گرینبرگ، اروینگ
اروینگ گرینبرگ (Irving Greenberg) حاخام آمریکایی یهودی ارتدوکس که در شمار دانشمندان تربیتی است. در بروکلین به دنیا آمد و در دانشگاه براندیز به عنوان مدیر گروه دانشجویی هلیل به کار پرداخت و سپس استاد تاریخ دانشگاه یشیوا شد.
گرینبرگ با تکیه بر حادثه نسل کشی نازیستی به نقد ریشه ای دین و مدرنیسم می پردازد؛ چرا که از نظر او یهودیت و مسیحیت که سبب عجز یهودیان شده بودند، هر دو در این حادثه، مسئولیت داشتند: مسیحیت با کنار گذاشتن یهود از حاکمیت و مبدل ساختن آنها به ملت شاهد و ایجاد تنفر عمیق نسبت به یهودیان در میان مسیحیان، و یهودیت حاخامی با پذیرفتن این ناتوانی به دلیل عدم مشارکت در حاکمیت و تلقی آن به عنوان یک حالت دایمی که تنها با آمدن ماشیح خاتمه می یابد.
البته راه حل تنها در رفتن به سوی علم نهفته نیست؛ زیرا تمدن مدرن که روی و سوی وفاداری را از خداوند تاریخ و وحی به خدای علم و انسان تغییرداد منجر به سعادت انسان نشد و به نسل کشی انجامید و این جامعه مدرن بود که با همه ساز و کارها و امکاناتش، نسل کشی را ممکن ساخت. همه نهادهای دینی و مدرن آهسته از کنار نسل کشی گذشتند و کمترین وظیفه خویش را که همان شکستن سکوت بود انجام ندادند. به عبارت دیگر گرینبرگ با مطلق دانستن اعتقادات دینی و یا جامعه سکولار مخالف است.
او برای حل این مشکل پیشنهاد کاملاً جدیدی را مطرح کرد. وی گفت که به جای سخن گفتن از ایمان و الحاد باید از لحظه هایی از ایمان و لحظه هایی از الحاد سخن بگوییم و باید این لحظات را بپذیریم. بدین ترتیب از دوگانگی سنتی که ایمان را در برابر الحاد قرار می داد، رها می شویم و تعددگرایی واقعی را که در آن مرکز دایمی یافت نمی شود بلکه مراکز کاملاً متعدد، سیار و متغیر وجود دارد می پذیریم؛ درست مانند رابطه دال و مدلول که ساختارشکنی و تفکر پست مدرن. سراسر زندگی قوم یهود، کشمکش همیشگی میان لحظات ایمان و لحظات الحاد الست که گرینبرگ آن را "دیالکتیک قدس" یا "دیالکتیک آشویتس" می نامد؛ زیرا قدس نماد لحظه ایمان به خدا و ملت است و امید می آفریند، اما آشویتس نماد درونی از خدا و مردم است و به ناامیدی دامن می زند.
گرینبرگ علی رغم تأکید بر عدم ترجیح ایمان بر الحاد و علی رغم تلاش برای نفی تز مرکز و محور، اعتقاد دارد که مؤمن کسی است که با لحظات ایمان امید بیش از لحظات کفر و ناامیدی در ارتباط است.
گرینبرگ تاریخی برای یهودیت ارائه می دهد که در واقع اجرای عملی نظریه بی محوری است؛ چه تاریخ یهودیت بیانگر ناپدید شدن تدریجی خداوند است. او برای اثبات این نشریه تاریخ یهودیت را به سه مرحله تقسیم می کند:
نخست، مرحله "عهد عتیق": این مرحله با گفت وگوی مستقیم خداوند و موسی آغاز می شود وسپس به سخن گفتن خدا با قوم یهود از طریق کاهنان و پیامبران می رسد. ملت در این مرحله یک کل تجزیه ناپذیر است و شعائر به شکل عبادت قربانی در معبد انجام می شود که کاهنان بر آن اشراف داشتند. کاهنان در این مرحله جمعی است همچنان که توبه و پشیمانی نیز گروهی است.
دوم، مرحله "تلمود" و یهودیت حاخامی یا تلمودی: در این مرحله خدا به طور مستقیم با ملت سخن نمی گوید بلکه گفت وگو از طریق حاخامها انجام می شود که کتاب خدا را با تفسیرهای وضع شده از سوی مفسران پیشین می خوانند. در این مرحله، شعائر در کنیسه و با نظارت حاخام برپا می شود. و گناه و توبه امری فردی است. از این مرحله است که خدا رفته رفته رنگ می بازد.
سوم، مرحله نسل کشی، آشویتس و دولت اسرائیل: در این مرحله خدا کاملاً ناپدید می شود و دولت صهیونیستی مطلق می گردد؛ زیرا خداوند در اردوگاه ها به انسانها می گفت که کشتار را متوقف کنید، ولی کشتار متوقف نمی شد و هیچ کس به خواسته خدا وقعی نمی نهاد. البته پاسخ خداوند به شکل تشکیل دولت اسرائیل نمود عینی یافت. گویا خدا کاملاً در تاریخ حلول کرده و به همراه قوم خود به اسرائیل رفت. از ویژگیهای این مرحله نبود خداوند و حضور اسرائیل است.
