ملی گرایی یهودی

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


"ملی گرایی یهودی" (Jewish Nationalism) عبارتی است مترادف با اصطلاح "صهیونیسم" و عقیده ای بی اساس و خرافاتی است که اقلیتهای یهودی فراوانی در جهان به آن معتقدند مبنی بر این یهودیان، جمعیتی (گروه) مذهبی و ملی نژادی واحدی هستند در عین حال پاره ای مسائل مشترک آنها را با هم پیوند می دهد که "فرزندان اسرائیل" نامیده می شوند. آنها از یک نژاد هستند و زبان و تاریخ مشترکی دارند. شغل (کار) اقلیتهای یهودی در جهان از راه تجارت و ربا بود و ویژگی شغلی آنها ایجاب می کرد برای بهره برداری اقتصادی از استقلال این اوهام و خرافات را تبلیغ کنند.

فرض اولیه آن این است که یهودیان یک گروه ملی یا ملت یهود را تشکیل می دهند. بنابراین نظام دینی یهودی، از آن جهت که مانند یک ترکیب چند لایه است، در خود یک جریان ملی گرای بسیار نیرومند و کاملاً مرتبط با ساختار حلولی دارد. زیرا [در این نظام دینی ]یهودیان خود را یک هویت دینییکپارچه به نام "بنی یسرائیل" می دانند که از رابطه خاصی با خدایشان برخوردارند و این خدا در آنان حلول می کند، سطح بالایی از قداست بدانان می بخشد و رهبری و راهنمایی تاریخ ملی، مقدس و منحصر به فردشان را که از خروج آنان از مصر آغاز می شود، برعهده می گیرد؛ و نیز خدا تورات را بر آنان به عنوان ملت برگزیده خود فرو می فرستد.

با این دیدگاه، یهودیت یک قومیت دینی است و به همین دلیل تفاوت چندانی با ادیان مشرکانه حلولی ندارد؛ زیرا دین و خدا را در انحصار یک ملت واحد و دوز از دسترس ملت های دیگر قرار می دهد.

مأموریت این ملت یهودی مقدس چنین خلاصه می شود که باید در برابر ملت های دیگر گواه تاریخ و گواه وجود خدا باشد. بنابراین یهودیت از این دید، یک دین قومی نژادی یا قومیت دینی مقدس است که حضور معین و مشخص تاریخی و تصور آرمانی دینی را با هم در آمیخته است. از این جهت یهودیت یک دین حلول گرا است که اگرچه بین یهودی و غیریهودی به دوگانگی قائل است، اما به دوگانگی کامل و فراگیری که ناشی از ایمان به خدای واحد و منزه است (بین خدا و بقیه هستی) معتقد نیست. چنین است که یهودیت میان خدا و تاریخ یا میان زمین و آسمان تفاوتی نمی بیند.

اعتقاد دینی (مذهبی) یهودیان که به ملکوت آسمانها و جهان آخرت نیز جنبه قومی می دهند این اوهام و خرافات را تقویت می کند. این دو [ مسئله] با ظهور حضرت موسی (ع) مرتبط است. وی برای بازگرداندن قومش (یهود) به سرزمین موعود ظهور خواهد کرد.

بنابراین، می بینیم که ملکوت آسمانی و آخرالزمان در یهودیت حلول گرا یک برچسب قومی گرفته است. این هر دو مفهوم مربوط به آمدن موعودی است که می آید تا ملت خود را به سرزمین موعود بازگرداند. در شریعت یهودی، یهودی کسی است که از یک مادر یهودی متولد شده باشد و یا به دین یهودیت گرویده باشد؛ یعنی شریعت یهودی برای هویت یک تعریف قومی و دینی ارائه می کند.

این از جهت نظری؛ اما از جهت واقعیت عینی تاریخ، ما معتقدیم که هیچ قومیت یهودی یا ملتیهودی وجود ندارد. آنچه هست گروه های یهودی است که در جهان پراکنده اند و دو دینامیسم اساسی و همگرا بر آنها حاکم است:

