هیشیل، آبراهام (1972 ـ 1907)

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


آبراهام هیشیل (Abraham Hischel)فیلسوف دینی یهودی که در یک خانواده حسیدیستی در لهستان چشم به جهان گشود و تلمود و کابالا را فراگرفت. سپس به آلمان و دانشگاه برلین رفت و در آنجا دکترا گرفت. در این مدت با مارتین پوپر آشنا شد. نازیها در اکتبر 1938 او را به همراه یهودیان شرق اروپا اخراج کردند. او تا مدتی در لهستان به تدریس اشتغال داشت و سپس به انگلستان و از آنجا به آمریکا مهاجرت کرد و در سال 1940 در دانشکده الهیات به تدریس پرداخت. هیشیل تحت تأثیر فلسفه پدیدارشناسی هاسرل قرار گرفت و برای همین کوشید تا در آثارش نوعی الهیات یهودی مبتنی بر منابع سنتی جهت پاسخگویی به سؤالهای جدید ارائه دهد.

هیشیل معتقد است که لیبرالیسم و اندیشه دینی واقعی با یکدیگر همخوانی ندارند؛ زیرا لیبرالیسم همه چیز را مورد نقد و بررسی قرار می دهد و معتقد است که انسان از درون نیز می تواند به رهایی دست یابد (اینها سخنان کاپلان و تا اندازه ای اصلاح طلبان است). اما هیشیل معتقد بود که انسان باید بر نیروی خارجی متکی باشد؛ زیرا عقل انسان نمی تواند تجربه دینی را کاملاً درک نماید و امر مقدس را نمی توان به طور کامل به مفاهیم فکری و تحلیلی انسان بازگشت داد.

اما انسان چگونه می تواند به این قداست رسیده، آن را درک نماید؟ هیشیل معتقد است که عناصر متعددی از جمله احساس تعجب و برتری در نهاد انسان نهفته است که می تواند انسان را به سوی خدا سوق دهد. البته او اصرار می ورزد که خدا فقط شعور و احساسی درونی نیست بلکه رازی فراتر از واقعیت است. (تفکر او در این زمینه با حلول گرایی رایج در اندیشه یهودی کاملاً تفاوت دارد).

براساس چنین تعریفهایی هیشیل معتقد است که شریعت برای فرد یهودی الزامی است و انسان با کارهای نیک خود در قداست الهی مشارکت می کند. اوامر و نواهی از نظر هیشیل صرفا دعا یا نماز عملی هستند و چنین تعریفی میزان تأکید هیشیل بر شخصی و عینی بودن تجربه دینی را نشان می دهد. هیشیل بر ایده برگزیدگی تأکید داشت، اما معتقد بود که این برگزیدگی بدان معنا نیست که قوم یهود ویژگیخاصی دارد بلکه نشان دهنده نوع رابطه با خداست. بنابراین یهودیان همواره باید خود را حفظ کنند تا شایسته این برگزیدگی باقی بمانند.

با این حال لایه حلولی یهودیت در تأکید هیشیل بر تمایز یهودی نمود عینی می یابد؛ چه یهودی باید بیش از یک انسان معمولی باشد و یهودیان برای مبدل شدن به قوم، باید فراتر از یک قوم عادی باشند. او حتی اعتقاد داشت که عهد و پیمان میان خدا و قوم، رابطه ای متقابل و برابر است؛ زیرا خدا برای تحقق اهدافش در هستی به انسان نیاز دارد. این یکی از مفاهیم اساسی کابالا است که هیشیل آن را آموخته بود. فلسفه وی را نئوحسیدیسم می دانند. هیشیل کتابهای متعددی نوشته که مهم ترین آنها عبارتند از "پیامبران" (1962)، "انسان کیست؟" (1965) و "اسرائیل، پژواک ابدیت" (1969).

هیشیل در جنبش حقوق مدنی دهه شصت نقش سیاسی قابل ملاحظه ای داشت و به یکی از قهرمانان چپ گرای یهودیان آمریکا مبدل شد. به رغم ارتباطی که با یهودیان محافظه کار داشت. دولت صهیونیستی در اندیشه های دینی و سیاسی وی هیچ جایی نداشت و چه بسا همین امر باعث شد تا در فعالیتهای صهیونیستی شرکت نکند. البته این مسأله با بیشتر تزهای وی همخوانی دارد به ویژه آن که وی بر بعد شخصی تجربه دینی تأکید می کند و در عین حال می کوشد تا در حلول گرایی گرفتار نشود.

مأخذ

  1. المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد پنجم، چاپ اول، پاییز 1382.