لِویناس، امانوئل (1996 ـ 1905): تفاوت بین نسخهها
جز (۱ نسخه واردشده) |
|
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۲۱:۲۹
امانوئل لِویناس (Emanuelle Levinas) فیلسوف فرانسوی یهودی که در لیتوانی چشم به جهان گشود و در این کشور روسی و عبری را فرا گرفت. سپس در دانشگاه استراسبورگ تحصیل کرد که در آن به هاسرل و مارتین هایدگر درس می داد. او در تربیت معلم یهودیان شرقی در پاریس و سپس در دیگر دانشگاههای فرانسه تدریس کرد. لویناس از نظر فکری از منابع متعدد تغذیه می کرد و از آثار افلاطون، کانت و برگسون نیز اثر گرفته بود.
ادبای روس همچون پوشکین و گوگول تأثیر عمیقی بر وی گذاشتند، البته او معتقد بود که داستایوسکی و به ویژه دیدگاهش در مورد مسئولیت نیست به دیگران عمیق ترین تأثیر را بر وی گذاشته است. آثار فلسفی هاسرل منبع اصلی اندیشه های وی به شمار می رود. رساله دکترای وی به نظریه اش درباره حدس اختصاص یافت که در سال 1930 به صورت کتاب منتشر شد. وی از اولین اندیشمندانی بود که خوانندگان فرانسوی را با هایدگر آشنا کرد. بدون شک مطالعاتش درباره تلمود و آثار پوپر و روزانزوایگ در پی ریزی شاکله فکری اش نقش مهم و بسزایی داشت.
لویناس از جمله فیلسوفانی بود که می توان آنها را "فلاسفه غیرفلسفی" نام نهاد. آنها گروهی بودند که با متافیزیک به معنای سنتی آن مخالف بودند و سؤالهایی را مطرح می ساختند که به تصور آنها فلسفهسنتی غرب آن را نادیده گرفته بود. این گروه از فلاسفه با مجموعه دستاورد فلسفی غرب (از تالس گرفته تا هگل) مخالف بودند و اعتقاد داشتند که هدف آن، شناخت همه چیز و وارد ساختن همه پدیده ها در قلمرو معرفت و سببیت است.
"دائره المعارف یهودی" (جودایکا)، لویناس را از نظر دینی یک یهودی می داند و حتی او را ارتدوکس معرفی می کند. درک چنین موضوعی جز در چارچوب حلول گرایی کنونی بسیار دشوار است؛ چه از نظر لویناس متافیزیک نشأت گرفته از دقت و تأمل در چهره نامتناهی دیگری است که با کل به رویارویی می پردازد و به عبارت دیگر انسان در این چارچوب جایگزین خداوند می شود. این وضعیت همواره در نظامهای حلول گرا پیش می آید؛ چرا که در این نظامها همه مشخصه ها از بین می رود.
این مطلب در گفتمان یهودی لویناس مشخص است؛ او در این گفتمان به همه اصطلاحات بعد کاملاً یهودی می بخشد (درست مانند پوپر که از من و تو در فلسفه گفت وگویی سخن به میان می آورد و سپس درمی یابیم که یهودی و قوم یهود [من ابدی ]محور است و خدا با آنها رابطه ای خاص برقرار می کند تا تاریخ خود را به وحی تبدیل کنند).
لویناس معتقد است که کتاب مقدس هدیه است و نه رسالت؛ و دعوت به گفت وگوهاست نه فقط چند طرح پیشنهادی. هدیه پاسخ طرف مقابل را می طلبد، اما رسالت یک امر غیرشخصی است (مانند تز کل مجرد و انتزاعی). تورات فقط هدیه که متنی باز و تفسیرپذیر است. مفسر بتواند معنای مورد نظر خود را بر آن تحمیل کند.
بدین ترتیب لویناس با سنتهای شریعت شفاهی هیچ مشکلی ندار؛ همان سنتهایی که گفته می شود در سیناء به همراه شریعت مکتوب (تورات) به موسی عطا شد و در طول تاریخ حاخامها آن را از یکدیگر ارث بردند تا آنجا که تفسیر آنان (تلمود) در مقایسه باتورات و حتی خود خدا اهمیت بیشتری یافت. بدین ترتیب با تکیه بر متن تفسیرپذیر، حاخامها از خدا مهم تر شدند.
اما عقیده لویناس درباره قوم یهود چیست؟ او به داستانی در "تلمود" آمده است اشاره کرده می گوید: شخصی از کسی طلب بخشش کرد اما از آن شخص با درخواست وی به مدت سیزده سال مخالفت کرد. لویناس در شرح این داستان می گوید. قوم یهود می تواند برخی آلمانیها را ببخشد اما آلمانیهایی هستند که چشم پوشی از گناه آنان کار دشواری است. به عنوان مثال مشکل است بتوان هایدگر را بخشید؛ زیرا او پذیرفت که در دوران حاکمیت نازیها در دانشگاههای آلمان مشغول به کار شود و به گناه خود نیز اعتراف نکرد.