1. گروه های یهودی هرگز یک جبهه انسانی یکپارچه را تشکیل نداده اند و از مرکز واحد دینی یا فرهنگی پیروی نکرده اند؛ به گونه ای که آن مرکز معیارهای آرمانی یا واقعی آنان را مشخص کند و جهان بینی و نگرش یهودیان به خود و شیوه زندگانی آنان را تعیین نماید آنان حتی یک میراث فرهنگی یا دینی واحد ندارند. گروه های یهودی در بسیاری از مناطق جهان در اغلب مجموعه های تمدنی شناخته شده و در ساختارهای تاریخی و ملی گوناگون پراکنده بوده اند و با همه آنها تأثیر متقابل داشته و در آنها سهیم بوده و با پیشرفت آنها پیش رفته و با عقب افتادگی آنها عقب افتاده اند. یهودی در اندلس، عرب بوده است؛ در روسیه، روس؛ در یمن و در ایالات متحده آمریکایی. این وضع یهودیان را به یک ترکیب چند لایه نامتجانس تبدیل کرده است که چندان از خود عقیده یهودیت با ویژگی چند لایه ای اش دور نیست.

2. اغلب گروه های یهودی گروه های کارکردی را تشکیل می داده اند. گروه کارکردی انزوا و جدایی خود را حفظ می کند و جامعه هم گروه را در این کار یاری می کند تا ایفای نقش کارکردی اش میسر باشد. بنابراین گروه کارکردی، در جوامعی که یهودیان در میان مردم زندگی می کردند، ویژگی های قومی خاصی داشت که هر یک از اعضای آن را از اکثریت مردم متمایز می شناخت. اما این ویژگی های قومی هرگز ویژگی های قومی و عامی نبود که یهودیان در هر جا که باشند، آن را داشته باشند؛ یعنی با این که هر گروه یهودی از محیط خود جدا بود هویت خود را از همین محیط کسب می کرد؛ همچنان که جدایی آن از محیط هم لزوماً به معنی ارتباط با اعضای گروه های یهودی دیگر نبود. مثلاً زبان یدیشی آلمانی اعضای گروه یهودی را از محیط فرهنگی اسلاو خود در لهستان جدا می کرد؛ اما با این حال با زبان لادینو (لاتین) که یهودیان سفارد را از محیط عربی اسلامی در حکومت عثمانی جدا می کرد، هیچ رابطه ای نداشت؛ و اما عبری (که تنها زبان مشترک است) اساساً زبان نماز وصرفاً زبان متون دینی باقی ماند؛ یعنی عنصر مشترک در ذات خود، از نماز، عبادت و برخی تألیفات فراتر نرفت.

رابطه میان اعضای گروه های یهودی یک رابطه دینی یا کارکردی باقی ماند. آنان، به عنوان اعضای همین گروه دینی یا اعضای گروه هایی که همین کارکرد را در بسیاری از جوامع دارند، دارای چنین رابطه ای بودند. به هر حال، پیوند دینی از کارکرد اقتصادی یا اجتماعی کاملاً جدا نبود؛ زیرا گروه کارکردی به گرد خود دیوار انزوا می کشد و جامعه میزبان هم این انزوا را تقویت می کند. عقاید حلول گرایانه از مهم ترین ساز و کارهای انزوا به شمار می رود.

اما جامعه غربی از گروه های کارکردی بی نیاز شد و با روش های مختلف، حذف آنها و ادغامشان در جامعه یا ترغیب آنان به ادغام را آغاز کرد. یکی از راه های حذف، کمک به اعضای این گروه ها (و از جمله یهودیان) برای ترک ویژگی های قومی بود. در واکنش به این موج بود که جنبش روشنگری و جنبش یهودیت اصلاح طلب پدیدار شد. این جنبش ها برای چیزی به نام "هویت یهودی" یک تعریف دینی ارائه کردند.

صهیونیسم با این هر دو جنبش مخالفت کرد و دست به کار شد تا احساس وابستگی دینی را به جمعیتی دینی و ارتباط عاطفی با سرزمین موعود را به شعور ملی و برنامه سیاسی مبدل سازد. صهیونیسم به سکولار کردن مفاهیم دینی هم پرداخت. مثلاً کلمه "ملت" بدین معنا بود که یهودیان یک گروه دینی قومی هستند. اما پس از آن، در واژه نامه صهیونیسم، "ملت" معنای قومی و نژادی رایج در اروپای قرن نوزدهم را پیدا کرد. تفکر صهیونیستی از ایده ملت اندام وار، یعنی فولک، تأثیر پذیرفت و صهیونیست ها یهودیان را ملتی اندام وار با ملیتی اندام وار (ارگانیک) دانستند که همه مؤلفه های آن (زمین، میراث، شخصیت، زبان و...) با هم ارتباطی اندام وار دارند. این تفکر در تألیفات منادیان صهیونیسم قومی سکولار تعمیق شد. آنان می گفتند که وابستگی قومی یهودیان متکی به چیزی به نام "تاریخ یهودی" و "میراث یهودی" است و عقیده یهودیت صرفاً یکبخش اندامی از این میراث است. اما منادیان صهیونیسم قومی دینی معتقدند که یهودیت یک دین قومی یا قومیت دینی است و عامل پیوند یهودیان، به عنوان یک ملت، همان دین قومی یا قومیت دینی آنان است.

