه وضعیت (نه صلح و نه جنگ و نابودیهر عنصری که بخواهد آثار این وضعیت را تغییر دهد و یا بر آن تأثیر بگذارد).

3) حفظ نیروی برتر نظامی.

4) ترتیب دادن اوضاع در سرزمینهای فلسطینی و عربی اشغالی و استعمار آن و تغییر آثار جغرافیایی و مسکونی آنها به منظور انضمام سرزمینهای یاد شده به اسرائیل.

5) ارتباط با ابرقدرتهای بین المللی به عنوان هم پیمان نیرومند و تضمین شده که خدمات و منافع را با یکدیگر مبادله کنند و ایالات متحده ابرقدرت عمده ای است که اسرائیل آن را به عنوان هم پیمان وفادار خود در مرحله کنونی انتخاب کرده است.

6) بهره برداری از فرصتهای مناسب جهت ضربه زدن به ارتشهای کشورهای عربی اطراف اسرائیل و انهدام توان نظامی و شکست دادن نیروهای عربی (در صورت امکان).

7) تضعیف نیروهای عرب و تهدید و از هم متلاشی کردن آنها.

فرماندهی نظامی اسرائیل ارتش را تأسیس کرد و آن را به گونه ای آموزش داد و مسلح نمود که آمادگی انجام سه اصل عملیات تهاجمی و جنگ غافل گیرانه و انتقال نبرد به سرزمین دشمن را داشته باشد. نتایج جنگ 1967 عنصر جدیدی به شیوه نظامی اسرائیل اضافه کرد و آن عنصر دفاع از خطوط دفاعی تقویت شده و مجهز به اسلحه و جنگ افزار و وسایل تماس بود به نحوی که این خطوط ، پستهای بازدارنده و مراقب حرکات دشمن باشد و پیشروی دشمن را به تأخیر بیندازد تا نیروهای خط دوم و نیروهای عمل کننده و احتیاط بتوانند به سمت محورهای عملیاتی حرکت کنند و با حمله مقابله نمایند. خطوط دفاعی اسرائیل در کانال سوئز و بلندی جولان و کرانه های اردن یا به صورت خط دفاعی به هم پیوسته و یا شبکه شهرکهای دفاعی بود.

اسرائیل از نتایج جنگ 1967 نظریه به اصطلاح"امنیت اسرائیل" را برای خود به وجود آورد. این نظریه می گوید که امنیت اسرائیل اساس و هدف است و "امنیت دیگران" باید هماهنگ با این اساس و هدف باشد. لذا هرچه که امنیت اسرائیل را تأمین کند باید مورد قبول و معقول و توجیه شده باشد که از جمله آنها استعمار سرزمینهای اشغالی در ژوئن 1967 و ایجاد شهرکهای یهودی نشین در آنها و تغییر علائم جغرافیایی و مسکونی و طبیعی و تحمیل شرایطی است که خود برای اهدافش و ایجاد "صلح اسرائیلی" در منطقه مناسب ببیند.

اسرائیل پس از اینکه متوجه شد که کشورهای عربی فاقد نیرو و قدرت کافی در طرح ریزی و سازماندهی و اجرا هستند و تفرقه بین آنها باعث فقدان هدف واحد و معین گردیده و در نتیجه نمی توانند صفوف خود را متحد کنند و در چهارچوب استراتژی واحد و جامعی درآورند، نسبت به استراتژی خود اطمینان حاصل کرد و حال که وضعیت چنین است، نیروهای کوبنده اسرائیل (هوایی و زرهی) قادرند نیروهای مهاجم عربی را درهم کوبند، علاوه بر این، تجربه اسرائیل در جنگها و نبردهای گذشته به او آموخت که هماهنگی بین جبهه های شمالی و جنوبی و شرقی اعراب در عملیات جنگی مفقود و یا روبه فقدان بوده است و این امر به اسرائیل کمک می کند که اصل حمله به تک تک جبهه ها را به کار ببندد و تلاشهای نظامی اش را در جبهه ای که خطرناک تر به نظر می رسد به کار گیرد و پس از نابودی خطر و یا توقف حمله به جبهه دیگر منتقل شود.

4 ـ استراتژی عربی:

همانطور که قبلاً یادآور شدیم، سوریه و مصر اصول استراتژی عربی و نمودهای کلی آن را در توافقنامه نظامی و با توجه به تشکیل "فرماندهی کل نیروهای مسلح متحد" وضع کردند.

سوریه و مصر براساس جنگ منطقه ای همه جانبه و درازمدت که کلیه نیروهای عربی در آن شرکت داشته باشند، باید از اسلحه سنتی استفاده کنند و اهداف استراتژیک شان به طور روشن معلوم گردد تا سنگینی کفه ترازو را به نفع اعراب تغییر دهد و نظریه امنیت اسرائیل را درهم کوبد، اسطوره برتری نظامی دشمن را باطل سازد و اعتماد به نفس مبتنی بر توانایی حفظ میهن و حقوق ملی را به اعراب بازگرداند که آنهم باید با اتکای بر قدرت به دشمن اثبات گردد که اشغال سرزمینهای عربی و نادیده گرفتن حقوق ملت فلسطین ادامه نمی یابد.

ماهیت طرح استراتژی مشترک مصر و سوریه، انتقال از مرحله دفاع استراتژیک به مرحله حمله استراتژیک است. تحقق این امر مستلزم چندین سال آمادگی و تجهیز و آموزش بود و این طرح می بایست بر چهارچوبی استوار شود که مهم ترین عناصر آن عبارتند از:

1) عوامل نیروهای سوری و مصری.

2) قدرت تحقق اندیشه فراگیر کردن جنگ در چهارچوب گسترده اعراب به نحوی که کلیه کشورهای عربی برحسب توانایی خود و براساس شرایط جنگ و تحولات بین المللی و صحنه نبرد در تمامی زمینه های نظامی و اقتصادی و سیاسی و غیره شرکت کنند.

3) عوامل ضعف دشمن که مهم ترین آنها نیروی انسانی محدود اسرائیل و احساس برتری و غروری که در صحت تخمین نیروهای دشمن تأثیر گذاشت و همچنین احساس بی تفاوتی استراتژیک دو رهبری سیاسی و نظامی اسرائیل می باشد. این امر باعث رشد این اندیشه شد که در تمام شرایط نیاز به اقدامات هجومی نیست. همچنین باعث حصول اطمینان نسبت به قدرت خطوط دفاعی در سرکوب اولین حمله احتمالی اعراب گردید.

با توجه به مطالب فوق، فرماندهی متحدسوری و مصری توانست در فاصله زمانی بین جنگ 1967 و جنگ 1973 برخی از عناصر و عوامل تشکیل دهنده پایه های طرح استراتژی همه جانبه را تحقق بخشد. که مهم ترین این پایه ها عبارتند از:

1) استفاده از درسهای تجاوز 1967 و پیامدهای آن.

2) سازماندهی نیروی خودکفایی اقتصادی و نظامی و سازماندهی جبهه داخلی به گونه ای که پشتیبان جبهه های عملیات جنگی و امدادرسان آن باشد.

3) فراهم ساختن فرماندهی توانا در تحمل مسئولیت تصمیم گیریهای قاطع و فرماندهی نبرد.

4) زدودن تیرگیهای میان کشورهای عربی که از ایجاد وحدت میان اعراب در رویارویی با دشمن صهیونیستی جلوگیری می کرد. این امر به مسکوت گذاشتن اختلافات بین کشورهای عربی و سردادن شعار رویارویی با دشمن به عنوان والاترین هدف که برتر از بروز اختلافات و مشکلات داخلی می باشد، منجر گردید. این همان مضمون شعار (قومیت گرایی در نبرد) و شعار (هیچ صدایی رساتر از صدای نبرد نیست) می باشد که پیش از جنگ و در خلال آن سرداده می شد.

