روزنزوایگ، فرانتز (1929 ـ 1886)
فرانتز روزانزوایگ (Franz Rosenzweig) فیلسوف یهودی آلمانی در یک خانواده یهودی همگون شده و سکولار به دنیا آمد و هیچ آموزش دینی فرانگرفت. در سال 1913 تا آستانه مسیحی شدن پیش رفت، اما در آخرین لحظه تصمیم خود را عوض کرد. او دریافت که می تواند خواسته های دینی خویش را با یهودی برآورد. بنابراین در برلین باقی ماند و در آنجا رابطه گرم و دوستانه ای میان وی و هرمان کوهین برقرار شد.
روزنزوایگ اکثر سالهای جنگ جهانی اول را در ارتش آلمان سپری کرد و در همان زمان به تألیفات مهم ترین اثر خود یعنی "ستاره رهایی" پرداخت. در این کتاب که به سال 1921 منتشر شد به بررسی اندیشه دینی پرداخت. اهتمام روزنزوایگ به آموزش یهودی شدت گرفت و در فرانکفورت مدرسه ای تأسیس کرد. هدف این مدرسه آموزش یهودیان همگون شده و در هامش قرار داده شده ای بود که در پی ریشه های دینی خود بودند. تعدادی از جوانان یهودی از قبیل گرشوم شولیم، لئواشتراوس و اریک فروم که بعدها به اندیشمندان بزرگ یهود مبدل شدند، در این مدرسه درس خواندند.
روزنزوایگ در اواخر زندگی خود فلج شد اما با این حال به تألیف ادامه داد و مجموعه مقالات مهمی نوشت و برخی قصائد یهودا هلاوی را ترجمه کرد و شرحی بر آنها نوشت. او به همراه مارتین پوپر درصدد ارائه ترجمه جدیدی از کتاب مقدس به زبان آلمانی برآمد.
از دیدگاه روزنزوایگ، یهودیت و مسیحیت دو گروه دینی اند که هر یک اصالت خواص خود را دارد و هر دو مجرایی برای جریان یافتن ابدیت در زمان هستند. البته یهودیت، زندگی ابدی و مسیحیت، راه ابدی است. در تقویم دینی یهود و همچنین نمازهای یهودی همخوانی خلق و وحی و رهایی گرامی داشته می شود و همین سبب می گردد که یهودیان، خارج از تاریخ قرار بگیرند؛ زیرا کانالی وجود دارد که خدا و قوم یهود را به طور مستقیم به هم وصل می کند و به همین دلیل وجود یهودی به همگان نوید رهایی می دهد. در اینجا بار دیگر تأثیر کابالای لوریانی رااحساس می کنیم. سرزمین مقدس، زبان مقدس و تورات مقدس از زنجیره زمان جداست.
عهد و پیمان فرد یهودی با خداوند از هنگام تولد آغاز می شود و به همین دلیل استمرار یهودیت بستگی به یهودی شدن بیگانگان ندارد. وظیفه یهودیان این است که یهودی باقی بمانند، نه این که به تبلیغ یهودیت بپردازند. گویا یهودیت به جوهر یهودی متصل است که این تنها در چارچوب حلول گرایی امکان پذیر می شود. اما مسیحیت در نقطه مقابل قرار دارد؛ زیرا همواره "در راه" است؛ راهی که از آمدن مسیح آغاز شد و با بازگشت او پایان می یابد. پس ماهیت و نقش تاریخی این دو دین با یکدیگر تفاوت دارد.
هر مسیحی با ایمان دینی و غسل تعمید از حالت طبیعی و شرک آلود به مسیحیت منتقل می شود (نه از هنگام تولد). از سوی دیگر از نظر مسیحیان تبلیغ دینی موضوع بسیار مهمی است. همچنین روزنزوایگ به این نکته اشاره می کند که مسیحیبرای برقراری ارتباط با خدا نیاز به واسطه دارد اما یهودی چنین واسطه ای نمی خواهد. اگر بخواهیم این ایده را با استفاده از نمونه و الگویی حلولی تفسیر کنیم می توانیم بگوییم که ملت یهود به دلیل حلول خدا در آن بخشی از خداوند است و به همین دلیل ملت مقدسی است و نیاز به واسطه ندارد. ما مسیحی جزو انسانهای معمولی و به دور از قداست است که می کوشد به قداست دست یابد و به همین دلیل به طبقه روحانی نیاز دارد؛ طبقه ای که مرکز حلول الهی می شود تا راه و وسیله اتصال خلق به خالق باشد.
گفتنی است که روزنزوایگ در اینجا با بسیاری از اندیشمندان دینی یهود از قبیل هرمان کوهین و لیو بایک اختلاف پیدا می کند. این دو با مقایسه یهودیت و مسیحیت درصدد نشان دادن نقاط اشتراک آنها بودند، اما روزنزوایگ توجه خود را به اختلافات اعتقادی و وجودی این دو آیین معطوف کرده بود. اگرچه ویژگیهای مهم تفکر حلولی و صهیونیستی در اندیشه او وجود داشت، اما روزنزوایگ صهیونیسم را مردود دانست؛ زیرا باعث درهم شکستن پایه های سرشت معنوی و غیرسیاسی ملت یهود می شود و به عبارت دیگر یگانگی یهود را از بین می برد و رهایی را به مسأله ای سیاسی تبدیل می کند و نه موضوعی اخروی.
روزنزوایگ برخلاف صهیونیستها اعتقاد داشت که پراکندگی یهود برای پیشرفت ملت یهود در آینده لازم و ضروری است. او با یهودیت ارتدوکس و یهودیت اصلاح طلب مخالفت کرد؛ زیرا ارتدوکسها یهودیت را به یک پوسته بی معنای شعائری تبدیل کردند و اصلاح طلبان نیز بسیاری از ابعاد اصلی دین یهود را کنار گذاشتند تا به مسیحیت پروتستان نزدیک شوند.
مأخذ
- المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد پنجم، چاپ اول، پاییز 1382.