اساس طرح صهیونیستی نیز بر همین فرض بود و رژیم صهیونیستی برای تحقق اندیشه قومیت یهودی برپا شد. اما بدیهی است که قومیت یهودی بینشی غیرواقعی و برنامه ای اصلاحی است که در تاریخ واقعی هیچ پشتوانه ای ندارد. چنان که یهودیان در قرن نوزدهم، یعنی هنگام ظهور صهیونیسم، آمیزه ای کاملاً ناهمگون بودند. در میان آنان یهودیان یدیشی اشکناز، یهودیان جهان غرب، یهودیان سفاراد جهان اسلام، یهودیان عرب شده، قرائیان و حاخامیان (که خود به ارتدوکس و محافظه کار و اصلاح طلب تقسیم می شوند) وجود داشتند. اینها، علاوه بر ده ها تقسیم بندی دینی، قومی و نژادی دیگر است. صهیونیست ها همه آنان را "ملت واحد" یا به تعبیر هرتسل (Ein Volk)نامیدند. آنان شعار خود را مطرح کردند و فقط توانستند که درصد محدودی را به اسرائیل کوچ دهند. حتی بسیاری از اوقات، مهاجرت نه به دلایل قومی بلکه با انگیزه های فرصت طلبانه محض انجام می شد. صهیونیست ها از جهت منابع انسانی با یک بحران مواجه اند.

این بحران نتیجه رفتار یهودیان جهان است که این رفتار برآمده از ایمان به مقوله "قومیت یهودی" نیست. از این روست که مهاجرت یهودی همچنان اساساً روبه سوی ایالات متحده دارد و می بینیم که اغلب پیروان ملی گرایی یهودی همچنان در تبعیدگاه به سر می برند و بازگشت به وطن قومی خود را نمی پذیرند. دروغین بودن مقوله "قومیت یهودی" در ناکامی رژیم صهیونیستی برای تعریف یهودی، یعنی آنچه "هویت یهودی" نام دارد، آشکار می شود. هنگامی که اعضای گروه های مختلف یهودی به آمریکای لاتین مهاجرت کردند، دریافتند که گروهی ناهمگون هستند زیرا مثلاً یهودی آلمانی می دید که صفات ملی مشترک او و مهاجر آلمانی غیریهودی بیش از صفات مشترک او و سایر یهودیان است. این کشف در آمریکای لاتین بیش از هر منطقه دیگر جهاناتفاق افتاد. در ایالات متحده و سایر کشورهای مهاجرپذیر مثل کانادا و استرالیا، یک هویت قومی جدید به مهاجران عرضه می شود که باید آن را بپذیرند. مهاجران یهودی به خوبی از عهده این پذیرش برآمدند و البته گوشه ای از یهودیت خود را هم حفظ کردند. اما روشن بود که این خصوصیات صرفاً خصوصیاتی یهودی در قالب شخصیتی آشکارا آمریکایی بودند. اما در آمریکای لاتین، هیچ هویت قومی جدیدی در کار نبود. اگر هم بود یک هویت کاتولیکی، یعنی استمرار میراث اروپایی قاره، بود.

مهاجران یهودی نیز از همین سرمشق پیروی کردند. یعنی هر گروه یهودی مهاجر بر میراث ملی پیشین خود پای می فشرد. این وضع به تفرقه کامل یهودیان، تقسیم آنان به ده ها گروه و ظهور ناهمگونی شدید در میانشان انجامید. مثلاً در مکزیک ده ها گروه یهودی بود که دو گروه از آنان از سوریه بودند، یعنی ریشه سوری داشتند، یکی از این دو گروه دمشقی بود و دیگری حلبی و هر یک هم مؤسسات خاص خود را داشتند! در این اواخر، موانع در حال فرو ریختن اند اما فرو ریختن نیز در چارچوب آمریکای لاتینی انجام می شود و نه در چارچوبی یهودی.