5) آمادگی جوّ بین المللی در خصوص قانع ساختن افکار عمومی و سازمان ملل متحد به اینکه اسرائیل با رد همیشگی قطعنامه های ملل متحد و اصرار بر حفظ سرزمین هایی که در 1967 اشغال کرد و انکار حقوق ملت فلسطین، منطقه را وارد نبرد می کند و صلح و امنیت بین المللی را به خطر می اندازد و سراسر جهان را به لبه پرتگاه جنگ جهانی می رساند.

6) طرح ریزی نبرد به طوری که دشمن را از مزایای اولین ضربات غافلگیرانه و به دست گرفتن جبهه نبرد محروم سازد.

7) تلاش پیگیر جهت حل مسالمت آمیز مسألهبه طوری که اهداف اعراب را تحقق بخشد.

8) تلاش سیاسی پیگیر از طریق روابط سیاسی و سازمانها و کنفرانسهای بین المللی به منظور عزل اسرائیل از چهارچوب بین المللی (احتمالاً منظور سازمان بین الملل است ـ م)

9) هدایت سیاست تبلیغاتی به صورت بررسی شده و هماهنگ در خدمت اهداف طرح استراتژی.

ب ـ طرح بدر:

فرماندهی کل نیروهای مسلح متحد طرح عملیاتی را با نام رمزی (طرح بدر) وضع کرد. این طرح شامل عملیات رزمی عمده زیر است:

1ـ حمله غافلگیرانه بر دشمن در دو جبهه سوریه و مصر در یک زمان و انهدام پدافند تقویت شده و نفوذ به درون آرایش پدافندی دشمن.

2ـ از کار انداختن فعالیت هوایی دشمن و یا کاهش تأثیر آن در برابر پدافندهای عربی از طریق سلاح ضدهوایی و با همکاری نیروی هوایی.

3ـ از کار انداختن فعالیت نیروهای زرهی دشمن با استفاده از شبکه گسترده و انبوه سلاح ضد زرهی با همکاری آتش انبوه توپخانه.

4ـ آسیب رساندن به خطوط مواصلاتی دشمن و خطوط امدادرسانی آن.

5ـ تحقق بالاترین سطح همکاری و هماهنگی بین دسته های مختلف در صحنه نبرد.

به منظور ایجاد هماهنگی بین دو کشور سوریه و مصر و آمادگی جنگی، سپهبد احمد اسماعیل فرمانده محل نیروهای متحد چندین بار به دمشق عزیمت کرد. توافقنامه ای بین دو رهبری سیاسی سوریه و مصر در روز 27/8/1973 مبنی بر اجرای طرح در هفته اول اکتبر 1973 و تعیین روز و ساعت شروع آن توسط فرمانده کل حاصل شد. فرمانده کل در روز 8/9/1973 مقرر کرد که اجرای طرح را در ساعت 00/14 روز 6/10/1973 شروع کنند.

مهم ترین عناصر بنیادی طرح بدر عنصر غافلگیری بود و لذا کلیه اقدامات سوریه و مصر در مرحله آمادگی در زمینه های مختلف به صورت محرمانه و فریب دشمن صورت می گرفت. با این همه، مواردی چند اتفاق افتاد که می رفت تا غافلگیری را آشکار سازد. از جمله آن، دیدار موشه دایان وزیر دفاع اسرائیل از بلندی جولان در روز 26/9/1973 و تهدید سوریه به حمله علیه آن است. این امر ناشی از مشاهده فعالیت غیرعادی نظامی در جبهه سوریه بود که پس از آن، نیروهای اسرائیلی مستقر در جولان با یگانهای اضافی توپ و تانک تقویت شدند.

خطای دیگر این بود که خبرگزاری مصری خاورمیانه در روز 2/10/1973 خبری به این گونه منتشر کرد: (ارتش دوم و سوم به حالت آماده باش درآمدند). علاوه بر این، تحرکاتی که نیروهای مسلح ناچارا می بایست به سرعت و شدت به آن اقدام کنند، اقدامات استتار و گمراه سازی را تضعیف کرد. به دنبال آن دولت اسرائیل فورا تدابیر لازم را اتخاذ کرد و روز 5/10/1973 نیروی هوایی را به حالت آماده باش درآورد و در ساعات اولیه روز 6/10/1973 بسیج عمومی اعلام نمود و دستور اجرای طرحهای عملیاتی جنگی را صادر کرد و یگانهای عامل را به دو جبهه شمالی و جنوبی اعزام کرد همچنین یگانهای احتیاط را یکی پس از دیگری به دو جبهه یاد شده اعزام نمود.

به هنگام فرارسیدن ساعت صفر (00/14) روز 6/10/1973، نیروهای سوری و مصری از مواضع خود در دو جبهه به منظور اجرای طرح بدر یورش بردند.

ج ـ جبهه سوریه:

1ـ حمله:

اولین حمله عمومی سوریه، متشکل از 6 تیپپیاده و 2 گردان کماندویی و یک گردان از ارتش مغربی و یک گردان از ارتش آزادی بخش فلسطین و یگانهایی از نیروهای ویژه سوریه بود. شش گردان تانک و شش گردان توپخانه از این نیروها پشتیبانی کردند. این نیروها در سه لشگر پیاده که عبارتند از لشگر پنجم و هفتم و نهم پخش شدند و توسط تانکهای شنید (تانکهایی که می توانند از کانالهای ضد تانک عبور کنند) و مین خنثی کن و دسته های کشف مین و گلوله های آتشین و توپ مجهز شدند.

زمانی که صدها توپ سنگین و نیمه سنگین در ساعت 14 روز 16 اکتبر گلوله های خود را بر آرایش پدافندی دشمن ریخت، موانع دشمن به ویژه در بالاترین قله های جبل الشیخ بسیار سخت بود. پس از چند دقیقه 3 هلیکوپتر سوری بر فراز استحکامات به پرواز درآمده و یگانهایی از نیروهای مخصوص را حمل کردند. گروههایی از این یگانها شب 6 اکتبر محور بین شبعا و جبل الشیخ را طی کردند و توانستند کلیه نیروهای امدادی را که فرماندهی اسرائیلی به سوی استحکامات اعزام کرده بود منهدم کنند. اندک زمانی بعد یگانهای مخصوص توانستند آن استحکامات را آزاد سازند و باقیمانده نیروی دشمن تسلیم شدند.

در همان زمان یگان مغربی که پیش از جنگ اکتبر وارد سوریه شده و تحت فرماندهی لشگر هفت پیاده قرار گرفته بود به پشتیبانی از حملات سوریه در نبرد دریای شرقی جبل الشیخ به کار گرفته شد.

لشگر هفت پیاده که خط حمله را تشکیل می داد به سمت محور شمالی حرکت کرد و در زمینی بسیار ناهموار به سمت شمال شهر قنیطره و جنوب آن یورش برد. آنچه مأموریت این نیرو را با مشکل مواجه می کرد دوری آن از خط مقدم آرایش پدافندی اسرائیل به مسافتی در حدود سه الی چهار کیلومتر بود که آن را در معرض آتش انبوه توپخانه دشمن قرار می داد. علیرغم آن توانست پلهایی برپا کند و ازکانالهای پهن بگذرد. در رویارویی با آتش انبوه و مقاومت سخت دشمن،لشگر، به منظور حفظ موفقیتی که در نفوذ به آرایش پدافندی دشمن به دست آورده بود و به منظور دور زدن آرایش اسرائیلی ممتد از قنیطره تا دامنه های جبل الشیخ، تیپ زرهی (از گروه دوم لشگر) را اعزام کرد.

