بنی اسرائیل

از دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل


ذکر بنی اسرائیل در قرآن بسیار آمده است چون پیش از بعثت حضرت عیسی علیه السلام، آنها یگانه قوم خداپرست بودند که دین و شریعت آسمانی را پذیرفتند. بنی اسرائیل در اصطلاح قرآن بر مجموعه یهودیان اطلاق می شود و همه اسباط دوازده گانه را شامل می گردد. اسباط دوازده گانه عبارت بوده اند از: 1 ـ بنی رؤین 2 ـ بنی شمعون 3 ـ بنی جاد 4 ـ بنی یهودا 5 ـ بنی یساکار 6 ـ بنی زبولون 7 ـ بنی یوسف 8 ـ بنی بنیامین 9 ـ بنی اشیر 10 ـ بنی دان 11 ـ بنی نفتالی 12 ـ لاویان.

هر سبط به نام یکی از فرزندان یعقوب نامیده شده است لیکن به موجب تورات، حضرت موسی سبط لاویان را به شمار نیاورده و افراد آن سبط را مأمور حفظ اشیاء مقدس و متصدی مقام کهانت ساخته است. در عوض بنی یوسف به نام پسران یوسف به سبط یعنی بنی افرایم و بنی منسی تقسیم شدند و حضرت موسی خود نواده افرایم است.

در تورات، مملکت اسرائیل (تا بعد از حضرت سلیمان) بر تمام اسباط دوازده گانه که تحت حکومت یک حاکم (داوود یا پادشاه دیگر) به سر می بودند اطلاق شده است. در زمان سلطنت "رهبعام" فرزند سلیمان، میان قبیله افرایم و قبیله یهودا اختلافی حاصل شد. بنی افرایم با نه سبط دیگر که در شمال فلسطین زندگی می کردند از یهودا جدا شدند و مملکتی مستقل به نام مملکت اسرائیل تشکیل دادند، "یربعام" را به سلطنت برگزیدند و راه بت پرستی در پیش گرفتند. اما یهودا و بنیامین در جنوب مملکت کوچکی را شکیل دادند و مانند گذشته "یهوه" خدای یگانه یهودا را می پرستیدند.

دانستن اخبار و تاریخ بنی اسرائیل و پیغمبران آنها برای مسلمانان بهتر از دیگران است زیرا بنی اسرائیل یعنی اولاد یعقوب، در زمین کنعان می زیستند. تاریخ آنان از زمانی آغاز می شود که حضرت یوسف علیه السلام عزیز مصر شد و نزد فرعون اعتبار یافت. فرزندان یعقوب در سالهای قحطی با خود او به مصر رفتند و در آن کشور سکنی گزیدند. سالها گذشت، تعداد آنها زیاد شد و فرعونی که در زمان یوسف می زیست از دنیا رفت و فراعنه دیگر جانشین او شدند و مردم مصر که با بیگانگان بد رفتار می کردند، بنی اسرائیل را به خدمت گرفته و آزار و شکنجه می دادند تا حضرت موسی علیه السلام به پیامبری برگزیده شد و بنی اسرائیل را به قصد سرزمین شام از مصر بیرون آورد.

آنها سالها در صحرای سینا و نواحی آن به سر بردند تا خداوند بر موسی علیه السلام تورات را نازل کرد و احکام تورات در عهد خود او و پس از او دستور معاملات و عبادات و امور سیاسی آنها بود. موسی علیه السلام تا زنده بود، موفق نشد سرزمینمقدس را فتح کند، اما با فلسطینیان و عمالقه جنگ بسیار کرد که گزارش آن در قرآن مجید سوره مائده آیه 24 آمده است. اما یوشع بن نون جانشین وی، سرزمین مقدس را فتح کرد و بنی اسرائیل در آنجا ساکن شدند. سیاست و حکومت آنها در زمان حضرت موسی علیه السلام و خلفای او تا چهارصد سال به شیوه خاصی بود که نظیر آن را امروز فدرال می گویند.