رژیم صهیونیستی، برای ادغام مهاجران جدید در جامعه اسرائیل، تلاش های دامنه داری می کند، اما با این حال، ناهمگونی و انقسام و گونه گونی شدید این مهاجران کاملاً آشکار است، حتی اگر اسرائیل موفق به همگون سازی یهودیان شود، ثمره این تلاش هرگز "ملت یهودی" و تحقق "قومیت یهودی" نخواهد بود؛ بلکه هویت تازه ای ایجاد می شود که می توان آن را "ملت اسرائیل" و "ملیت اسرائیلی" نامید.

بسیاری از اندیشمندان یهودی و همچنین سازمان های یهودی، نظریه قومیت یهودی را، چه از منظر دینی و چه از دیدگاه لیبرالیستی یا سوسیالیستی، نمی پذیرند. آنان معتقدند که یهودیان یک ملت نیستند، بلکه یک اقلیت دینی وابسته و منسوب به ملت های میزبانشان هستند. منادیان ملیت واحد گروه های یهودی (دیاسپورا) نیز اندیشه انتزاعی ملیت جهانی یهود و در عین حال مرتبط با فلسطین را رد می کنند و معتقدند که اگر یک وابستگی قومییهودی وجود داشته باشد، عبارت است از وابستگی های قومی گوناگون، متنوع و مربوط به جوامع مختلف؛ خواه این جوامع در اروپای شرقی باشند و خواه در ایالات متحده. از این رو، می توانیم درباره "اقلیت قومی یهودی در اروپای شرقی"، که تفاوتی با اقلیت های قومی دیگر ندارد، سخن بگوییم؛ اما نمی توانیم به صورتی کلی درباره "ملت یهودی" بحث کنیم. در اسرائیل جریانی فکری به نام "جنبش کنعانی" (منسوب به سرزمین کنعان) وجود دارد که اندیشه "ملیت اسرائیلی" را عنوان می کند. کلمه "ملت" در تألیفات دینی یهودیان، بسیار آمده است. اما مقصود از این کلمه گروهی دینی با عقیده و وابستگی دینی واحد است. اصطلاحات دینی مشابه دیگری را هم می بینیم؛ اصطلاحاتی نظیر "ملت برگزیده" "امت روح" و "ملت مقدس" که صرفاً دلالت بر یک تجمع دینی یا اخلاقی دارند.

اما صهیونیسم از شباهت اصطلاح دینی و اصطلاح قومی رایج استفاده می کند تا نشان دهد یهودیان اولین ملت روی زمین و اولین قومیت تاریخ اند. از همین جهت، محقق عرب باید از کاربرد اصطلاحاتی چون "ملت یهود" و "قومیت یهودی" یا حتی "درگیری اعراب و یهودیان" بپرهیزد. زیرا میان دین اسلام و قومیت غربی از یک سو، و دین یهود از سوی دیگر، هیچ درگیری سیاسی مسلحانه یا غیرمسلحانه وجود ندارد؛ بلکه درگیری ها عربی ـ اسرائیلی است، یعنی درگیری میان اعراب و مهاجران صهیونیستی که به زور در فلسطین ساکن شده اند.

در برگه های احراز هویت اسرائیلیان سه بند وجود دارد: شهروندی، دین و قومیت. شهروندی همه مردم، از جمله اعراب، "اسرائیلی" است. بند دین مختلف است: برای مسلمانان، اسلام؛ برای مسیحیان، مسیحیت و برای یهودیان، یهودیت. اما قومیت، برای اعراب، عربی است و برای اسرائیلیان یهودی ناچار باید همان "یهودی" باشد. زیرا با بینش صهیونیستی، دو بند دین و قومیت باید برای یهودیان یکی باشد. در صورتی که دقت در ادعاهای آنها، پوچی پایه و اساس این افکار و خرافات (خیالبافیها) را ثابت می کند و روشن می گردد که یهودیان از نژاد واحدی نیستند. از نژادهای خزر بوده و نیز دارایتاریخ و زبان مشترکی نیستند و اکثریت قریب به اتفاق آنها مخالف بازگشت به فلسطین هستند. به هر حال آنها ملت واحدی نیستند تا یک ملیت تشکیل دهند.

مأخذ:

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهش های تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد ششم، چاپ اول، پاییز 1382.
  2. موسوعة السیاسة: "القومیة الیهودیة"، مؤسسة العربیة للدراسات و النشر، جلد چهارم، 1990.