در اثر این حمله، در نیروی دفاعی دشمن ناهماهنگی حاصل شد و گردان کماندویی توانست به دشت الیعفوری (یک کیلومتری غرب روستای مجدل شمس) برسد و یگانهای اسرائیلی مقابل عقب نشینی کردند. روز دوم نبرد، اسرائیلیها خط پدافندی خود را با نیروهای تازه نفس تقویت کردند، در حالی که فرمانده لشگر خود را برای حمله در آخر شب 8 اکتبر آماده کرده بود.

لشگر نهم پیاده در محور میانی جبهه قرار گرفت و توانست به سرعت پلهایی برپا و گذرگاههایی ایجاد کند و علی رغم مقاومتهای شدید، با سرعت هرچه تمام تر به سوی پل بنات یعقوب پیشروی کند و الرمثانیه و عین ورده و السندیانه را آزاد کند. صبح روز دوم نبرد یکی از گردانهای لشگر توانست از محور پل بنات یعقوب در جنوب العلیقه عبور کند و به الدبوره برسد و در تل شعاف، تل العرایس و تل فزاره با همکاری تیپ 51 تانک تقویت شده لشگر، با دشمن درگیر شود. در همان حال یگانهای دیگر لشگر به پیشروی خود به سمت تپه یوسف واقع در جنوب غربی قنیطره ادامه داد و بخش دیگری از نیروها جهت محاصره دشمن به سمت جنوب قنیطره حرکت کرد.

گردان تیپ حطین از ارتش آزادی بخش فلسطین تحت امر لشگر نهم توانست تپه شعاف مشرف بر تپه عباس را پس از انهدام چندین تانک اسرائیلی، آزاد سازد. فرماندهی سوریه موفقیت لشگر 9 را در محور میانی مورد استفاده قرار داد و لشگر یک تانک (از گروه احتیاط تحت امر فرماهدهی کل)را به نبرد در منطقه حرش عین زیوان ـ کفرنفاخ، نقاطی که نیروهای دشمن به صورت انبوه متمرکز بودند اعزام کرد و لشگر 9 پیاده به یاری آن شتافت.

لشگر تانک توانست تعداد زیادی از تانکهای دشمن را منهدم کند و به مسیر خود ادامه داد تا به حومه روستای کفرتفاح رسید و نبردی بین آن و تانکهای دشمن رخ داد که از سهمگین ترین نبردهای جنگ 1973 به شمار می رود و با پیروزی نیروهای سوری پایان یافت.

در محور جنوبی جبهه، لشگر 5 پیاده، آرایش پدافندی اسرائیل را در دو جهت برهم زد. اولی در محور ام اللوقس ـ القصیبه الجدیلو و دومی در محور ام اللوقس ـ فیق و توانست شکافهایی در خط پدافندی دشمن به وجود آورد که باعث تشویق فرمانده لشگر گردید لذا به منظور بهره برداری از این موفقیت وادار شد که نیروهای گروه دوم را وارد نبرد کند.

نبردها در این محور به صورت شبانه با تانکها و جنگ افزارهای فراوان صورت گرفت و لشگر در آخرین ساعات روز اول نبرد توانست به 500 متری خط ممتد از البغاله تا الجرنیه و شمال تل السقی برسد.

روز بعد، لشگر به پیشروی ادامه داد و قرار بود تا بلندی تل الفرس را آزاد سازد. دشمن مواضع پدافندی مستحکم و ساختمان دیدبانی چند طبقه با دیوارهای عریض و مقاوم در برابر توپخانه و بمب و مجهز به دستگاههای پیشرفته دیدبانی و تماس و فرماندهی و هدایت و پارازیت الکترونی بر فراز این بلندی ایجاد کرده بود. این بلندی مشرف بر محور عملیاتی لشگر پنجم بود. فرماندهی، به یکی از گروهانهای تیپ حطین از ارتش آزادی بخش فلسطین مأموریت داد تا از طریق هلیبرد بلندی تپه الفرس را آزاد کند. عملیات آزادسازی تپه انجام شد و از وجود دشمن پاکسازی گردید و لشگر توانست در پایان روزدوم خطی ممتد از المشرفه تا البازوک و المنطار را پس از آزادسازی تل السقی و خسفین، در اختیار داشته باشد.

نیروهای سوریه با عزمی راسخ و علی رغم مقاومت سخت نیروهای دشمن و ناهمواری زمین و خسارتهای فراوان در دو طرف به درهم کوبی آرایش پدافندی اسرائیل ادامه دادند. در پایان روز 7/10/1973 نیروهای سوری، بر دریاچه طبریه و رودخانه اردن شدند، شهر قنیطره را محاصره کردند و دیدبانی جبل الشیخ و بخش وسیعی از سرزمین اشغالی آزاد شد.

هدف از انجام این مرحله از طرح بدر، محاصره بخش عظیمی از نیروهای دشمن و آنگاه تقسیم آنها به گروههای جدا از هم و سرانجام، سرکوب آنان بود. در برابر این حمله سریع، نیروهای اسرائیلی به عقب نشینی پرداختند و سعی کردند با همکاری پشتیبانی هوایی و یگانهای فعال و احتیاط تانک که فرماندهی اسرائیلی سریعا به منطقه جولان اعزام می کرد، از حملات سوریه جلوگیری کنند.

2ـ ضد حمله اسرائیل:

روز 7/10/1973 که نیروهای سوری مشغول تصفیه نیروهای مقاومت دشمن بودند فرماندهی اسرائیلی نیروهای احتیاط و برخی از نیروهای موجود در جبهه مصر و اسرائیل را به جبهه سوریه منتقل می کرد. این فرماندهی در جبهه شمالی دارای 3 لشگر زرهی گردید که مأموریت انجام ضدحمله به منظور بازپس گیری زمینهای آزاد شده توسط نیروهای سوری در روزهای و/10/1973 ، به آنها داده شد. این سه لشگر عبارتند از:

1) لشگری متشکل از یک تیپ مکانیزه، 2 تیپ تانک، یک تیپ پیاده، که مأموریت آنها حمله به سمت محور لشگر هفت پیاده سوریه (محور شمالی) و تهدید خط مقدم نیروهای سوری بود.

2) لشگری متشکل از 2 تیپ تانک و یک تیپ مکانیزه با مأموریت حمله به سمت محور لشگر 9 پیاده و لشگر یک تانک سوری (محور میانی)

3) لشگری متشکل از 2 تیپ تانک و یک تیپ پیاده با مأموریت حمله به سمت محور لشگر 5 پیاده سوریه (محور جنوبی).

از سوی فرماندهی اسرائیلی به منظور تمرکز توان رزمی در جبهه شمالی به خاطر نزدیکی نیروهای سوریه به خطوط آتش بس 1949 و همچنین اشراف بر شهرک های یهودی نشین اسرائیل در الجوله و طبریه، رئیس ستاد اسرائیل دستور تثبیت در جبهه مصر یا اتخاذ موضع پدافندی در آن را صادر کرد. فرماندهی اسرائیلی روز 8/10/1973 اجرای یک پاتک را آغاز نمود و در امتداد طول جبهه درگیریهای سختی صورت گرفت به ویژه در نزدیکی قنیطره، سندیانه، کفرتفاح، خشنیه، جوخدار، تل الفرس و تل السقی. و به تدریج توازن قوا، به ویژه در مورد تانک، در بخشهای میانی و جنوبی به سود دشمن شد، به طوری که دشمن تیپهای زرهی مدرنی را به کار گرفت که در دو روز قبل از آن در جنگ مشارکت نداشتند. این موضوع فرماندهی سوریه را به شرکت دادن بخشی از نیروهای استراتژیک احتیاط خود در جنگ وادار کرد.