تحولی که در اینجا روی داد این بود که ناتوانی از مشارکت در حاکمیت، به برپا شدن حاکمیت و چیرگی بر آن تبدیل شد. این موضوع تنها به شهروندان ساکن اسرائیل اختصاص ندارد و در مورد همه یهودیان جهان صدق می کند گویا حالت تبعید برای مهاجران به اسرائیل به شکل عملی و برای یهودیان پراکنده در جهان به شکل معنوی روانی پایان یافته است. همچنین بقای ملت یهود که در دولت صهیونیستی و گروههای خارج فلسطین تجسم یافته و تأکید بر سیادت یهود چه در اسرائیل و چه در خارجآن، یک امر مطلق است که درباره اش چون و چرا نمی توان کرد. هر کس با حاکمیت اسرائیل مخالفت کند؛ مانند کسی است که واقعه خروج یهود از مصر را انکار کرده باشد و چنین کسی مرتکب گناهی نابخشودنی شده است که او را از بارگاه دین طرد می کند.
نمی توان با معیارهای عادی در مورد اسرائیل قضاوت کرد؛ چه بقای آن یک امر مطلق است و همین مسأله به آن حق می دهد که برای حفظ خود گاهی از شیوه های غیراخلاقی بهره بگیرد. به عنوان مثال می توان از حق اعراب در تعیین سرنوشت خود سخن گفت به شرط آن که وجود و بقای اسرائیل را تهدید نکند. گویا گرینبرگ ذات را به محور حلولی و شرک آلود تبدیل می کند.
همین موضوع در مورد گروههای یهودی آمریکا نیز صدق می کند؛ زیرا آنها نیز باید به یک جامعه اندامی، به هم پیوسته و با اراده مستقل مبدل شوند که نگرش خود را از لیبرالیسم و جهانشمولی کاملاً پاکسازی می کند تا یهودیان بر منافع دائمی و نه دوستان دائمی تأکید بورزند و کاملاً به موازنه قوا و چگونگی به کارگیری آن در جهت منافع یهود و دولت صهیونیستی آگاهی یابند.
به جای آنکه یهودیان با تکیه بر ارزشهای مطلق اخلاقی به آمریکا فشار بیاورند تا تسلیحات خود را کاهش دهد یا از مناطقی همچون ویتنام عقب نشینی کند، باید بفهمند که نیروی اسرائیل متکی به نیروی آمریکاست و کلید صلح خاورمیانه نیز در این است که یهودیان و عربها این وضعیت را درک کنند.
اما اگر عهد عتیق کتاب مرحله اول و تلمود کتاب مرحله دوم است. پس کتاب مقدس مرحله سوم چیست؟ کتاب مقدس مرحله سوم همان آثاری است که نسل کشی و لزوم بقا را به ملت یهود یادآور می شود. و اگر معبد در مرحله اول و کنیسه در مرحله دوم، نهاد اصلی به شمار می رفت پس نهادهایمرحله سوم چیست؟ نهادهای جدید معبد و کنیسه نیست بلکه نهادهای صهیونیستی همچون کنست، ارتش اسرائیل، کیبوتس، گروههای اسرائیلی، مؤسسه های جمع آوری کمکهای یهودی و مجسمه های یادبود اسرائیلی (یاد فاشیم) اوست حتی بیت هاتیفوصوت (موزه دیاسپورا) صرفا موزه نیست بلکه تکرار آیینی داستان دیاسپوراست که با ظاهری سکولار و تعددگرا و باطنی دینی بازسازی شده است.
همان گونه که ایپاک (گروه فشار صهیونیستی) و گروههای جمع آوری اعانات بیانگر آن است که یهودیان بیرون فلسطین در کنار پدیده مقدس (اسرائیل) قرار گرفته، از نظر سیاسی و مالی آن را حمایت می کنند.
اگر کاهن کسی است که بر برپایی شعائر مرحله اول نظارت دارد و حاخام ناظر مرحله دوم است، پس لاجرم نخبگان و رهبران (سیاسی و نظامی) صهیونیست ناظران اجرای مرحله سوم شعائر خواهند بود. جرسون کوهین عملاً این موضوع را مورد اشاره قرار داده است که بسیاری از یهودیان معتقدند اسرائیل همان کنیسه یهودی و نخست وزیر آن همان حاخام بزرگ یا کاهن اعظم است.
گرینبرگ ارزشهای اخلاقی زیادی را نیز بدان می افزاید و تصریح می کند که نسل کشی نباید توجیهی برای یهودیان باشد تا تمامی شرارتها را به دیگران نسبت دهند و دیگر کسانی را که دچار نسل کشی شدند نادیده بینگارند.
اما به رغم این پوششهای اخلاقی، موضع گرینبرگ عملاً موضعی پراگماتیک است؛ چه او هیچ سخنی از التزام دولت صهیونیستی به ارزشهای اخلاقی به میان نمی آورد و تنها به پیمانهای علمی این دولت برای تأکید بر حاکمیت یهود اشاره می کند.
همان گونه که ملاحظه می شود اندیشه گرینبرگ برآمده از قالبی پست مدرن است. او هرگونه مطلق ومحوری را انکار می کند و به ناممکن بودن گذار از مرزهای تاریخ ایمان دارد. به نظر او تحول تاریخی بیانگر محو شدن تدریجی خدای فرامادی است. بدین ترتیب تاریخ کاملاً مسطح می گردد؛ یعنی دالی بدون مدلول، مصداقی بدون مفهوم یا مفهومی بدون مصداق و صیرورت و شدن کاملی که گرینبرگ مطلقات مستقل و قائم به ذات نظیر سیادت یهود را که هیچ چون و چرایی را نمی پذیرد بر آن تحمیل می کند؛ همان دل بدون مدلول یا دال فرا رفته از همه دالها.
مأخذ
- المسیری، عبدالوهاب: دایره المعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمه مؤسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بین المللی حمایت از انتفاضه فلسطین، جلد پنجم، چاپ اول، پاییز 1382.