مارکسیسم و مسئله یهود

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


مسئله یهود در اروپا از نظر مارکسیسم، پدیده اجتماعی ـ اقتصادی تازه ای است که زاییده نظام سرمایه داری و بروز درگیریهای اقتصادی است که به طور کلی تحت پوشش مذهب بین بورژوازی مسیحی و بورژوازی یهودی در اروپا به وجود آمده است. با شروع این درگیریها موجودیت یهود در کشورهای اروپایی، نمودی کاملاً متفاوت با گذشته پیدا کرد و به عنوان مشکل در زمینه های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی برای پیروان دین یهود مطرح شد.

در اواسط قرن نوزدهم مسئله یهود، افکار بسیاری از گروههای روشنفکر به ویژه جوانان پیرو فلسفه هگل و همچنین جناح چپ را به خود مشغول ساخت. همه این گروهها در برابر این مسئله با دو مشکل اساسی روبه رو بودند. از طرفی پشتیبانی غیر انسانی از یهود در جوامع اروپایی مسیحی و از جهت دیگر ویژگی خاص موجودیت یهود اولین تحول در بررسی مسئله یهود به دست هگل جوان برونوبادر، در کتابی که به سال 1843 در این مورد منتشر کرد، مطرح شد. این مسئله باعث تهییج افکار کارل مارکس گردید و سبب شد که در شماره فوریه 1844 مجله درباره "فرانسه ـ آلمان" مقاله ای در این نظریه منتشر کند.

برونوبادر معتقد بود که مسئله یهودیت منحصرا قضیه ای مذهبی و دینی است و معتقد بود که آزادی یهود به دو شرط وابسته است: آزادی یهودیان از یهودیتشان و آزادی مسیحیان از مسیحیتشان. بدین ترتیب "بادر" آزادی را فقط درشکستن قیود دینی می دانست.

ولی مارکس حل مسئله یهود براساس دین و مجزا کردن آن از شرایط و موقعیتهای تاریخی را رد کرده به بحث درباره اصول و شرایط تاریخی که به گوشه گیری و انزوای یهود و ظهور تفکر غیرسامی منتهی شده و نیز به کشف راههای آزادی یهود پرداخته است.

با وجود اینکه مارکس جوانب دینی قضیه یهود را نادیده نگرفته، معتقد است که پایه های این مسئله از واقعه های اجتماعی سرچشمه گرفته نه از آسمان، و این قضیه نمودی است مبتنی بر شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که در طول تاریخ صورت گرفته و متحول شده است.

"ما نباید از تقدس یهود در دینش سخنی به میان آوریم، بلکه بایستی درباره تقدس دین در یهودیت واقعی بحث کنیم". مارکس با این کلمات موضع خود را در برابر مسئله یهود مشخص می کند. وی تأکید دارد که نباید برای تفسیر تاریخ یهود از دین شروع کنیم، بلکه بایستی حفاظت از دین یهود را با استفاده از یهودیت واقعی، تفسیر کنیم و نقش اقتصادی و اجتماعی یهود را بررسی نماییم.

بدین ترتیب، برخلاف برونوبادر، کارل مارکس عقیده داشت که برای حل مسئله یهود بایستی از اجتماع شروع کنیم نه از معابد. به عبارت دیگر وی گفت: "برای کشف مسئله دین به جای تفسیر و تأویل دنیا به دین، بایستی به دنیا رجوع کنیم." مارکس بدین وسیله سعی در شناسایی عناصر و اجزاء یهودیت واقعی و مشخص کردن اساس دنیوی دین یهود کرده است.

مارکس به این اطمینان رسید که مصلحت عملی و منفعت شخصی دو عامل نگاهدارنده اساسی دین یهود است، و نتیجه گرفت که ماندن در محدوده یهود به خاطر نقش آن فایده ای ندارد و بایستی جهانی را در نظر بگیریم که یهود جزئی از آن است. جهان سرمایه داری حکم به پیشرفت یهودیت واقعی دارد.

بدین ترتیب یهود از نظر مارکس جلوه ای دیگر از سرمایه داری است. و جهان سرمایه داری مترادف با "ساختار یهود" است. و امروزه بحث از دین یهود در دکانهای تاجرانی به میان می آید که بویی از دین یهودنبرده اند.

این نوع برداشت مادی و اقتصادی از یهود کاملاً با آنچه که در تاریخ وجود داشته و یهود را یک دین آسمانی می دانسته، متناقض و مخالف است و بایستی به دام افتادن آن در ورطه مادیات و تجارت را بررسی نماییم. مارکس می گوید: "ما مسائل غیر روحانی را با مسائل الهی تغییر نمی دهیم، بلکه برعکس، الهیات را با مادیات تفسیر می کنیم." از اینجاست که مارکس تأکید می کرد که مخالف با یهودیان ابدی نیست و اشاره می کند پدیده تقلید ضد یهود، پدیده ای تاریخی است که در شرایط ویژه ای به وجود آمده است و با تغییر شرایط از بین خواهد رفت.