حضرت موسی علیه السلام بنی اسرائیل را به گروه های مختلف تقسیم کرده و کار هر گروه را به رئیسی سپرده بود تا به حل مشکلات و اختلافات آنها بپردازند و میان آنها مطابق دستور شریعت حکم کنند. سالیانی دراز هر گروه زیر فرمان رئیسی بودند و پس از آن که زمین مقدس را تصرف کردند همچنان اراضی را میان دوازده سبط تقسیم نمودند و مانند حضرت موسی علیه السلام هر سبط را در گروههایی زیر فرمان رؤا و قضات قرار دادند که احکام شرع میان آنها اجرا می شد و یک رئیس کل یا کاهن خاخامی و قاضی بزرگ بر آنها نظارت داشت (یکی از قضات معروف آنان شمشون نامیده می شد).

حدود چهارصد سال به این صورت گذشت تا این که مردم از بزرگان خود درخواست کردند که پادشاهی همانند سایر امتها برای آنان برگزینند. خداوند طالوت را بر آنان گماشت و پس از طالوت حضرت داوود (ع) پادشاه شد پس از او نیز سلیمان علیه السلام جانشین داوود گشت. حضرت داوود از نسل یهودا بود. بعد از آن که پادشاهی به فرزند سلیمان رسید (سال 476 پس از خروج از مصر) اسباط دیگر از فرمان او سرپیچی کردند و کشور آنها به دو قسمت تقسیم شد. شمال آن را که از شمال بحرالمیت تا نزدیکی شهر صور فعلی در لبنان امتداد می یافت در سرحد فینیقیه میان دریای مدیترانه و مرز کشور آشورچند سلسله از پادشاهان بنی اسرائیل در تصرف داشتند و قسمت جنوب را تا خلیج عقبه، اولاد حضرت داوود زیرفرمان گرفتند.

هیجده پادشاه از نسل داوود از سال 975 تا 576 ق.م. مسیح یعنی 399 سال در قسمت جنوبی حکومت کردند اما شمالیها بیش از 209 سال سلطنت نکردند (از 931 تا 722 ق.م.). در این مدت قریب بیست پادشاه از نه خاندان مختلف حکومت کردند. پایتخت دودمان داوود بیت المقدس و پایتخت شمالیها شهر سامره بود.

بنی اسرائیل پس از دوران قضاوت که حضرت موسی علیه السلام مقرر کرده بود به جز چند سال سلطنت حضرت داوود و حضرت سلیمان علیهماالسلام آرامشی ندیدند. زیرا پادشاهان آنها غالبا زیر نفوذ همسایگان بت پرست بودند و احکام تورات را عمل نمی کردند آداب و رسوم کفار میانشان رواج یافته بود و با عیاشی و ستمگری و مردم آزاری خداوند را به خشم می آوردند و غالبا پیامبران از دست آنان در شکنجه و عذاب بودند چنان که خداوند در قرآن می فرماید:

"ذلِک بِاَنَّهُمُ کانُوا یکفُرُونَ بِآیاتِ اللّه و یقْتُلُونَ النَّبیینَ بِغَیرِ الحَقِّ" (بقره 61)

خدا بر آنها خشم گرفت که به آیات خداوند کافر می شدند و پیغمبران را به ناحق می کشتند. و نیز فرمود:

"اِنَّ الّذَینَ یکفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ یقْتُلُونَ النَّبیینَ بِغَیرِ حَقٍّ وَ یقْتُلُونَ الَّذینَ یأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النّاسِ فَبَشّرهُمُ بِعَذابٍ اَلیمٍ" (آل عمران 21)

آنها که کافر می شوند به آیات خدا و می کشتند پیغمبران را به ناحق و می کشتند آن کسانی را که به عدل و داد می خوانند، پس بشارت بده آنها را بهعذاب دردناک. علی رغم این که آنان همواره زیر نفوذ همسایگان بودند ولی همیشه گرفتار تاخت و تاز و قتل و غارت و اسیری قرار می گرفتند و مجبور به پرداختن باج به دشمنانشان بودند تا این که در سال 722 ق.م. پادشاه آشور بر قسمت شمالی بنی اسرائیل حمله کرد و اهالی آن کشور را به نواحی حران، خابور، کردستان و فارس منتقل کرد و به جای آنها گروههایی از آرامیها را در آن سرزمین جای داد به طوری که بعد از آن، نشانه ای از طوایف ده گانه بنی اسرائیل باقی نماند.