جنگ در روزهای بعد به شدت ادامه یافت، به طوری که (اسرائیل) بیشتر نیروهای موظف و احتیاط زمینی، هوایی و دریایی را برای مقابله با نیروهای سوری به کار گرفت. و جنگنده های هوایی اسرائیلی، حمله های هوایی را به صورت پیوسته و فشرده علیه نیروهای نظامی در جولان، شهرهای دمشق، حمص، حلب و لاذقیه ترتیب دادند و برای ضربه زدن و فلج کردن زندگی عادی مردم، مراکز امداد و پشتیبانی نیروهای سوریه و مناطق غیرنظامی و نظامی را هدف قرار دادند.

بیانیه روز 9/10/1973 فرماندهی مصری درخصوص دستور عدم پیشروی نیروهای مصری در سینا و انتخاب موضع تدافعی، فرماندهی اسرائیلی را جهت انتقال نیروهای اساسی خود به سمت جبهه سوری کمک نمود.

در پایان روز 10/10/1973، روز پنجم جنگ، نیروهای سوریه در حال جنگیدن در نزدیکی جولان، حمله تجاوزکارانه را مقابله می نمودند و بر آنها خسارات زیادی را وارد می کردند. این در حالی بود که فرماندهی سوریه مصرانه از فرماندهی کل نیروهای اتحاد در قاهره، اجرای تمام مراحل عملیات بدر و بالاخص بهره برداری از موفقیتهای حمله غافلگیرانه، پیشروی و آزادسازی سرزمین سینا تا گذرگاههای "جدی" و "متلا" در سینا، را خواستار بود به ویژه اینکه وضعیت جبهه سوری، اجرای این مرحله از عملیات بدر را می طلبید. ولی فرماندهی مصری این خواسته را اجابت نکرد و هرگز برنامه مشترکی را که هر دو طرف سوری و مصری به اجرای آن متعهد شده بودند اجرا ننمود.

فرماندهی سوری، دفاع در برابر نیروهای اسرائیلی را در سه خط دفاعی سازماندهی کرد، خط اول بیشتر در امتداد خط آتش بس 1967، خط دوم در فاصله حدود 20 کیلومتری شرق خط اول در راستای شهر "سعسع" و خط سوم در فاصله حدود 10 الی 15 کیلومتری شرق خط دوم در امتداد خط "قطنا ـ کسوه" نیروهای سوری و نیروهای عربی که از چند کشور عربی به سمت جبهه سوری آمده بودند، توانستند ضد حمله اسرائیل را متوقف و آنرا در یک محدوده چهارگوشی که طول آن از 20 کیلومتر و عرضش از 15 کیلومتر تجاوز نمی کرد محدود نمایند.

پس از فرارسیدن روز 16/10/1973 (روز یازدهم جنگ) نیروهای تجاوزگر دچار از هم گسیختگی شده و بر اثر مقاومت نیروهای سوری و دیگر نیروهای عربی توان پیشروی نداشتند. بدین ترتیب، یک موازنه و برابری قوا بین دو طرفبه وجود آمد و فرماندهی اسرائیلی هرگز نتوانست موازنه استراتژیک در جبهه سوری را به نفع خود تغییر دهد. از آن زمان، آمادگی برای یک مرحله جدید از مراحل جنگ یعنی مهیا شدن برای یک ضد حمله استراتژیک جهت پاکسازی محدوده چهارگوش اشغال شده در منطقه سعسع و متلاشی کردن نیروهای اسرائیلی و رسیدن به مرحله حمله برای آزادسازی جولان، آغاز شد.

3 ـ آمادگی و مهیا شدن جبهه سوری برای انجام یک ضدحمله استراتژیک:

نیروهای سوری و دیگر نیروهای عربی فعال در جبهه سوری به همت تلاشهای متصدیان امداد و پشتیبانی در رساندن تجهیزات و امکانات جنگی جدید و احتیاطی به دست جنگجویان، آمادگی و توان جنگی خود را به سرعت بازیافتند. و این نیروها از صبح روز 21/10/1973 برای انجام ضدحمله استراتژیک مجهز شدند. در همان زمان فرماندهی کل سوری برنامه عملیات این حمله را که مقرر شد از روز 21/10/1973 بر اساس موضع دشمن و دستاوردها و عوامل به دست آمده در مرحله قبلی جنگ آغاز شود، به اتمام رساند.

این برنامه، به کارگیری کلیه نیروهای موجود در جبهه از جمله نیروهای عربی را که تا آن وقت به سوریه رسیده بودند دربرداشت. یکی از فرماندهان این نیروها درخواست نمود که برنامه ضدحمله استراتژیک به جای روز 21/10/1973 روز 23/10/1973 به اجرا گذاشته شود تا بتواند بعضی از نیازهای خود را کامل نماید و به فرماندهان فرصتی دست داده شود تا خودشان نسبت به منطقه جنگی به شکل دقیق و جامع آشنا شوند.

فرماندهی سوری علی رغم اینکه به دو دلیل اولاً: سلب فرصت از دشمن در تقویت بیشتر مواضع خود و ثانیا: کاهش فشار وارده در جبهه مصری پساز موفقیت نفوذی دشمن آن را در "فرسوا" و اجبار مصری ها به تقسیم تلاشها و نیروهای خود در دو جبهه، نسبت به تسریع در ضدحمله نظر مساعد داشت به این درخواست پاسخ مثبت داد.

فرماندهی کل، تعلیمات و دستورات خود را خطاب به نیروهای مأمور ضد حمله و در رأس آنها گردانهای سوری، نیروهای صلاح الدین عراق، گردان سوم اردن (بقیه نیروهای عربی قرار بود براساس برنامه در درون تشکیلات سوری، در ضدحمله شرکت نمایند)، فرماندهی نیروهای هوایی و دفاع هوایی و سایر فرماندهان لجستیک صادر کرد.

حجم نیروها و وسایل به کار گرفته شده در ضدحمله استراتژیک جهت نابود کردن و غلبه بر نیروهای اسرائیلی در محدوده چهارگوش "سعسع" در مرحله اول حمله و سپس ادامه حمله برای آزادسازی تمامی ارتفاعات جولان در مرحله دوم با کمک گرفتن از تمامی نیروهای احتیاط که فرماندهی کل به همین منظور آماده کرده بود، کفایت می نمود.

برای اجرای برنامه و شروع ضدحمله استراتژیک در روز 23/10/1973 به شکلی که قرار بود انجام شود، فرصتی دست نداد. زیرا روز 22/10/1973 اتفاقی ناگهانی صورت گرفت که گمان آن نمی رفت و آن موافقت مصر با آتش بس در جبهه مصری بدون اطلاع دادن و یا مشورت با سوریه نسبت به تصمیم خود، در حالی که سوریه شریک و هم پیمان در جنگ بود. بدین ترتیب فرماندهی سوری خود را در مقابل عملی انجام شده دید به ویژه اینکه آتش بس توسط یک بیانیه از طرف شورای امنیت صادر شده بود (شماره 338 روز 22/10/1973) و سوریه مجبور شد نسبت به مواضع خود تجدیدنظر کند و موضوع با پذیرفتن بیانیه یاد شده، خاتمه یافت.

4 ـ نیروهای عربی در جبهه سوری:

نیروهای بعضی از کشورهای عربی در جنگاکتبر مشارکت نمودند و به نحو احسن صدماتی وارد کردند و صدمات جنگ و فداکاری را در راه امت عرب و مسأله فلسطین متحمل شدند. بد نیست در اینجا اشاره شود که این نیروها به استثنای نیروهای مغربی، پس از آغاز جنگ به میدان جنگ آمدند و اگر ملحق شدن آنها در جبهه سوری قبل از شروع جنگ صورت می گرفت عملیات جنگی آنها دارای دستاورد و فایده ای بیشتر و صدمات وارده بر دشمن سنگین تر و عملکرد آنها کامل تر می شد.

