عبرانیان بنی اسرائیل

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


چهارصد و سی سال پس از ورود حضرت یعقوب به مصر، حضرت موسی، فرزند عمرام

(عمران)، قوم را که ششصد هزار مرد و زن به غیر از احتساب کودکان بودند، از سرزمین مصر، برای رسیدن به ارض موعود، به حرکت در آورد. سرزمینی که موسی گفته بود در آنجا جویی از شیر و جویی او عسل روان است. قوم پس از طی چهل و چهار منزل که اولین منزل آن رعمسیس (رامسس) بود، حرکت کرد و پس از عبور از بیابانهای متعدد و کوهستانها و دشتها و تحمل مشقات و گرفتاریها، به آخرین منزل در اردن، در جایی به نام شطیم رسید. در مسیر حرکت قوم که چهل سال به طول انجامید، حوادث و رویدادهای زیادی بر قوم وارد شد و فتنه و فساد بسیار از آنها سر زد.

زمانی که موسی برای آوردن الواح دهگانه، به کوه رفته بود، پس از بازگشت که چهل روز طول کشید متوجه شد قوم، هارون را فریفته و تهدید کرده و گوساله طلایی سامری را پرستش می نماید موسی خشمگین شد و الواح را بر زمین زد و شکست و هارون را مورد عتاب و سرزنش قرار داد. قوم به خاطر نافرمانی چهل سال در بیابانها سرگردان بود، اما به هر شهری می رسید از غارت و تجاوز ابایی نداشت. هارون برادر موسی در بین راه در کوه هورد درگذشت، موسی با قوم باز هم طی طریق کرد تا بالاخره به بیابان سرزمین شطیم در اردن وارد شد و همانجا متوقف گردید و خیمه اجتماع را در آنجا بنا نمود.

بنابه قول تورات، بنی اسرائیل در شطیم اقامت نمود و قوم با دختران موآب زنا کردن گرفت (سفر اعداد، باب 25 بند 1) و قوم در این محل به بت پرستی پرداخت و خشم خدای یگانه را برانگیخت. در تمام مدت چهل سال سرگردانی، موسی از موعظه و نصیحت و هدایت قوم، فروگزار نمی کرد. سخنان موسی در منازل مختلف مخصوصا وصایای او پیش از مرگ بسیار قابل توجه است. اما، قوم روز به روز طاغی تر و عاصی تر می گشت، تا بالاخره از جانب یهود خدای یگانه به موسی خطاب شد که، تو به خاطر خطاهای قومت نمی توانی پای را از اردن بیرون بگذاری. و پای تو به سرزمین موعودنخواهد رسید، چرا که، اینک زمان مرگ تو فرارسیده است. پس موسی مجددا قوم را جمع کرد و چندین شبانه روز نصیحت نمود و راهنمایی کرد، و یوشع بن نون را که از همه داناتر بود برای هدایت قوم برگزید و ارشاد کرد. پس آنگاه بنده خداوند، موسی، در آنجا به زمین موآب، برحسب قول خداوند مرد و او را در زمین موآب در مقابل بیت فغوره در دره دفن کردند. احدی قبر او را تا به امروز ندانسته است. موسی چون وفات یافت صد و بیست سال داشت و نه چشمش تار و نه قوتش کم شده بود. پس از مرگ او بنی اسرائیل در موآب سی روز ماتم گرفت.

بنابراین قول موسی از سرزمین اردن عبور نکرد. وی به قوم خود چنین گفت: "خداوند به خاطر شما بر من غضبناک شده قسم خورد که از اردن عبور نکنم. و به آن زمین نیکو که یهوه خادیت به تو برای ملکیت می دهد، داخل نشوم. بلکه من در این زمین خواهم مرد و از اردن عبور نخواهم کرد. لیکن شما عبور خواهید کرد و آن زمین نیکو را به تصرف خواهید آورد. پس احتیاط کنید مبادا عهد یهوه، خدای خود را که، با شما بسته است فراموش نمایید."

موسی پیش از مرگ خویش نوشته های الواح شکسته را که در ذهن خود داشت به دستور یهوه بر روی دو لوحه سنگی نوشت و در تابوت عهد که از چوب سفط یا سدر ساخته بودند جای داد. او ضمن وصایای خود گفته بود که باید تابوت عهد را به ارض موعود ببرند، تابوت عهد را در خیمه (میشکان) یا عبادتگاه سیار که وسایل آن را با چوب شطیم ساخته بودند نگهداری و همه جا با خود حمل می کردند.