البته بنابر روایتی، اندکی از بقایای آنان به عنوان یهودیان سامری در نابلس وجود دارند ولی با مردم دیگر عاشرت نمی کنند. اما بخش جنوبی که دو طایفه یهودا و بنیامین در آن می زیستند و پایتخت آن بیت المقدس (اورشلیم) بود به نام "کشور یهودا" شناخته می شد که مدتها مورد عنایت مصریها و آشوریها بود، هرزمان به سمتی متمایل می شد تا این که پادشاه کلدانی به نام نبوکد نصر (بخت النصر) در سال 576 ق.م. به اورشلیم (بیت المقدس) لشکر کشید و آنجا تاراج و ویران نمود، هیکل را سوزانید، بر خزائن کشور غلبه یافت، اهالی آن را به اسارت گرفت و آنان را به سوی بابل روانه کرد که به اسارت بابلیها درآمدند. (نک: اسارت بابلی) پس از حمله بخت النصر، یهودیان، پراکنده و اسیر بودند.

در سال 538 ق.م. پادشاه فارس از سلسله هخامنشی به نام کوروش بر اغلب ممالک مشرق تسلط یافت و بابل را از دودمان بخت النصر گرفت و یهودیان را آزاد ساخت و به آنان اجازه داد که مجددا بیت المقدس را مانند بنای حضرت سلیمان بسازند و مراسم دینی خود را مطابق شریعت تورات انجام دهند. تا زمانی که هخامنشیان بودند یهودیان مرفهزندگی می کردند. در این مدت به آسودگی به سر می بردند مانند دوران قضات و از خود نیز پادشاهی نداشتند و کارها با کاهن بزرگ بود و بدین حال خداوند اشارت فرمود:

"ثُمَّ رَرَدْنا لَکمْ الْکرَّةَ عَلَیهِمْ وَ اَمْدَدْناکمُ بِاَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکمُ اَکثَرَ نَفیرا" (اسراء 7)

آنگاه شما را بر آنها ظفر دادیم و به مال و فرزند مدد کردیم، شماره شما را بسیار گردانیدیم.

از آن هنگام به خاطر ارتباط با کشور یهودا، به نام یهود شناخته شدند و این نام به جهان "اسرائیل" رواج یافت. پس از دویست سال آخرین پادشاه هخامنشی از اسکندر شکست خورد و بیت المقدس و نواحی آن به دست اسکندر افتاد. اسکندر نیز آنها را آزاد گذاشت که مطابق شریعت تورات عمل کنند و تا زمانی که جانشینان اسکندر و پس از آن دولت روم بر آنها حکومت داشتند، کسی معترض دین و اماکن مقدس یهودیان نمی شد. نوشته اند که: وقتی اسکندر ذوالقرنین وارد بیت المقدس شد، دانشمند بزرگ یهود به استقبال او آمد و چون در کتب انبیاء وعده فتح اسکندر و دولت او بشارت داده شده بود اسکندر را به این خبر انبیاء آگاه کرد و اسکندر او را مورد ملاطفت قرار داد و هم در بابل نسبت به یهودیانی که در آنجا مانده بودند و هم در بیت المقدس، بنی اسرائیل را در دین آزاد گذاشت.