نیروهای مغربی (گروهان و گردان تانک) در اواخر ژوئیه 1973 به سوریه رسیدند یعنی بیش از دو ماه قبل از شروع جنگ و با لشگر هفتم پیاده سوری و تحت فرماندهی آن عمل کردند.

بخشی از نیروهای عراقی روز 10/10/1973 وارد سوریه شدند و بعد از چند هفته از این تاریخ حضور فشرده آنها تکمیل شد و حجم آنها بر دو لشگر زرهی که عبارت بودند از لشگر سوم و ششم و سه تیپ 20 پیاده، تیپ پنجم کوهستانی و تیپ نیروهای ویژه به همراه یگانهای اداری بالغ گردید.

نیروهای عراقی در راه خود به سوی میدان جنگ با سختیهای بسیار از جمله دوری راه (بیش از هزار کیلومتر بود)، طبیعت راههای کویری و کمبود خودروهای حمل کننده تانک مواجه شدند به طوری که تعداد زیادی از تانکها مجبور شدند مسافتهای طولانی را بر روی زنجیرهای خود حرکت کنند.

تیپ چهلم زرهی اردن روز 14/10/1973 به سوریه رسید و فورا وارد جنگ شد. سپس نیروهای اردنی تازه شامل فرماندهی لشگر سوم زرهی و تیپ 92 تانک، گردان هفدهم (توپخانه متحرک)، و گروهان مأموریتهای ویژه، عبور از مرزهای سوری را روز 22/10/1973 جهت شرکت در جنگ آغاز کردند. این نیروهای جدید در نزدیکی روستای سوری "نوا" مستقر شدند و به آنها مأموریتهایی طبق برنامه عملیات ضدحمله استراتژیک که هرگز اجرا نگردید،واگذار شد.

بخشی از نیروهای سعودی متشکل از یک گروهان زرهی روز 14/10/1973 به سوریه رسید و تحت فرماندهی لشگر هفتم پیاده سوری در جنگ مشارکت نمود و در روز 23/10/1973 نیروهای سعودی کامل گردید و در منطقه شمالی "سوه" مستقر شد در آن وقت علاوه بر گروهان زرهی، توان آن شامل گروهان چهارم و گروهان سوم پیاده، گروهان یازدهم توپخانه و دو قبضه توپ 155 میلیمتری و یک قبضه توپ 40 میلیمتری ضدهوایی، گروهان توپخانه سنگین 2/4 و یگانهای امداد و پشتیبانی بود.

رسیدن نیروهای کویتی به سوریه از روز 21/10/1973، آغاز شد و پس از دو روز نیروهای آنها کامل شد و در منطقه "بویضه" در جنوب دمشق تجمع کردند. ظرفیت آن بالغ بر: 29 تانک از نوع فیکرز، 7 زره پوش تجسسی، 35 خودروی زرهی، یک گروهان توپ سنگین 160 میلیمتری، 20 قبضه توپ ضدهوایی، دو فروند بمب افکن و یگانهای امداد و پشتیبانی بود. نیروهای کویتی به دلیل آتش بس هرگز در جنگی که اتفاق افتاد شرکت نکردند. ولی آنها در درگیریهایی که به دنبال جنگ اکتبر به وقوع پیوست، شجاعانه و با کفایت مشارکت کردند و در یک جنگ خونین که 82 روز به طول انجامید شرکت داشتند.

د ـ جبهه مصری:

1 ـ طرح مانور و نفوذ:

طرح مانور و نفوذ در جبهه مصری در عملیات بدر به شرح ذیل خلاصه می گردد:

1) پنج لشگر پیاده که هر کدام توسط یک تیپ زرهی پشتیبانی می شد به پنج نقطه از کانال سوئز حمله و خط بارلیو را منهدم نمایند. قبل از پایان 24 ساعت از آغاز حمله، این لشگرها، در سر پل مربوط به خود، عمیق تر و وسیع تر نفوذ نمایند و مستقرگردند.

2) پس از 48 ساعت بقیه لشگرها از کانال عبور کرده و با هم در قالب ارتش دوم و سوم ادغام شده باشند، و فاصله های قابل نفوذ بین خود را مسدود نمایند، تا پس از پایان 72 ساعت از آغاز حمله، هر کدام از ارتشهای دوم و سوم سرپل مخصوص خود را توسعه داده و به عمق 10 تا 15 کیلومتر وارد سینا شده باشند. و در آن هنگام یگانها جهت آمادگی برای مرحله دوم حمله به منظور آزادسازی سینا موضع پدافندی بگیرند. ظرفیت نیروهای مصری آماده برای اجرای عملیات در مراحل مختلف آن به شرح ذیل بود:

نیروهای زمینی: 19 تیپ پیاده لجستیکی، 8 تیپ پیاده مکانیزه، 10 تیپ زرهی، یک تیپ لجستیک هوایی، یک تیپ هوادریا و یک تیپ موشکی زمین به زمین.

نیروهای هوایی: 400 هواپیمای جنگنده، 70 هواپیمای باربری (حمل ونقل) و 140 چرخ بال.

نیروهای دریایی: 13 زیردریایی، 5 یدک کش، 3 کشتی بادبانی جنگی، 12 قایق تک تیرانداز، 117 قایق توپ دار، 30 قایق تیزرو، 14 مین جمع کن و 14 قایق جهت پیاده کردن نیرو.

در کنار نیروهای مصری، یگانهایی از الجزایر، لیبی، سودان و تونس در جبهه حضور داشتند.

2 ـ عبور:

در ساعت تعیین شده برای حمله (ساعت 14/روز ششم اکتبر) 200 هواپیمای مصری از فراز کانال سوئز به طرف هدفهای خود در سینا عبور کردند و از دوهزار توپ انداز (توپهای سبک، متوسط و سنگین) و یک پایگاه موشکی، مواضع دشمن و به ویژه خط بارلیو را زیر آتش گرفتند. و این آتش باران به مدت 53 دقیقه ادامه یافت و در خلال اولین دقیقه 10500بمب پرتاب شد به طوری که دشمن را پس از مواجه شدن ناگهانی با حمله و کثرت و سنگینی آتش، بارها وادار نمود که در پناهگاههای خود مخفی شوند.

زیر چتر حفاظتی این آتش بار فشرده، یگانهای صاعقه "کماندویی" و دسته های تیرانداز جهت زمینه سازی برای اولین حمله که در ساعت 20/14 آغاز شد به وسیله قایقهای بادی از کانال سوئز عبور کردند این نیروها مشتمل بر پنج لشگر بود که عبور آنها توسط 1000 قایق بادی صورت گرفت. در حالی که یگانهای مهندسی نظامی راههایی از میان خاکریزها باز می کردند و پلهایی بر روی کانال می ساختند، سربازان از خاکریزی که دیوار جلوی خط بارلیو را تشکیل می داد عبور کردند.

در کمتر از 6 ساعت یعنی در ساعت 30/19 لشگرهای پنجگانه پیاده اشغال کانال در جبهه ای به عرض 170 کیلومتر را به اتمام رساندند و بر 15 سنگر دشمن مستولی شدند، سایر نقاط را محاصره نمودند و به عمق بالغ بر 3 تا 4 کیلومتر پیشروی کردند.

در روز دوم (هفتم اکتبر) نیروهای مصری مواضع خود در شرق کانال را با استقرار تعداد زیادی از ادوات زرهی، توپها و سلاحهای سنگین تقویت نموده پیشروی خود را به طور متوسط تا بیش از 8 کیلومتر ادامه دادند.