پس از حضرت موسی عبرانیها:

عبرانیها به ابراهیم که ملقب به عبری بود نسبت داده شدند یا به عبور آن از بروز اردن یا رود فرات همچنانکه بعضی روایات ذکر کرده اند نسبت داده شدند، یا به خاطر تبرک جستن از نام یکی از اجداد دعوت شده اش "عبیر" چنانکه بعضی روایات ذکر می کنند، نسبت داده شدند. بحرانیها چهارمین شعبهسامی به شمار می روند که سوریه جنوبی را وطن قرار دادند یا (کنعان، چنانکه نامیده می شدند) سه تای اول عموریین ـ کنعانیها (آرامیها) بودند. و معتقدند که بحرانیهای چادرنشین در ابتدا کنعان را در سه بار هجرت وطن قرار دادن که ده تای آن اسطوره یا افسانه ای و سری تاریخی است و ابتدا از سرزمین را مذین در قرن هیجدهم قبل از میلاد حرکت کردند که با جنگهای الهکوس مصر همزمان بود و هجرت دوم با آرامیها در قرن چهارده قبل از میلاد همزمان بود در زمانی که هجرت سوم از مصر به رهبری موسی در اواخر قرن سیزدهم قبل از میلاد اتفاق افتاد.

کنعانیها قبل از هجرتهای سه گانه در ساحل فلسطین ساکن بودند. عموریها در ارتفاعات سکنی گزیدند و گروههای دید که شأنشان پایین است در مناطق متفرق دیگر سکنی گزیدند و نتیجه درهم آمیختگی همه عناصر، باعث تولد نسل جدید بحرانیهای متمدن شد. که از ساکنان قبلی زراعت و خواندن و نوشتن را یاد گرفتند و عده زیادی از علما بر این اعتقادند که بحرانیها با رسیدنشان به فلسطین از زبان آرامی قدیمشان به زبان کنعانی منحرف شدند و با این زبان بسیاری از مظاهر اساسی فرهنگ کنعانی بخصوص در زمینه عارت را به ارث بردند.

تورات آغاز تاریخ بحرانیها را با هجرت ابراهیم شهرهای رافدیها به فلسطین از راه حران مشخص می کند، به گونه ای که با قبیله اش نزدیک الخلیل (جدون) اقامت گزید. و این هنگام نوه اش یعقوب ابن اسحاق در "فدان آرام" چند سال اقامت گزید. و یعقوب با کمک پسرش به نعمتهای پدر رسید و رهبر عبرانیها شد و بر خودش (یا بر بحرانیها) نام اسرائیل را گذاشت و این زمانی بود که بر برادرش عیسویا العیص اسم دیگر به نام "آدوم" به معنی قرمز را گذاشت و او کسی بود که با گروهش در منطقه جبل سعیر سکنی گزید و به نام ایدومیها شناخته شد.

از بین فرزندان یعقوب یوسف بود که مقامش در دولت مصر قدیم بالا رفت و موافقت فرعون را برای جای دادن اهلش در مصر برای چند نسلبرانگیخت پس در مصر تا زمان خروجشان به طرف فلسطین به رهبری حضرت موسی اقامت گزیدند و مورخین بزرگ به تاریخ خروج عبرانیها از مصر و به مشخص کردن زمان خروج قبیله "راحیل" که تاریخ حقیقی آنان است تمایل پیدا کردند ـ و به مشخص کردن آن زمانی در ثلث آخر قرن سیزدهم قبل از میلاد، هنگامیکه بعضیها آن را در زمان مرنبتاح بن رعمیس دوم (1224 ـ 1215 ق. م) مشخص کردند، تمایل پیدا کردند. منابع قدیمی بسیاری سختیهایی را که بحرانیها در زمان عبورشان از سینا با آن روبرو شدند، متذکر می شدند.

چنانکه مشخص می کنند، بعضی از پژوهشگران معتقدند که در منطقه مدین که در قسمت جنوب سینا واقع شده موسی با پروردگارش اتصال پیدا کرد و قبل یا بعد از آن با دختر کاهن مدین ازدواج کرد و عیرانیهای دیگر با بعضی قبایل شمالی جزیره عربی ازدواج کردند. بعد از مدتی این گروه که تعدادشان در حدود هفت هزار بود به سیجون پادشاه سموریها و عوج پادشاه یاشان پیروز شدند. و در فلسطین با دستهایشان شهر لخیش (تپه الدویر) وعای و اریحا که غارت کرده و به آتش کشیدند و نابود کردند. احیانا با نیروی نظامی و ازدواج و قیام و آشوب و پیوستن نزدیکانی که قبلا به مصر هجرت نکرده بودند، عبرانیها بر قسمت وسیعی از سرزمین فلسطین اشغالی سیطره پیدا کردند و هنگام برقراری سلطه شان اقدام به تقسیم این سرزمینها میان قبایلشان کردند.

