آوارگان فلسطینی، سیاست تاراندن: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل
جز (۱ نسخه واردشده)
 
(بدون تفاوت)

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۶:۳۶


یکی از دلایل مهم اصرار اسرائیل بر تداوم سیاست توسعه طلبانه اش تمایل شدید دستگاه حاکمه رژیم صهیونیستی به اعمال فشار مستمر و بی امان بر کشورهای عرب همجوار خود بود تا آنها را مجبور سازد که آوارگان فلسطینی جنگ 1948 را از حول وحوش خطوط آتش بس دور کنند. این تمایل، در اوایل دهه 1950، مبتنی بر ملاحظات نظامی نبود: تصریحات و مواضعی که رهبران رژیم صهیونیستی داشتند به خوبی نشان داده که در آن زمان حکومتاسرائیل بیشتر خواهان تشدید تشنجات مرزی بوده تا تخفیف یا از میان بردن آن، علاوه براین، در این ایام حکومت اسرائیل، از یک سو به امنیت سکنه یهودی نواحی مرزی این کشور بی اعتنایی می کرد و از سوی دیگر به احساس خطری موهوم در میان آنان از طریق تحریک و تبلیغات دروغ دامن می زد، و بر هر دو کار به طور یکسان تعمد و اصرار می ورزید. مضافا که در آن سالها هنوز هیچ گونه نهضت مقاومت فلسطینی متشکل به وجود نیامده بود.

این نیز کاملاً روشن بود که مخالفت نکردن رژیمهای عربی با فعالیتهای نوعا چریکی محدودی هم که انجام می شد، به قصد تدارک جنگی برای آزادسازی فلسطین نبود، بلکه بیشتر به این منظور بود که تشنجات ناشی از حضور آوارگان فلسطینی در داخل کشورهایشان را تخفیف بدهند و نگذارند که مسأله در داخل و مجامع بین المللی به بوته فراموشی سپرده شود. اما با تمام این احوال، حضور آوارگان فلسطینی در طول خطوط آتش بس ـ یعنی غزه و ساحل غربی رود اردن ـ ازنطر اسرائیل نه تنها همواره یادآور غیرقانونی بودن اشغال سرزمینهای عربی فلسطینی توسط اسرائیل در سالهای 49ـ1948 و تخطی این رژیم از قطعنامه های سازمان ملل ناظر بر تقسیم مجدد فلسطین بود، در عین حال محدوده مرزهایی را که اسرائیل هیچ گاه تمایلی به محصور ماندن در آن نداشت، نیز به نحوی ملموس و زنده مشخص می ساخت.

به عبارت دیگر، به اعتقاد رهبران اسرائیل، مادام که مردم فلسطین به نحو مشخصی در خاک فلسطین حضور می داشتند، همواره خطر اعمال فشار بین المللی در حمایت از ادعای آنها برای بازگشت به وطنشان فلسطین وجود می داشت و احتمال مخالفت مجامع بین المللی با تلاشهای اسرائیل برای جایگزین کردن مفهوم "ارض اسرائیل (Eretz Israel) به جای مفهوم ژئوـ پولتت کنونی تمامی فلسطین را نزدیک می ساخت.

بایستی تاکید شود که موضع شارت وزیرخارجه وقت اسرائیل در مورد مسأله تاراندن آوارگان فلسطینی با استفاده از روشهای غیرنظامی برای پراکنده ساختن آنان، هیچ فرقی با موضع "جنگ طلبانه" رژیم صهیونیستی نداشت زیرا او نیز تقاضاهای مکرر کنت برنادت (Count Bernadotte) را در سال 1948، مبنی بر بازگشت آوارگان فلسطینیبه وطنشان، رد کرده بود. (نک: برنادت، گزارش)

در سال 1949 نیز وی موضع "حزب جامع صهیونیست (General ZioniSt party) را که طرفدار تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی در ساحل غربی رود اردن و مخالف توافق با ملک عبدالله بر سر تقسیم ساحل غربی میان اسرائیل و اردن بود، به باد تمسخر و استهزا گرفته بود. در خلال یادداشتهای او اشارات فراوان به مذاکراتی که دستیاران ارشد وی در وزارت خارجه برای اسکان دادن فلسطینیان در کشورهایی نظیر لیبی، سوریه و یا عراق، با نمایندگان کشورهای عرب و یا مقامات عرب در تبعید به عمل آورده بودند، به چشم می خورد. یکی از مقامات برجسته عربی که در این زمینه با وی مذاکره شده بود، مصطفی عبدالمنعم، معاون دبیرکل جامعه عرب بود که شارت در یادداشتهای روز 23 مه و 1954 خود از قول او نقل کرده که صریحا گفته بود "آوارگان فلسطینی بایستی در کشورهای همجوار اسرائیل و یا، اگر سرمایه لازمه در اختیار باشد، در صحرای سینا اسکان بیابند".