نیروهای مصری اجرای مرحله اول از عملیات را در روز چهارم (9 اکتبر) در حالی که ارتش دوم و سوم در سمت شرقی کانال مستقر شده بود به نتیجه رساندند. و پیشروی نیروهای مصری به بیش از 10 تا 12 کیلومتر رسید و ضد حمله های دشمن دفع و بخش اعظم نیروهای آن منهدم شد.

عملیات عبور از کانال و مستولی شدن بر خط مستحکم بارلیو عملیات نظامی درخشانی بود که به نحو نیکو آمادگی لازم برای آن به وجود آمد و با دقت و تصمیم و شجاعت اجرا گردید.

3 ـ توقف عملیات برای بسیج مجدد:

پس از موفقیت درخشان مرحله اول عملیات بدر در دو جبهه سوری و مصری، رهبری اسرائیل در میدان سیاسی و نظامی دچار وحشت و اضطراب گردید. رهبران در مورد مناسب ترین راه مقابله با این ضربه ناگهانی که نیروهای اسرائیلی در دو جبهه با آن مواجه شدند، اختلاف پیدا کردند و شرایط نظامی و روانی برای ادامه نفوذ نیروهای مصری در عمق سینا و بهره برداری از پیروزی مرحله اول مهیا شد تا نیروهای پراکنده دشمن را تعقیب نموده و به خطوط پدافندی بهتر و عمیق تر در سینا همانند گذرگاههای "جدی" و "متلا" برسد و بدین وسیله یک هدف استراتژیک را به صورت تکیه گاهی جهت آزادسازی کامل خاک عرب تحقق بخشد. ولی بیانیه روز 9/10/1973 رهبری سیاسی مصر، این نیروهای پیروز را مجبور به توقف در مواضع خود نمود. و این بیانیه برخلاف برنامه تعیین شده عملیات بدر که دو طرف سوری و مصری بر آن موافقت کرده بودند و قرار بود حمله به سمت گذرگاهها در سینا گسترش یابد، صادر شد.

اگر رهبری مصر به تعهد خود در اجرای برنامه عملیات اقدام می نمود، نیروهای سوری به تنهایی فشارها و صدمات حمله های فشرده اسرائیل را در جبهه سوری متحمل نمی شدند به ویژه بعد از اینکه ارسال سلاحها و تجهیزات آمریکایی به اسرائیل به سرعت و به صورت فشرده با ایجاد یک پل هوایی بین ایالات متحده و اسرائیل آغاز شد.

این توقف که به "توقف برای بسیج مجدد" نامگذاری شد از 9 الی 13 اکتبر ادامه یافت. بعدا مشخص شد که این بیانیه سیاسی مصر در خصوص "توقف برای بسیج" یک اتخاذ تصمیم فوری و یا نتیجه شرایط و عوامل پیش بینی نشده جنگی نبوده بلکه براساس یک تصمیم قبلی بود که طرف مصریآنرا در مرحله برنامه ریزی مشترک برای جنگ از رهبری سوری مخفی نگه داشته بود. و می توان گفت که رهبری سیاسی مصر با طرح برنامه ای که گسترش حمله عمقی پس از عبور از کانال سوئز را دربرداشته، به نیروهای رهبری سوری نارو زد. سرلشگر سعدالدین الشاذلی رئیس ستاد نیروهای مسلح مصر در جنگ اکتبر بعدها در خاطرات خود به این مطلب اعتراف نمود.

رهبری سوری چندین نامه برای فرماندهی کل اتحاد در قاهره ارسال نمود که آنها را به تکلیف تعیین شده برای نیروهای مصری و شدت بخشیدن به عملیات جنگی و ادامه حمله یادآوری نماید و لحن بعضی از نامه ها از حدّت و شدّت برخوردار بود.

به عنوان اجابت به بخشی از خواسته های رهبری سوری در جهت اجرای برنامه عملیات مورد توافق، روز 14 اکتبر به فرماندهان ارتشهای دوم و سوم مصری دستور از سرگیری عملیات جنگی داده شد. و به محض اینکه نیروهای مصری حمله خود را آغاز نمودند با نیروهای اسرائیلی مجهز به سلاحها و تجهیزات آمریکایی که توسط پل هوایی آمریکا به میدان جنگ رسیده بود، مواجه شدند. سپس پیشروی نیروهای مصری در فاصله بین 12 الی 15 کیلومتر از نقطه شروع عملیات متوقف شد. این نیروها خسارات زیادی را متحمل شدند و آنگاه نیروهای مهاجم مصری دستور عقب نشینی به خطوط آغاز حمله را دریافت کردند.

و این گونه، اجرای مرحله دوم عملیات بدر در جبهه مصری با شرایط و عوامل جدید و نامساعد مواجه شد. به طوری که فرماندهی مصری در پنج روز وقفه برای بسیج مجدد از 9 تا 13 اکتبر، زمام امور را از دست داد و نتیجه آن این بود که فرماندهی اسرائیل توانست نظم نیروهای خود را مجددا به دست آورد و خسارتها را با جدیدترین سلاحها و تجهیزات آمریکایی جبران بنماید.

4 ـ پل هوایی آمریکا:

از سال 1967 که ایالات متحده در رأس صادرکنندگان اسلحه به اسرائیل قرار گرفت، کمکهای نظامی آمریکا به ارتش اسرائیل به وسیله مدرن ترین سلاحهای شناخته هرگز قطع نشد. ولی پل عظیم هوایی که ایالات متحده در طول جنگ اکتبر بین خود و اسرائیل ایجاد کرد، از کلیه معادلات گذشته پیشی گرفت. بلکه از حیث حجم تجهیزات منتقل شده و نوع آنها در زمان محدود، از هر کمک خارجی آمریکایی به کشورهای دیگر در جهان از جنگ جهانی دوم تاکنون بالاتر بود.

این پل هوایی آمریکایی برای نجات اسرائیل از پاشیدگی و شکست نظامی برقرار شد. تمام وقایع و شواهد گواهی می داد به اینکه اسرائیل در روزهای اول جنگ در شرف از هم پاشیدگی و شکست نظامی قرار دارد و به دنبال آن یک شکست داخلی خواهد بود زیرا خسارتهای آنها در این جنگ (5000 کشته، 400 اسیر، 800 تانک، 120 هواپیما و غیره) بزرگتر از آن بود که جبران پذیر باشد به ویژه آنکه استراتژی آنها بر جنگ کوتاه مدت استوار بود. به طوری که آن روز نخست وزیر اسرائیل مجبور شد از دولت آمریکا کمک بطلبد.

انتقال اسلحه و تجهیزات از طریق این پل از روز 13 اکتبر به صورت علنی آغاز شد ولی در واقع کمکهای نظامی قبل از این تاریخ و دقیقا از روز هشتم اکتبر شروع شده بود. طی این مدت از 8 تا 13 اکتبر، انتقال 5500 تن سلاح و تجهیزات به انجام رسید. اما از 13 اکتبر تا روز آتش بس 395,22 تن از کمکها منتقل شد و بدین ترتیب در مجموع بالغ بر 895,27 تن گردید. سرتیپ سعدالدین شاذلی در خاطرات خود اشاره می کند که پل هوایی شوروی (به سوی مصر و سوریه) در صورت مقایسه با پل هوایی آمریکا (به سوی اسرائیل) بسیار ناچیز بود.

ایالات متحده آمریکا تانکها، هواپیماهای جنگی، چرخ بالها، موشکهای ضدتانک، موشکهای هوابه زمین، موشکهای زمین به هوا، توپخانه های متحرک، توپخانه های ثابت با کالیبرهای مختلف، تجهیزات الکترونیکی، دستگاههای پارازیت، لوازم یدکی، ذخایر متنوع و غیره را به اسرائیل انتقال داد.