منابع خبردهنده که دو قبیله "یهودا" و "بنیامین" دشتهای شمالی اطراف اورشلیم را به عنوان وطن برگزیدند. دوره جایگزینی ربع آخر قرن دوازدهم قبل از میلاد و سه ربع اول قرن یازدهم قبل از میلاد فرا گرفت.

مورخین براین دوره نام "دوره قاضی ها" را نهادند. و این قاضیان جنگجویان قوی و حکام ملی گرا بودند و در رأس آنها دیوره و باراق و جدعون و شمشون قرار داشتند و عبرانیها را در جنگهایشان بافلسطینیها رهبری کردند و بر آنها پیروز شدند ولیکن نیروی فلسطینیان با شناخت روشهای ذوب آهن و استفاده آن در جنگ زیاد شد و در نیمه دوم قرن یازده قبل از میلاد توانستند عبرانیها را شکست دهند و با آغاز قرن دهم قبل از میلاد سیطره فلسطینیان بر سرزمینهای ساحلی ضعیف شد و پادشاه عبرانی داود توانست برآنها چیره شود.

دوره سیطره بحرانیها بر بعضی از نواحی فلسطین فرصت ایجاد دولتی با نشان سلطنتی را ایجاد کرد. در آن دولت صفات افراطی بحرانیها بخصوص در موارد دینی آشکار شد و منابع یهودی ذکر کردند که شیوخ بنی اسرائیل (که دلگیر شدند مگر اینکه برای ایشان هم سرزمینی مثل سایر مردم مجاور باشد) از رهبر دینی صموئل خواستند که ملکی از بین آنها انتخاب کند پس شاؤل که طبق ذکر مصادر از نظر قامت از دیگر افراد قومس بلندتر بود، انتخاب شد.

از او خواستند که طبق دستورات یهوه (کنیه یهود) حکم کند ولیکن پادشاه اول عبرانیها به ملکیت نه از نظر طبیعت و نه از نظر قدرت نظامی توجهی نکرد، فلسطینیها در جنگ جلبوع (جلبون کنونی) توانسته اند سه تن از فرزندان پادشاه عبرانی را بکشند و وادار به خودکشی کنند و فلسطینیها سرش را (ملک عبرانی) قطع کردند و جسد ملک عبرانی و فرزندانش را بر دیوار بیت شان (بیسان) میخکوب کردند.

سلاحش را به یکی از معابد الهه عشتاروت به عنوان غنیمت جنگی فرستادند. مؤس واقعی مملکت عبرانیه اول داود بود (در حدود 1004 ـ 963 ق. م) که سلاح پادشاه سابق را حمل می کرد و در خلال حکومتش در توسعه مرزهای مملکتش موفق شد و به دژ اورشلیم به عنوان پایتخت مملکتش تکیه کرد به خاطر اینکه تسلط داشته باشد و در میان راههای مهم داخلی و خارجه از مرزهای مراکز پیشین واقع شود.

در آن معبدی برای یهوه بنا کرد و همین طور برای خودش قصری بنا کرد که بهترین معمارهایفینیقی را برای ساختنش به خدمت گرفت. و مورخان دوره حکومت داود را دوره طلایی اول در زندگی بحرانیها از دو ناحیه سیاسی و ادبی به گونه ای مخصوص دانسته اند. در زمان سلیمان بن داود (963 ـ 923 ق. م) مملکت عبرانی به نهایت بزرگی و ابهت خود رسید و در بسیاری از کارها، با ممالک شرقی معاصر مشابهت پیدا کرد بخصوص در کارهای عمرانی و سطح زندگی (با ممالک شرقی معاصر مشابهت پیدا کرد) و همچنین در زمان سلیمان روابط عبرانیها با صوریهای (شهر تاریخی لبنان) فعال شد که در ساختن ناوگان بخرانی که اختصاص به تجارت بر دریای احمر داشت، سهیم شدند و روایات اسم سلیمان را همردیف نیرو و بزرگی و حکمت قرار دادند.