در 30 ژوئن 1954، شارت در ملاقات با دونماینده از "اتحادیه آوارگان فلسطینی" یعنی عزیز شحاده از یافا و محمد یحیی از طنطورة در زمینه پرداخت غرامت باایشان گفت وگو کرده بود، (نک: غرامت به آوارگان فلسطینی، پرداخت) و دست آخر در 28 مه 1955، نظر شارت در مورد مسأله آوارگان فلسطینی، در لابلای دستوراتی که در ارتباط با پیمان پیشنهادی آمریکا به سفرای اسرائیل می داد، صریحا اظهار گردید. وزیرخارجه اسرائیل نگران آن بود که مبادا پیمان امنیتی پیشنهادی مزبور متضمن برخی شرایط نامطلوب باشد.

وی اظهار داشت: "ممکن است که بخواهند با اعمال فشار بر ما برای دادن امتیازاتی در زمینه مسأله تصریحات اراضی و مسأله آوارگان، صلح را برقرار کنند. من به سفرای اسرائیل هشدار دادم که بایستی با هر گونه تصور امکان بازگشت حتی چند ده هزار آواره فلسطینی به این سرزمین، ولو به قیمت از دست رفتن صلح، مبارزه کرد.

باید توجه شود که مواضع و تصریحات بالا از شارت همان رهبر لیبرال صهیونیستی بود که چون دو سال در ایام نوجوانی اش در یک دهکده عرب در ساحل غربی زندگی کرده بود و زبان عربی می دانست و در ایام خدمتش در ارتش ترکیه عثمانی چند صباحی در سوریه به سر برده بود، مدعی کارشناسی و خبرگی در مسائل اعراب بود. یکی از نوشته های مورخ 15 نوامبر 1953 یادداشتهای وی، که به گزارش همان روز کلنل اسحاق شانی (Col. Yitzhak Shani)فرمانده نظامی ارشد وقت اقلیت عرب اسرائیل، مربوط است، تمام تصورات وی از مسأله فلسطینیان به وضوح تمام نشان می دهد. (همان طور که روشن است، کسانی که شارت در این نوشته آنها را نفوذی یا میهمانهای ناخوانده می نامد، همان اعراب فلسطینی هستند که به زور از وطن خود آواره شده و می کوشیده اند تا به وطن خود بازگردند و یا با اقوام و خویشان خود در اسرائیل دیدار کنند.)

در این گزارش آمده است: شانی گزارش داد که علاوه بر 30000 فلسطینی ای که بلافاصله بعد از جنگ اعراب و اسرائیل به اسرائیل بازگشته اند، طی سه سال گذشته نیز 20000 فلسطینی نفوذی دیگر در این کشور اسکان یافته اند... آیا تنها با دل خوش کردنبه این که به این 20000 نفر اقامت دائمی داده نشده، می توان تصور کرد که از آن پس جریان نفوذی این میهمانان ناخواسته و ناخوانده به قصد اسکان در این کشور متوقف شده است؟ کنار رفتن حکومت نظامی اسرائیل به منزله آن است که مرزهایمان را به نفوذ بی وقفه فلسطینیان به حواشی این کشور و هجوم فزاینده آنان به داخل این سرزمین کاملاً بازگذاشته باشیم. حتی اگر اوضاع به همین شکل فعلی باقی بماند، باز حدود 18000 عرب در جلیل برای تردد آزادانه در نواحی غربی و جنوبی، و نه شمالی یا شرقی، اجازه نامه دایمی دارند...

درست است که مشکل یهودیان کوچ داده شده به اسرائیل را بایستی از طریق اسکان دادن دایمی آنها حل کرد، ولی آنها مطلقا حاضر نیستند در زمینهای متعلق به آوارگانی اسکان یابند که هنوز در آن سوی مرزهای اسرائیل پراکنده هستند... اگر برای این یهودیان جلای وطن کرده در سرزمینهایی خانه بسازیم که مالکان آنها غایب یا آواره شده اند، ولو آن که خانه ها سنگی هم باشند، آنان در این خانه ها نخواهند نشست... اعرابی که همچنان در اراضی خودشان زندگی می کنند وضعشان خیلی بهتر است چراکه هزینه تولید محصولاتشان به مراتب از هزینه تولید محصولات یهودیان کمتر است، به علاوه، آنها از خرج کردن پولشان و صرف نیروی انسانی خود برای نگهبانی و مراقبت از مایملکشان نیز معاف هستند، زیرا اعراب نفوذی با ملک و مال آنها کاری ندارند... شاید بعد از این سخنرانی، اعضا و هواداران "حزب جامع صهیونیست" بالاخره از مخالفت با ادامه حکومت نظامی دست بردارند "(15 نوامبر 1953، ص 150).