5 ـ شکاف دفرسوار:

فرماندهی نظامی اسرائیل قبل از شروع جنگ اکتبر، نقشه هایی را برای عبور از کانال به طرف کرانه غربی آن طراحی کرده بود تا در هنگام نیاز اجرا نماید، و برای آن آمادگی لازم را ایجاد نموده، و مانورها و تمریناتی را انجام داده بود. این تمهیدات با یکی از اصول استراتژیک خودش مطابقت داشت و آن این بود که درگیری و جنگ را در اسرع وقت ممکن به زمین حریف منتقل نماید. فرماندهی آنها هرگز نتوانست هیچ کدام از این نقشه ها را در روزهای اول جنگ اکتبر اجرا نماید، زیرا عبور فشرده و صاعقه وار مصریها آنها را غافل گیر کرد، و تلاش آنها به تمرکز در متوقف کردن حمله، پیشگیری از محاصره و عقب راندن آن در انتظار اینکه شرایط مناسبی برای انجام یک عبور معکوس ایجاد شود، مبدل شد.

در روز 9 اکتبر، روز چهارم جنگ و با شروع برنامه "توقف برای بسیج مجدد" از سوی مصر، فرماندهی جبهه جنوبی اسرائیل مطالعه و بررسی عبور معکوس را آغاز و مقرر نمود تا از فاصله موجود بین ارتشهای دوم و سوم مصری در منطقه دفرسوار استفاده شود. و فرماندهی آنها به محدود کردن زمان عبور در یک زمان آتی اندیشید تا با اتخاذ یک برنامه لازم، اجرای نقشه آغاز گردد.

فرماندهی جبهه، پس از کسب اطلاعات از راه زمینی، منطقه دفرسوار را به سبب آنکه تقریبا خالی از نیروهای مصری بود انتخاب نمود. نقشه عبور براساس یکی از نقشه های طراحی شده قبل از جنگاکتبر در فرماندهی کل اسرائیل پایه گذاری شد و اسم رمز "الغزاله" را بر خود داشت.

نقشه بر اساس مراحل عملیاتی ذیل طراحی شده بود:

1) یک لشگر زرهی (3 تیپ تانک: شامل 280 تانک) پشتیبانی شده به وسیله یک تیپ شناسایی مسئولیت عبور را برعهده گیرد و آن را به همراه تعدادی از تانکها در آغاز حمله برای اشغال سرپل در کرانه غربی کانال بفرستد و در همان وقت بقیه یگانهای تیپ با حمله فریبنده به سمت شمال کرانه شرقی جهت ایجاد ذهنیت برای نیروهای مصری مبنی بر اینکه هدف عملیات، حمله بر پیکره ارتش دوم است، از راههای نزدیک شدن به منطقه عبور حفاظت کنند.

2) بعد از اجرای مأموریت یاد شده توسط لشگر زرهی و نصب دو پل روی کانال توسط آنها، لشگر زرهی دومی به سمت کرانه غربی عبور نمایند و به دنبال آنها بقیه یگانهای لشگر اولی به این منطقه گسیل شدند، تا یک لشگر دیگر مأموریت حفاظت از راههای رسیدن به منطقه عبور را برعهده گیرد.

فرماندهی جبهه جنوبی اسرائیل، دستور شروع اجرای عملیات "الغزاله" را در ساعت 00/17 روز 15/10/1973 پس از ناکام ماندن نیروهای مصری در انجام عملیات هجومی خود در روز گذشته، از فرماندهی کل دریافت نمود.

نیروهای اسرائیلی اجرای عملیات را آغاز نمودند و در هنگام حرکت به سمت منطقه عبور در کرانه شرقی، بین ارتشهای دوم و سوم مصر با مقاومت و آتش توپخانه های مصری روبه رو شدند و این نیروها تا بعد از نیمه شب نتواستند به منطقه عبور برسند. و عملیات به دو علت اساسی در آستانه شکست قرار گرفت، علت اول اینکه عملیات "الغزاله" در هنگام طراحی از قبل بر پایگاه قوی برای عبور یعنی خط بارلیو در نزدیکی کانال تکیه داشت،در حالی که وسایل نقلیه و موتوری برای عبور در روز اجرای عملیات، حدود 20 کیلومتر در زمین کویری و زیر آتش توپخانه های مصری از کانال فاصله داشت. علت دوم آن بود که حجم مقاومت مصری در برابر عملیات عبور، بیشتر از آنچه بود که فرماندهی اسرائیل انتظار داشت.

اولین گروه نیروهای اسرائیلی در ساعت 35/1 صبح روز 16 اکتبر توانست به سمت کرانه غربی عبور نماید. و با طلوع فجر تیپ شناسایی عبور خود را به اتمام رساند و به دنبال آن یگانهای تانک نیز عبور نمودند. نیروهای عبورکننده نسبت به توسعه منطقه اشغالی در کرانه غربی جهت ایجاد زمینه برای ورود سایر نیروها که توسعه حمله را به سمت غرب انجام می دادند و بر آتشباری بر مواضع موشکهای ضدتانک و ضدهوایی متمرکز بودند.

آنگاه سرتیپ سعدالدین الشاذلی رئیس ستاد نیروهای مسلح مصر در خاطرات خود اشاره می کند که در طرحهای نظامی مصری، اقدام دشمن جهت عبور معکوس در چند منطقه از جمله منطقه دفرسوار دور از نظر نمانده بود. در نقشه عملیات، برای مقابله به این احتمال، نگهداری 350 تانک در غرب کانال جهت سرکوب هر نفوذ عبوری دشمن درنظر گرفته شده بود. در حالی که در روز 14/10/1973 در کرانه غربی جهت پشتیبانی از ارتشهای دوم و سوم، به غیر از یک تیپ زرهی (یعنی کمتر از 100 تانک) چیز دیگری موجود نبود.

اولین اطلاعات در رابطه با نفوذ اسرائیل صبح روز 16/10/1973 به فرماندهی کل مصر رسید، حاکی از این که گروههای کوچکی از دشمن موفق به عبور شده و ارتش در حال اتخاذ تدابیر لازم برای از بین بردن آنها می باشد. و پس از آن علی رغم تواتر خبرها درباره خطر شدید نفوذ و گسترش عبور، فرماندهی مصری از محدود ساختن نیروی تجاوزگر و مساحت منطقه اشغال شده توسط آنها عاجز ماند.

در 17 اکتبر یک تیپ پیاده و یک تیپ زرهی مصری برای مقابله با دشمن که سر پل عبورش را توسعه داده بود ـ به عرض آن 5 کیلومتر و عرض 2 کیلومتر ـ وارد عمل شدند ولی نتوانستند دشمن را عقب براند. و تیپ زرهی تقریبا به طور کامل توسط هواپیماها و توپخانه های اسرائیلی منهدم شد.

هنوز روز 18/10/1973 به پایان نرسیده بود که دشمن توانست چهار تیپ زرهی، یک تیپ پیاده و یک تیپ شناسایی را در غرب کانال مستقر نماید، و توانست حمله خود را به سمت شهر سوئز در جنوب گسترش دهد. دشمن در اشغال این شهر ناکام ماند ولی در محاصره کردن ارتش سوم مصر موفق شد که این امر به فرماندهی اسرائیلی امکان داد تا از آن به بعد شرطهای خود را تحمیل نماید و موضوع به آتش بس خاتمه یافت.