در واقع وحدت موقتی که بین دو گروه اسرائیل و "یهوذا" پیش آمد که داود و سلیمان در خلال حکومتشان آن را محقق کردند در بسیاری از اوقات در معرض نابودی قرار می گرفت و این هنگامی بود که بین شمال که در زمینه زراعت کار می کردند و اهل جنوب که چوپان بودند، اختلاف پیش می آمد و همچنین هنگام اختلاف بین روش شمالیها که کنعانی بودند و روش جنوبیها که یهوه را عبادت می کردند، حکومت در معرض نابودی قرار می گرفت، سبب اولی بود که موقعیت را برای تقسیم طرفین پیش می آورد و این فرصت بعد از مرگ سلیمان سال 933 ق ـ م هنگامی که نمایندگان قبایل دوازده گانه در شکیم (نزدیک نابلس) برای انتخاب رصبعام بن سلیمان به عنوان پادشاه (در حالی که او شانزده ساله بود) اجتماع کردند نمودار شد.

هنگامی که از او سؤال می شود برای تخفیف بار مالیاتی که پدرش واجب کرده کاری انجام خواهد داد یا نه رحبعام با خشونت سؤلش را رد می کند و نمایندگان ده قبیله بر عدم بیعت با او اتفاق کردند و بر بعام از قبیله أفرایم را به عنوان پادشاه انتخاب کردند و بر سرزمینشان نام "اسرائیل" و بر پایتختشان شکیم را اطاق کردند سپس ترزه و بعد از آن سامره نامیدند.زمانی که دو قبیله یهودا و بنیامین تحت حکومت و سرپرستی رحبعام بودند و مملکت "یهودا" را تشکیل دادند و پایتخت آن را اورشلیم قرار دادند. درگیری بین دو مملکت آغاز شد.

مشهورترین پادشاه مملکت "اسرائیل" در سالهای (885 ـ 874 ق ـ م) عمری بود و شهر سامره را بنا کرد و پایتخت سرزمینش قرار داد. و جانشین آخاب (874 ـ 852) مثل او نبود بلکه در ایجاد قدرت بر مملکتش موفق نشد و به همسرش ایزابل دختر پادشاه صور و صیدا اجازه داد عبادت الهه فینیقی را بعد را در "اسرائیل "واجب کند تا آنجا که منجر به قیام باهوا یکی از افسران آخاب، با انقلابی که منجر به نابودی پادشاه شد، گردید.

به عبارت یهوه بازگشتند و در زمان یربعام دوم (785 ـ 745 ق ـ م) که سومین نسل باهو بود مملکتش از شمال طبق برآورد آرامیها توسعه یافت و لیکن زیاد ادامه پیدا نکرد تا اینکه منجر به ظهور پادشاه آستوری تگلات پلاسر سوم (745 ـ 727 ق. م.) در این قسمت از مرزهای توسعه بافته شد. و شلمانصر پنجم جانشین او شد و بعد از آن سارگون دوم با مجازات هوشع آخر پادشاه اسرائیلی و اسارت بزرگترین مردانش تا شهر میدیه در فارس، به خلافت رسید بدین گونه مملکت اسرائیل متلاشی شد.

بعد از گذشت کوتاهی سارگون و بعد از جانشینانش به جا دادن قبایل جدید از بابل و عیلام و سوریه و سرزمینهای عرب دیگر در اماکن اقامت عبایل عبرانی اسیر شده، یا منطقه سامره، اقدام کردند و این گروه، با اسرائیلیهای باقی مانده در آمیختند و در اعتقادشان به عیادت یهوه متحد شدند و طایفه ای جدید که طایفه سامری باقی مانده از اختلافات با عبرانیها تا امروز بود را گرد آوردند و آنها را همیشه در نزدیکی نابلس سکنی می دادند (نک: سامریها). اما مملکت عبرانیه جنوبی مملکت یهودا بود که بیشتر از همسایه شمالیش ادامه پیدا کرد و در آغاز تأسیس با مخالفت روبرو شد (حوالی سال 920 ق. م) با جنگ مصری که منجر به تخریب شهرهای داخلی تحتنفوذش شد.

در دوره ای که تهاجمات مصری و آشوری پایان گرفت چنانکه در بعضی از منابع (حدود سال 782 ـ 751 ق. م) آمده: ملک عزریا یا عزیا به تنظیم ارکان ارتش و بازسازی دژ اورشلیم اقدام کرد و بر فلسطینیها و اعراب عموتیین پیروز شد. بعد از فروپاشی مملکت اسرائیل (721 ق. م) مملکت یهودا بیشتر در معرض هجوم قرار گرفت بخصوص از شمال و هنگامی که ملک حزقیا سعی کرد از درگیریهای مصری رافدی استفاده کند و مصریها را در مخالفت با آشوریها کمک کرد، آشوریان به محاصره اورشلیم اقدام کردند سال 701 ق. م سنا خریب پرداخت جزیه را بر آنها تحمیل کرد و تعدادی گروگان گفت و آنها را به پایتختش نیز فرستاد.