در طول سالهای 54ـ1953 شارت هرچند گاه یک بار در خلال یادداشتهایش به پیشنهادهای بن گوریون، دایان، لاون و سایر هم مشربان آنها برای اولتیماتوم دادن به مصر اشاره کرده است: اولتیماتومی مبنی بر این که حکومت مصر یا باید همه آوارگان فلسطینی را از غزه خارج کند و در مناطق مختلف داخل مصر مستقر کند، و یا در غیر این صورت ... شرحی که شارت درباره مذاکرات هیأت دولت اسرائیل در هفته آخر ماه مارس 1955 بر سر پیشنهاد اشغال غزه از جانب بن گوریون، ارائه کرده نکات و مسائل بیشتری را باز می کند:

پیشنهاد وزیر دفاع بن گوریون این است که اسرائیل قرارداد آتش بس با مصر را فاقد اعتبار اعلام کند، و به ترتیب "حق" خودش را برای از سرگرفتن جنگ (49ـ1948) محفوظ داشته باشد... من در این جلسه منطق سفسطه گرانه و متقلبانه بن گوریون را محکوم کردم، او می خواهد به هر قیمتی که شده ثابت کند که مصر قرارداد آتش بس مزبور را نقض کرده، تا از آن طریق بتواند اعلام لغو قرارداد مزبور از جانب ما را توجیه کند و مالاً ما را مجاز به از سرگیری جنگ بداند... گیریم که 200000 نفر عرب هم در نوار غزه باشند و فرض کنیم که نیمی از آنها بخواهند و یا مجبور شوند که به طرف کوههای حبرون راه بیافتند.

روشن است که آنها در چنین صورتی دست خالی راه می افتند و اندکی بعد از آن که برای خودشان محیط زندگی ثابتی ایجاد کردند، باز دوباره آواره خواهند شد و به صورت گروهی آشوب طلب و یاغی درخواهند آمد. تجسم خشم و نفرت و قهر و میل بهانتقامی که نسبت به ما در دل آنها زبانه خواهد کشید، خیلی راحت است ... و تازه هنوز 100000 نفر دیگر از ایشان در نوار غزه باقی هستند و به خوبی می توان تجسم کرد که ما برای سرکوب آنها مجبور خواهیم بود به چه طریق و وسایلی متوسل شویم و چگونه با همین کار دوباره امواجی از خشم و نفرت علیه خودمان برخواهیم انگیخت و مطبوعات بین المللی با چه عناوین زشت و زننده ای از ما یاد خواهند کرد.

حرف آنها درباره حرکت اول ما این خواهد بود که: اسرائیل به نحوی تجاوزکارانه و ستیزه جویانه نوار غزه را اشغال کرده است. و درباره اقدامات بعدی مان خواهند گفت که اسرائیل بازهم گروههایی از آوارگان عرب را مرعوب و دربه در کرده است. (27 مارس 1955، ص 875)

شارت در یک نشست 6 ساعته دیگر در هیأت دولت اسرائیل در این باره به این ترتیب به استدلالات خود ادامه می دهد و می گوید:

ما نمی توانیم آنچه را که ... در سال 1948 به دست آوردیم، در هر زمان دیگری که دلمان بخواهد، تکرار کنیم. امروزه باید مرزهای موجودمان را بپذیریم و بکوشیم که برای فراهم کردن زمینه صلح و تحکیم روابطمان با قدرتهای بزرگ تنشهایی را که در روابط ما با همسایگان وجود دارد کاهش دهیم ... بالاخره من ثابت کردم که اشغال نوار غزه هیچ یک از مسائل امنیت ما را حل نخواهد کرد، چراکه ... در آن صورت... خشم و نفرت آوارگان فلسطینی از ما، به خاطر صدمات و لطمات و شرارتهایی که در خلالاشغال نوار غزه از ما خواهند دید، تشدید خواهد شد و لذا کماکان، و حتی بیشتر از پیش، برای ما دردسر ایجاد خواهند کرد ... (29 مارس 1955 ص 873) سخنان بن گوریون ... از خشم و کینه نسبت به کسانی که با نظر وی مخالف بودند، انباشته بود.

به نظر بن گوریون، مخالفان او از دیدن آینده وخیم اسرائیل عاجزند و نمی توانند بفهمند که ما (اسرائیل) تنها با دست زدن به اقدامات جسارت آمیز به موقع، و از دست ندادن فرصتهایی که پیش می آید می توانیم از مهلکه هایی که در پیش است به سلامت بگذریم...

مسأله آوارگان فلسطینی درواقع بلایی است که گریبان ما را گرفته است ولی با این حال، این بلا را به جان اردن خواهیم انداخت ... (29 مارس 1955، صص 875ـ874.)

مأخذ:

  1. دو کاچ، لیویا: تروریسم مقدس اسرائیل، مرتضی اسعدی، انتشارات کیهان، 1365.