ه ـ ویژگیهای جنگ اکتبر:

جنگ اکتبر وجوه تمایز زیادی با جنگهای عربی ـ اسرائیلی قبل از آن داشت که می توان به سه مورد آن اشاره کرد که عبارتند از نقش مقاومت مسلحانه فلسطینی، به کار گرفتن نفت کشورهای عربی به عنوان سلاح به نفع جنگ و هدفهای آن و تأثیر جنگ و نتایج آن بر شکاف سیاسی بین المللی بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده.

1 ـ مقاومت فلسطینی:

وجه اول با نقش فعالی که مقاومت فلسطینی در جنگ اکتبر ادا کرد شکل می گیرد به طوری که از بدو شروع جنگ، مقاومت، کلیه سازمانها، گروهها و فعالیتهای نظامی خود را دو چندان کرد و ارتش آزادی بخش فلسطین در درگیریهایی که در دو جبهه سوری و مصری جاری شد در چهارچوب نقشه عملیات ویژه، در این دو جبهه شرکت نمود.

این ارتش دارای نقش بارزی بود به طوری کهفرماندهی هر دو جبهه مأموریتهای جنگی زیادی را به آن واگذار نمودند. (رجوع شود به: ارتش آزادی بخش فلسطین). می توان گفت که مقاومت فلسطینی یک جبهه عملیاتی سومی را در کنار دو جبهه سوری و مصری باز کرد. سرزمینهای اشغالی فلسطین، منطقه و صحنه عملیاتی این جبهه سوم بود به طوری که گروههای مقاومت و یگانهای چریکی فعال شدند به ویژه در الجلیل علیا و کرانه غربی و در طول ده روز اول جنگ، بیش از صد عملیات که تأثیر مستقیم در بالا بردن روحیه معنوی ملت عربی ـ فلسطینی در سرزمینهای اشغالی و خسارت رساندن به دشمن و خطوط ارتباطی و مراکز پشتیبانی و کاروانها و یگانهای آنها داشت، اجرا نمودند.

2 ـ نفت عربی:

جنگ اکتبر با به کارگیری نفت عربی به عنوان سلاح فشاردهنده قوی و فعال در کنار تجهیزات دیگر جنگ، در تحقق بخشیدن به اهداف عربی در جنگ، با سایر درگیریهای عربی ـ اسرائیلی، متمایز بود.

وزرای نفت کشورهای عربی عضو در "سازمان کشورهای عربی صادرکننده نفت" (آاوپک) جلسه ای در روز 17/10/1973 در کویت تشکیل دادند و مسأله به کارگیری نفت عربی به عنوان سلاح در جنگ دایر با دشمن را بررسی نمودند و به توافقی رسیدند که در بیانیه ای که مهم ترین نکات آن به شرح ذیل است خلاصه می شود:

1) "هدف مستقیم جنگ که هم اکنون در جریان می باشد، آزادسازی سرزمین اشغال شده عربی در جنگ ژوئن 1967 و اعاده حقوق مشروع ملت فلسطین طبق قطعنامه های سازمان ملل می باشد."

2) ایالات متحده پشتیبان اصلی نیروهای اسرائیل است و کشورهای بزرگ صنعتی در ادامه وضع بحرانی به همان شکلی که هست شریک می باشند.

3) اعمال کاهش تولید نفت برای هر یک از کشورهای عربی صادرکننده نفت "فورا و به نسبت حداقل 5 ماهه و با همان درصد یاد شده نسبت به ماه قبل از آن ادامه یابد" تا اینکه جامعه بین المللی اسرائیل را وادار به تخلیه سرزمینهای اشغالی نماید.

4) کشورهایی که از اعراب پشتیبانی می کنند، و یا ترتیبات مهمی را بر ضد اسرائیل اتخاذ می نمایند، هرگز از کاهش تولید متضرر نخواهند شد.

5) درصد کاهش تولید برای کلیه کشورها می باشد. این درصد برحسب انعطاف پذیری و همکاری کشور مصرف کننده نسبت به دشمن، افزایش می یابد.

6) توصیه به قطع فروش نفت به ایالات متحده آمریکا. کشورهای عربی تولیدکننده نفت این بیانیه را اجرا نمودند، و صدور نفت اعراب به ایالات متحده متوقف شد. همچنین صدور نفت به هلند به علت موضع تأیید اسرائیل و دشمنی صریح این کشور با اعراب قطع گردید.

وارد کردن سلاح نفت اعراب در میدان جنگ نتیجه مؤری در عرصه بین المللی داشت. کشورهای غربی، ایالات متحده و کشورهای صنعتی به طور کلی با یک بحران شدید در تولید و به کارگیری ماشین آلات و امور زندگی روزمره مواجه شدند، و تحریم نفت اعراب، علی رغم اینکه نسبی و موقت بود، بر رفاه فرد فرد ساکنان آن کشورها اثر گذاشت، و ترس از آینده و سختی معیشت و زندگی بروز بحران های شدید اقتصادی اهالی این کشورها را فرا گرفت، آن هم بدون دلیل و صرفا به علت اینکه دولت کشورشان از اسرائیل و رفتار تجاوزکارانه آن حمایت می کند.

تحریم غربی، پس از ظهور شرایط سیاسی جدید در بعد بین المللی و عربی پایان یافت و در تعدیل مواضع بعضی از دولتها و مجموعه های منطقه ای و بین المللی (مانند 9 کشور اروپایی معروف به جامعه اقتصادی اروپا) نسبت به جنگ اعراب ـاسرائیل، اثر گذاشت به ویژه در مورد عقب نشینی از سرزمینهای اشغال شده عربی و تأمین حقوق ملی ملت فلسطین.

3 ـ اثر جنگ بر روابط بین دو کشور ابرقدرت:

بدیهی است که یک واقعه بزرگ همچون جنگ اکتبر، بر روابط بین دو ابرقدرت اتحاد شوروی و ایالات متحده به ویژه در دوران شکاف بین المللی که هر دو کشور آنرا تجربه کرده و بیشتر مشکلات بین المللی را زیر ذره بین قرار می دهند، اثر داشته باشد.

و ـ خلاصه و نتایج:

اعراب در جنگ اکتبر 1973 توانستند ابتکار عمل را از دست دشمن خارج سازند و توان خود را از موضع دفاعی به هجوم استراتژیکی منتقل کنند و نظریه اسرائیلی و غرور دشمن و اسطوره شکست ناپذیری آن را بشکنند و توان خودشان را در همبستگی و اقدام مشترک برای دستیابی به هدف واحد ثابت کنند. اگر جنگ اکتبر نبود، پیروزی نظامی قاطع هر یک از طرفهای درگیر پایان گرفته بود. این جنگ توانست این نتایج را به بار آورد. شاید آنچه را که جنگ ثابت کرد، قدرت اعراب در وحدت و همبستگی و وحدت صف و نیرو و امکانات در مقابله با دشمن مشترک بود. و این از مهم ترین نتایج این جنگ بود که بیشترین ارزش و تأثیر را داشت.

مآخذ:

  1. بدری، حسن و دیگران: حرب رمضان، قاهره 1975.
  2. مؤسه تشرین: الحرب العربیة الأولی، دمشق.
  3. هیکل، محمدحسنین: الطریق الی رمضان، بیروت 1975.
  4. مجله السیاسة الدولیة: شماره 35، قاهره 1974.
  5. مذکرات الفریق سعدالدین الشاذلی، مجلة الوطن


::#العربی، سالهای 1979ـ1978، پاریس.

  1. Duppuy, T. N. Elusive victory, New York 1978.
  2. Institute fo strategic stuies: Straegic survey 1974, London 1975.
  3. In stitute fo strategic studies: The Military Balance 1974-1975, London 1975.
  4. Peter mangold: Superpower Intervention in the middle East, London 1978.