نتیجه این جنگ و دادن جزیه به طور مرتب مملکت یهودا را ضعیف کرد و بین کرنش در برابر دولت بابلی یا هم پیمانی با مصر مردد شد و هنگامی که مصریها یهویا قیم (608ـ597 ق. م) را به هم پیمانی با ایشان (مصر) و مخالفت با بابلیان قانع کردند نبوخذنصر در سال 597 ق.م اقدام به اشغال اورشلیم کرد و پادشاه متمرد را کشت و جانشینی یهویافین بیشتر از حکومت پدرش نمی باشد و این در حالی است که بعد از سه ماه از بازگشت نبوکدنصر قیام کرده و دست آخر بار دیگر به اورشلیم هجوم برد و پادشاهش و تعداد زیادی از افراد لشکرش و صنعتکارانش را اسیر کرد. (ر. ن: اسارت بابلیها) قبل از بازگشتنش دوستی واقعی را به عنوان پادشاه مملکت یهودا معین کرد و به رغم اینکه در آخر تعدادی از بزرگان متحد به دوستی نبوخذنصر سفر شدند همانا او به میل رهبران ملی پاسخ داد، شخص قابل اعتمادی را به عنوان وزیر مصر برانگیخت و هنگامی که نبوخذنصر اقدام به ارسال پیروز کرد او قدرتی نداشت سال 586 ق ـ م و در نابودی اورشلیم و همه شهرهای یهودی و در اسارت تعدادی از یهودیان که تا بابل کمتر از پنجاه هزار نفر نبودند و در پایان دادن عمر مملکت عبرانی در تاریخ بعد از بیرونآوردن چشمهای دوستش و کشتن فرزندش در مقابلش، قدرتی نداشت.

عبرانیان همیشه خود را قوم منتخب الهی و برگزیده خدا می دانسته اند و اقوام دیگر ساکن سرزمین فلسطین را خوار و بی مقدار می پنداشتند.

در تورات همه جا از قوم عبرانی به نام قوم برگزیده خدا نام برده شده است. اما همین قوم برگزیده نیز بارها مورد غضب الهی قرار گرفته است. به طوری که از متن تورات پیداست این قوم پیوسته دچار طغیان و سرکشی می شد و از اطاعت یهوه، خدای یگانه یهود سرباز می زد. عصیان، نشنیدن سخن انبیای خود، آزردن ایشان و طبق نص قرآن مجید، کشتن انبیای خود از دیگر اعمالشان بوده است.

طغیان و عصیان بنی اسرائیل در زمان فرزندان سلیمان (ع) به جایی رسید که "نبوکد نصر" (بخت نصر) هفتاد هزار نفر از بنی اسرائیل را با چند نبی آنها به اسارت بابل برد و "شلمانصر پنجم" وحشیانه ترین کشتار و قتل عام را در اورشلیم انجام داد.

یهودیان دو گروه اند: یهودیان اشکناز (نک: اشکنازیها) یا غیرسامی که 82 درصد کل یهودیان را تشکیل می دهند و یهودیان سامی که فقط 18 درصد دیگر را شامل می شود. یهودیان اشکناز نژادشان به مغولها، ترکان شمال، ساکنان شمال دریای خزر و فنلاندیها می رسد.

اقوام مذکور بعدها به مذهب یهود گرویدند و دولتی به نام دولت "خزر" تشکیل دادند و شهر "استراخان" بین مرزهای چک اسلواکی و مجارستان در شمال غرب بوداپست را به پایتختی برگزیدند و بعداً پس از پراکندگی زیاد به فلسطین مهاجرت کردند. دسته دوم یعنی سامیها که 18 درصد یهودیان را تشکیل می دهند خود را از نژاد سامی و از اعقاب حضرت ابراهیم (ع) و حضرت یعقوب (ع) می دانند.

مآخذ:

  1. حمیدی، جعفر: تاریخ اورشلیم، امیرکبیر، 1364.
  2. الموسوعة الفلسطینیة، جلد اول تا چهارم، چاپ

اول، 1984.

  1. American of shool oriental Researeh An nual, No Crowfoot, Early M: lvories from smaria,72.1938. j. Davis, 1944. D.: The westminster landoon 1938. antique Dussaud, etR.: Dictionaryof the Bible, Topographie paris Historiquede Lasyrie 1927. 1951. Hitti, P.K.: History syria of mendievale, Yorkincludinglabanon and palestine, londoon Olmstead.