پس از او یکی از جانشینان اسکندر، تورات را به یونانی ترجمه کرد و میان آنها رواج داد. اما در دوران رومیان نزدیک به ظهور حضرت عیسی (ع) رفته رفته اخلاق و آداب یونانیان و رومیان در میان بنی اسرائیل نفوذ کرد. بنی اسرائیل، عادات زشت آنها را فراگرفته بودند، از غذاهای بت پرستان می خوردند، زنان و مردان با هم در مجالس حاضر می شدند ومی رقصیدند، تماشاخانه و امثال آن ساخته بودند و پارسایان را اذیت می کردند (ج 7، ص 29) آنان حضرت یحیی را به علت نهی از منکر کشتند و قصد کشتن مسیح (ع) را کردند. خداوند یکی از رومیان را بر آنها مسلط ساخت، او بار دیگر بیت المقدس را خراب کرد و بنی اسرائیل را پراکنده ساخت. به خرابی دوم اشاره فرموده است "فَاِذا جَاءَ وَعْدُ اللاخِرَةَ لیسُؤوا وُجُوهَکمْ وَ لِیدخِلُوا المَسْجِد کما دَخَلُوهُ اَوَّلَ مَرَةِ وَ لِیتَبَرُوا ما علوا تَتْبِیرا". (اسراء 8) چون وعده دیگر آمد روی شما را سیاه کنند و به مسجد درآیند چنانکه بار اول درآمدند و آنچه را ساخته بودند ویران کنند.

یهودیان در زمانی که تحت حکومت رومیان بودند، چندبار برای کسب استقلال دست به قیام زدند که با شکست مواجه شدند. به دنبال قیامهای متعدد یهودیان، تیتوس پادشاه روم در سال 70 میلادی بیت المقدس را خراب کرد و هیکل را سوزاند و از بین برد و نیز تعداد زیادی از یهودیان را به قتل رساند و بقیه را به بردگی کشانید. آخرین انقلابی که یهودیان بر ضد رومیان برپا کردند به رهبری فردی بود به نام "سمعان بارکوخبا" که مدعی بود مسیح است.

این انقلاب که سه سال به طول انجامید توسط امپراطور هادریان سرکوب شد. او شهر بیت المقدس را مستعمره رومیها کرد، آن را "ایلیاکابتولینا" نام نهاد و ورود یهودیان را به آن ممنوع کرد و بدین ترتیب سرانجام بنیان دولت یهود از میان رفت. یهودیان پس از خرابی دوم بیت المقدس، در جهان پراکنده شدند و این حالت را گالوت نامیدند که معرب آن جالوت است و رئیس آنها بنام رأس الجالوت یعنی رئیس آوارگان معروف می باشد، و به دلیل این که احکام تورات بدون تشکیلات منظم روحانی دربیت المقدس عملی نبود، علمای بزرگ برای آنها چندین مراسم قرار دادند که به جای احکام تورات بدان مراسم عمل کنند و اعیاد و شنبه را در هرجا پاس بدارند و سایر احکام را که نمی توانستند انجام دهند، از عهده آنها برداشتند و بدین ترتیب شریعت آنها عملاً منسوخ شد.

بعدها یهودیان به عنوان طایفه ای مذهبی که آزادی عبادت داشتند زندگی می کردند اما گاهی به علت تعصب، افراط در نژادپرستی، مخالفت با آداب و رسوم سرزمینی که در آن ساکن بودند و مخالفت با سیاست حکومتی و مصالح ملّی آن کشور مورد آزار و اذیت واقع می شدند. نام رایج و مشهور برای این طایفه "یهودی" یا "موسوی" بود، چنانکه به افراد آنها "اسرائیلی" یا "عبرانی" نیز گفته می شود. از آنجا که هریک از کلمات یهودی یا موسوی و اسرائیلی و عبرانی معنای خاص خود را داشت، در قرون اخیر این تمایل در آنان شکل گرفت که اصطلاح "یهودی" به جنبه دینی، "عبرانی" به جنبه لغوی و "اسرائیلی" به جنبه سیاسی قومی اختصاص یابد. و بنابر این رژیم صهیونیستی که توطئه های استعماری آن را در سرزمین فلسطین به وجود آورد به نام دولت اسرائیل نامیده شد.

مآخذ:

  1. شعرانی، میرزا ابوالحسن: لغات قرآن ـ نثر طوبی، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، تهران، چاپ اول.
  2. خزائلی، محمد: اعلام قرآن، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، تهران ـ چاپ دوم.
  3. الموسوعة الفلسطینیة، جلد اول، چاپ اول، دمشق 1984.