مارکس نیازی به حل مسئله یهود به صورت خاص نمی دید، بلکه معتقد بود که تغییر کامل و بنیادی اجتماع در زمینه های اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیکی شرط کافی برای تضمین آزادی یهود و از بین رفتن مخالفان آن می باشد.

مارکس اشاره کرد که اولین گام در راه آزادی یهود و یا غیریهود، دولتهای بورژوازی دموکراتیکی یا به عبارت دیگر به "دولتهای کاملاً سیاسی" هستند که آزادی کامل همه مردم را تضمین می کنند و هیچ فرقی بین آنها به علت تفاوت جنسیت، دین، ثروت یا عقیده نمی گذارند.

مارکس در همین زمان یادآوری می کند که این آزادیها که از طرف دولت بورژوازی دموکراتیکی بدانها داده شده، موقت و آنی نیست و معتقد است که حکومت بورژوازی دو نوع حیات دارد: یکی سیاسی که شامل آزادیها و حقوق اساسی و مملکتی است و دیگری حیات عملی بورژوازی که شامل اعمال روزانه و زندگی محنت زا است. و مسئله یهود در این میان بین دولت سیاسی آزاد و جامعه بورژوازی در نمود استبدادی آن، محدود شده است.

در اینجا مارکس به ضرورت آزادی انسان با محو تعارض و اختلاف موجود بین جامعه و حکومت تأکید می کند، و بیان می دارد که آزادی یهود حاصل نمی شود مگر در صورت آزادی اجتماعی که در آن زندگی می کند. "یهودی تاجر" تعبیری واقعی از ارزشهای جامعه بورژوازی است. و هر زمان که جامعه بتواند شرایطی را که تفکر یهودی تاجر رابه وجود آورده، از بین ببرد، وجود یهود از میان برداشته خواهد شد. منظور مارکس حذف شخص یهودی نیست، بلکه از بین بردن مشروطی است که آنان یهودی را فردی کنار گذاشته شده از اجتماع و غرق در امور مادی می سازد. به این ترتیب آزادی یهود یعنی آزادی اجتماعی و یعنی آزادی آن از پرستش مال و سرمایه است.

یهودیت واقعی، تعبیری خالص و نمودی واقعی از اجتماع بورژوازی دارد. به همین دلیل سازماندهی اجتماعی که در آن شرایط ضرورت سرمایه داری و در نتیجه امکان سرمایه داری از بین برود، خودبه خود یهود را هم از میان خواهد برداشت. زیرا جامعه بورژوا به خودی خود مولد و زاینده یهود است. و نیز برای اینکه پول تنها معبود اسرائیل است که هیچ معبود دیگری در مقابل آن توان مقاومت ندارد.

آزادی یهود در نظر مارکس مبتنی بر آزادی انسان از یهودیت یعنی از نظام سرمایه داری، آزادی یعنی همان آزادی انسان و آزادی کل بشریت.

بنابراین راه حل مسئله در آنچه که "برونوبادر" پیشنهاد داد، نیست. زیرا بدین ترتیب لازم است که یهود از معبودش دست بردارد، و این راه حلی صرفا دینی است و فقط منوط به از بین رفتن ماهیت دنیایی یهود می باشد. یعنی عنصری مخالف با جامعه انسانی و مطابق با تجارت و مادیات است. بر این اساس این رها کردن در واقع از مادیات رها نمی شود مگر اینکه بشر از این دو آزاد شود زیرا یهود هم جزئی از عالم بورژوازیی است که دین و تجارت و مالکیت خصوصی را در نوعی خودمداری ممزوج کرده است. و هدف آن مانند یهود مرهون هدفی است که این عالم و حکومت سیاسی آن در مقابل آن مسئول هستند.

بر این اساس معالجه بلای یهود مجزا از شرایطی که در آن وجود دارد غیرممکن است. و به همین دلیل بود که مارکس ندای رهایی و نجات یهود را سر داد، بلکه برای آنها آزار و اذیتهایی که تحمل می کردند را روشن کرد و آنان را به جای آنکه خواستار آزادی دینی از شکنجه ها و آزارها فراخواند به شرکت در آزادی جهان که یهودیان را نیز شامل می شود، دعوت کرد.

همان گونه که مارکس از نیمه قرن نوزدهم مطرح کرده است، این راه آزادی یهود است. راه حلی ریشه ای برای مسئله یهود و کناره گیری آن و مشکلاتش و نیز برای تبعیض نژادی و دشمنی با یهودیت.

مأخذ:

  1. عارف المعارف: النکبة، 1956، بیروت.