بنابراین دو نوع "دیگری" داریم: یکی آن که پذیرفته می شود و دیگری آن که طرد می گردد. لویناس توضیح می دهد که احساس نسبت به شخص دیگر باید به شکل احساس مسئولیت عمیق نسبت به وی بروز کند. البته لویناس در اینجا محافظه کارانه برخورد کرده می گوید: انسان باید طرف دیگر نزدیک (همسر و فرزند) را بر طرف دیگر و بیگانه و به عباراتی یهودی را بر غیریهودی ترجیح دهد (لویناس در اینجا با کلمات عبری "اح" به معنی برادر، "آحر" به معنی "دیگر" و "احریوت" به معنی مسئولیت بازی می کند به گونه ای که گویا "دیگری" همان برادری است که انسان نسبت به وی احساس مسئولیت می کند).
این شیوه ای جدید و ظاهرفریب برای متمایز ساختن یهودی از غیریهودی است (زیرا در آن با الفاظ و رابطه دال و مدلول بازی شده است). در عمل نیز مشاهده می کنیم که ملت یهود جایگاه ویژه ای در هستی دارد؛ زیرا ملت برگزیده است. برگزیدگی چنین ملتی به معنای مسئولیت بیشتر است که البته معنای جدای و تمایز نیز هست (این موضوع با دیدگاهحلولی قدیمی تفاوت چندانی ندارد). در واقع با این که لویناس از دیگری سخن به میان می آورد، اما دیدگاهش حلول گرایانه است؛ زیر رویارویی خداوند و انسان از نظر لویناس یک مسأله مسیحی است اما در مورد یهودیان، بازی با سه ضلع من، تو و طرف سوم مطرح است که طرف سوم همان خدای مساوی با انسان (یهودی) است.
لویناس در این چارچوب به کشف ویژگیهای یهود و تفاوتهای آن می پردازد؛ انسان غربی به دنبال آزادی است تا آنجا که دنیای معاصر به جهانی بی قانون، دشمن بشریت و تهی از هرگونه مسئولیت تبدیل شده است. اما آزادی در یهودیت برخلاف مسیحیت به دشواری به دست می آید؛ چه یهودی در صورتی به آزادی دست می یابد که زیر یوغ شریعت زندگی کند؛ شریعتی که از وی می خواهد تا نسبت به مسائل اخلاقی و اجتماعی احساس مسئولیت کند.
از نظر لویناس یهودیت بازگشت انسان به مرتبه پایین تر را ناممکن می داند و بر برتری انسان بر هستی تأکید دارد (یهودیت بدین معنا یک دین است نه هستی شناسی و بر پایه فرهنگ لویناس دینی متافیزیکی و اخلاقی است). انسان یهودی، قبل از طبیعت، انسان را کشف می کند و هنگامی که چهره بی نقاب انسان را می بیند مفهوم وجود را می فهمد. بنابراین یهودیت همان انسانیت است و آزادی مورد نظر آن آزادی مبتنی بر احساس مسئولیت است.
بار دیگر ممکن است در اینجا تصور کنیم که بحث بر سر انسانیت مطلق و گسترده است، اما لویناس می گوید که یهودیت (این ایدئو4لوژی مترادف با انسانیت) به انسانیت معنوی و کلی کاری ندارد و از انسانیت محدودی سخن می گوید که در شکل قوم و ملت نمودار می گردد. یهودیت یک ایدئولوژی ایده آل نیست که بی خطر زندگی کند بلکه به شکل دولتی درمی آید که تجسم ارزشهای اخلاقی پیامبران است. پس یهودیت تقدیر و مسئولیت ملتبرگزیده یهود است که در دولت صهیونیستی ظهور پیدا می کند؛ دولتی که شدیدا خواهان بقاست و می کوشد با فروپاشی همه چیز، آغازی دیگر داشته باشد.
این دولت شاهدی بر اراده و عزم یهود و تمایل آنها به خطرپذیری و فداکاری در راه مسئولیت است و به عبارت دیگر تجسم آزادی مبتنی بر مسئولیت است. آرزوی صهیونیستی نشأت گرفته از خواسته ای ایمانی، ریشه دار، ثابت و تغییرناپذیر است که به وحی تکیه دارد و پژواک توقعات بالاست. این چنین است که به حلول گرایی شرک آلود و باستانی باز می گردیم؛ چه دولتی که کودکان را می کشد و اهمیتی برای دیگران قائل نیست به محلی برای حلول الهی مبدل می شود که ریشه در وحی الهی دارد.
لویناس وظیفه فلسفی خود را آشنا کردن جهان معاصر با تلمود می داند و می خواهد بگوید که گوهر صهیونیسم نیز همین است و دولت صهیونیستی مأمور انجام این وظیفه است.
از مهم ترین تألیفات لویناس می توان به از "وجود به موجود" (1947)، "زمان و دیگری" (1948)، "با هاسرل و هایدگر در کشف وجود" (1949)، "کلی و نامتناهی" (1961) "آزادی دشوار" (1963)، "چهار سخنرانی درباره تلمود" (1968)، "انسانیت و انسان دیگر" (1972) و "ماورای آیه" (1982).
مأخذ
- المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد پنجم، چاپ اول، پاییز 1382.